Avatar photo

Yoto Yotov

Depuis 2010, je consacre mes veilles à faire dialoguer les siècles et les nations, persuadé que l’esprit humain est partout chez lui. Si cette vision d’une culture universelle est la vôtre, et si mes Notes du mont Royal vous ont un jour éclairé ou touché, songez à faire un don sur Liberapay.
Mappemonde mettant en évidence la Roumanie et l’Italie.

تریست‌ها و پونتیک‌ها، یا رُم در کرانۀ دریای سیاه

ترجمه از فرانسوی

روزی روزگاری، در دوران سلطنت آگوستوس، مردی بود که می‌توانست خود را کامیاب بپندارد: پوبلیوس اوویدیوس ناسو، معروف به اووید. شاعری مد روز در عصر زیبای شعر لاتین، lusor amorum (سراینده عشق‌ها)، قلم شوخ‌طبعش رُم را فتح کرده بود و سهولتش در سرودن شعر معجزه‌آسا بود: «می‌کوشیدم به نثر بنویسم، اما کلمات چنان درست در وزن قرار می‌گرفتند که آنچه می‌نوشتم شعر بود». ثروت، اصل و نسب، دوستان برجسته، خانه‌ای در جوار کاپیتول، هیچ چیز برای این شوالیۀ رومی که از زندگی‌ای امن‌تر و راحت‌تر از همیشه بهره‌مند بود، کم نبود.

با این حال، صبحی از سال ۸ میلادی، وقتی رُم از خواب بیدار شد، خبر شومی در خیابان‌ها پیچید: فرزند دلبند الهه‌های شعر، که در آن زمان پنجاه‌ساله بود، تحت اسکورت امپراتوری رفته بود. نه برای بازنشستگی طلایی در ساحلی دلپذیر، بلکه برای relegatio (اقامت اجباری)1relegatio (اقامت اجباری)، اگرچه شبیه exilium (تبعید) بود، از نظر حقوقی متفاوت بود: نه باعث از دست دادن شهروندی می‌شد و نه مصادرۀ اموال. اووید، که در این دو مورد بخشیده شده بود، دقت می‌کرد که مشخص کند به اشتباه معاصرانش او را تبعیدی می‌نامیدند: quippe relegatus, non exul, dicor in illo (گفته نمی‌شود که تبعید شده‌ام، بلکه فقط اقامت اجباری دارم). اما چه فایده‌ای داشت رعایت تمایزی که فقط برای حفظ شرف انجام می‌داد؟ خودش از آن صرف نظر کرد: a patria fugi victus et exul ego (من شکست خورده و فراری، خود را از وطنم تبعید شده می‌بینم)؛ exul eram (در تبعید بودم). در تومِس2کنستانتای کنونی در رومانی.، دهکده‌ای یخ‌زده در دورترین حد امپراتوری، بر کرانه‌های نامهربان دریای سیاه.3هنگام آخرین سلام به کاپیتول، تبعیدی این وداع را که گوته هنگام ترک خود از شهر ابدی آن را خود کرد، بیان کرد: «خدایان بزرگی که در این معبد باشکوه چنین نزدیک به خانۀ من ساکنید، و که چشمانم دیگر هرگز نخواهند دید؛ […] شما که باید ترک کنم، […] التماس می‌کنم مرا از نفرت سزار رها کنید؛ این تنها لطفی است که هنگام رفتن از شما می‌خواهم. به این مرد الهی بگویید چه خطایی مرا فریب داد، و به او بفهمانید که اشتباه من هرگز جنایت نبود».

رمز و راز بی‌مهری

علت این relegatio بدون محاکمه، صرفاً به ارادۀ آگوستوس، چه بود و این شاهزاده چه دلیلی داشت که رُم و دربارش را از چنین شاعر بزرگی محروم کند و او را نزد گِت‌ها محبوس سازد؟ این چیزی است که نمی‌دانیم و همیشه نخواهیم دانست. اووید از carmen et error (شعری و بی‌احتیاطی) یاد می‌کند و به رمز می‌گوید:

«آه! چرا آنچه را نباید می‌دیدم، دیدم؟ چرا چشمانم گناهکار شدند؟ چرا سرانجام، با بی‌احتیاطی‌ام، چیزی را شناختم که هرگز نباید می‌شناختم؟»

Ovide. Les Élégies d’Ovide pendant son exil [t. I, Élégies des Tristes] (مرثیه‌های اووید در دوران تبعید [جلد اول، مرثیه‌های تریست])، ترجمه از لاتین توسط Jean Marin de Kervillars. پاریس: d’Houry fils، ۱۷۲۳.

اگر هنر عشق‌ورزی، که یک دهه پیش منتشر شده بود، carmen یا بهانۀ رسمی بود، error یا گناه واقعی معمایی است که در آرامگاه شاعر مُهر شده است:

«جرم اووید بی‌شک دیدن چیزی شرم‌آور در خانوادۀ اکتاو [آگوستوس] بود […]. دانشمندان تصمیم نگرفته‌اند که آیا او آگوستوس را با پسر جوانی دیده بود […]؛ یا اسب‌سواری را در آغوش امپراتریس لیویا دیده بود، که آگوستوس با او که از دیگری باردار بود ازدواج کرده بود؛ یا این امپراتور آگوستوس را با دختر یا نوه‌اش مشغول دیده بود؛ یا سرانجام این امپراتور آگوستوس را دیده بود که کاری بدتر انجام می‌داد، torva tuentibus hircis [زیر نگاه‌های خیرۀ بُزها].»

Voltaire. Œuvres complètes de Voltaire, vol. 45B, […] D’Ovide, de Socrate […] (آثار کامل ولتر، جلد ۴۵B، […] دربارۀ اووید، سقراط […]). آکسفورد: Voltaire Foundation، ۲۰۱۰.

پس فرضیه‌های متعدد و عجیب کسانی را که می‌خواهند به هر قیمتی رازی دو هزار ساله را حدس بزنند، فراموش کنیم. کافی است بدانیم که در رنج‌های تبعید، در هق‌هق انزوا، اووید منبعی جز شعرش نیافت و آن را تماماً برای نرم کردن امپراتوری که خشمش را برانگیخته بود، به کار برد. «خدایان گاهی نرم می‌شوند»، به خود می‌گفت. از اینجا تریست‌ها (Tristia)4اشکال رد شده:
Les Cinq Livres des Tristes (پنج کتاب تریست‌ها).
Tristium libri quinque (V).
De Tristibus libri quinque (V).
و پونتیک‌ها (Epistulæ ex Ponto)5اشکال رد شده:
Lettres du Pont (نامه‌های پونت).
Élégies écrites dans la province de Pont (مرثیه‌های نوشته شده در ایالت پونت).
Les Quatre Livres d’épîtres écrites dans la province de Pont (چهار کتاب نامه‌های نوشته شده در ایالت پونت).
Ponticæ epistolæ.
De Ponto libri quatuor (IV).
زاده شدند.

گزارش زمستانی ابدی: درام تومِس

مرثیه‌های اووید در دوران تبعید، روزنوشت مردی گمشده دور از خویشان، دور از تمدنی است که زمانی دلپذیرترین نمایندۀ آن بود؛ زاری طولانی خطاب به همسرش، به دوستانش که در رُم مانده‌اند و به قدرتی بی‌رحم که بیهوده منتظر بخشایش آن است. تومِس در آنجا به شکل «سرزمینی پر از تلخی» ظاهر می‌شود، همیشه کوبیده شده توسط بادها و تگرگ زمستانی ابدی، و جایی که حتی شراب، «با سرما سنگ شده»، به یخی تبدیل می‌شود که باید با تبر بریده شود. شاعر در آنجا خود را بیگانه‌ای مطلق احساس می‌کند؛ زندانی‌ای که در میان کلمات وحشیانه و فریادهای وحشتناک گِت‌ها، لاتین صحبت کردن را از یاد می‌برد:

«آنها با یکدیگر به زبانی که برایشان مشترک است صحبت می‌کنند؛ اما من نمی‌توانم خودم را جز با حرکات و اشاره‌ها بفهمانم؛ من اینجا وحشی به نظر می‌آیم، و [این] گِت‌های گستاخ به کلمات لاتین می‌خندند.»

Ovide. Les Élégies d’Ovide pendant son exil [t. I, Élégies des Tristes] (مرثیه‌های اووید در دوران تبعید [جلد اول، مرثیه‌های تریست])، ترجمه از لاتین توسط Jean Marin de Kervillars. پاریس: d’Houry fils، ۱۷۲۳.

در برابر ناملایمات

اووید از کجا شجاعت لازم برای تحمل چنین سختی بی‌رحمانه‌ای را یافت؟ در نوشتن:

«[اگر از من] بپرسید که اینجا چه می‌کنم، به شما خواهم گفت که به مطالعاتی مشغولم که ظاهراً چندان مفید نیستند، اما با این حال برای من فایده دارند؛ و اگر فقط باعث شوند بدبختی‌هایم را فراموش کنم، مزیت کمی نخواهد بود: چه خوشبخت اگر با کشت زمینی چنین بی‌حاصل، دست‌کم میوه‌ای از آن بردارم.»

Ovide. Les Élégies d’Ovide pendant son exil, t. II, Élégies pontiques (مرثیه‌های اووید در دوران تبعید، جلد دوم، مرثیه‌های پونتیک)، ترجمه از لاتین توسط Jean Marin de Kervillars. پاریس: d’Houry، ۱۷۲۶.

در بقیه، خوش‌پوش رومی سابق کاملاً ناپدید نشده است: ظرافت، ویژگی‌های پیچیده، مقایسه‌هایی که بیشتر هوشمندانه هستند تا استوار، باقی می‌مانند، گاهی تا حد افراط. کوئینتیلیان قبلاً او را کمتر مشغول بدبختی‌های خودش می‌دانست تا amator ingenii sui (عاشق نبوغ خودش). به گفتۀ سنکای پدر، اووید «آنچه را در اشعارش افراطی بود» می‌شناخت، اما با آن کنار می‌آمد: «می‌گفت که گاهی یک خال، چهره را بسیار زیباتر می‌کند». این پایداری در دادن چرخشی به اندیشه‌هایش، «خالی زیبایی»، به شیوۀ فرانسوی - «تقریباً می‌توان گفت که در میان ما زاده شده است»، مترجم Jean Marin de Kervillars یادداشت می‌کند - نشانۀ نهایی شخصیت اوست، امتناع آشکار از اینکه اجازه دهد دوری از پایتخت هنرمند را نابود کند. و پس از اینکه بارها این دوری را نوعی مرگ توصیف کرد، سرانجام رُم را در کرانۀ دریای سیاه می‌یابد و نتیجه می‌گیرد: «کشوری که سرنوشت مرا در آن قرار داده باید جای رُم را برایم بگیرد. الهۀ بدبخت من به این تئاتر قانع است […]: این میل خیر خدایی قدرتمند است.»6بیشتر تسلیم تا مصمم، تا آنجا نرفت که مثل هوگو روی سردر خانه‌اش بنویسد EXILIUM VITA EST (تبعید زندگی است یا زندگی تبعیدی است).

Mappemonde mettant en évidence la Roumanie et l’Italie.

Tristia och Epis­tulæ ex Ponto, eller Rom vid Svarta havets strand

Över­satt från franska

Det var en gång, un­der Au­gus­tus re­ge­rings­tid, en man som kunde tro sig vara gyn­nad av ödet: Pu­blius Ovi­dius Naso, kal­lad Ovi­di­us. Mo­de­poet un­der den la­tinska po­e­sins gyl­lene tids­ål­der, lu­sor amorum (kär­le­kens sång­a­re), hade hans lek­fulla penna er­öv­rat Rom, och hans för­måga att skriva vers grän­sade till det mi­ra­ku­lö­sa: «jag för­sökte skriva på pro­sa, men or­den föll så na­tur­ligt i vers­mått att det jag skrev blev till vers». För­mö­gen­het, börd, fram­stå­ende vän­ner, ett hus in­till Ca­pi­to­lium – ing­en­ting fat­ta­des denne ro­merske rid­dare som åt­njöt ett liv tryg­gare och be­kvä­mare än nå­gon­sin.

Än­då, en mor­gon år 8 e.Kr., när Rom vak­na­de, spred sig ett dys­tert bud­skap ge­nom ga­tor­na: mu­ser­nas älsk­lings­barn, nu i fem­tio­års­ål­dern, hade just förts bort un­der kej­ser­lig eskort. Inte till en för­gylld re­trätt vid nå­gon mild kust, utan till en relegatio (tvångs­vis­tel­se­ort)1Relegatio (tvångs­vis­tel­se­ort), även om den lik­nade exilium (ex­il), skilde sig ju­ri­diskt: den med­förde var­ken för­lust av med­bor­gar­skap el­ler kon­fis­ke­ring av egen­dom. Ovi­di­us, som hade be­nå­dats på dessa två punk­ter, var noga med att på­peka att det var fel­ak­tigt att hans sam­tida kal­lade ho­nom lands­för­vi­sad: quippe re­le­ga­tus, non ex­ul, di­cor in illo (det sägs inte att jag är lands­för­vi­sad, utan en­dast för­vi­sad). Men var­för iaktta en di­stink­tion som han en­dast gjorde av he­ders­käns­la? Han har själv från­gått den: a pat­ria fugi vic­tus et exul ego (be­seg­rad och flyk­ting ser jag mig lands­för­vi­sad från mitt fos­ter­lan­d); exul eram (jag var i ex­il). i To­mis2Nu­va­rande Con­stanța i Ru­mä­ni­en., en is­kall håla vid im­pe­ri­ets yt­tersta gräns, vid Svarta ha­vets ogäst­vän­liga strän­der.3När han tog ett sista far­väl av Ca­pi­to­lium ut­ta­lade den lands­för­vi­sade dessa av­skeds­ord som Go­ethe skulle göra till sina vid sitt eget av­färd från den eviga sta­den: «Stora Gu­dar som be­bor detta ståt­liga tem­pel så nära mitt hem, och som mina ögon hä­dan­ef­ter ald­rig mer ska skå­da; […] ni som jag måste läm­na, […] be­fria mig, jag bön­fal­ler er, från Cae­sars hat; det är den enda nåd jag ber om vid min av­färd. Säg denne gu­dom­lige man vil­ket miss­tag som för­ledde mig, och låt ho­nom för­stå att mitt fel ald­rig var ett brott».

Onådens mysterium

Vad var or­sa­ken till denna relegatio utan rät­te­gång, en­bart ge­nom Au­gus­tus vil­ja, och var­för be­rö­vade denne furste Rom och dess hov en så stor poet för att för­visa ho­nom till ge­ter­na? Det är nå­got vi inte vet och ald­rig kom­mer att få ve­ta. Ovi­dius ta­lar om ett car­men et er­ror (en dikt och ett miss­tag), och mum­lar gåt­fullt:

«Ack! var­för såg jag det som inte borde ses? Var­för blev mina ögon skyl­di­ga? Var­för fick jag slut­li­gen, ge­nom min oför­sik­tighet, kän­ne­dom om det jag ald­rig borde ha ve­tat?»

Ovi­di­us. Les Élé­gies d’O­vide pen­dant son exil [t. I, Élé­gies des Tris­tes] (O­vi­dius ele­gier un­der hans exil [bd I, Tristias ele­gi­er]), övers. från la­tin av Jean Ma­rin de Kervil­lars. Pa­ris: d’Houry fils, 1723.

Om Kärlekskonsten, ut­gi­ven ett de­cen­nium ti­di­ga­re, var det carmen el­ler den of­fi­ci­ella fö­re­vänd­ning­en, för­blir det verk­liga error el­ler fe­let en gåta be­seg­lad i po­e­tens grav:

«Ovi­dius brott var otvi­vel­ak­tigt att ha sett nå­got skam­ligt i Octa­vi­a­nus fa­milj […]. De lärda har inte av­gjort om han hade sett Au­gus­tus med en ung pojke […]; el­ler om han hade sett nå­gon stall­mäs­tare i ar­marna på kej­sa­rin­nan Li­via, som denne Au­gus­tus hade äk­tat me­dan hon bar ett an­nat mans barn; el­ler om han hade sett denne kej­sare Au­gus­tus sys­sel­satt med sin dot­ter el­ler son­dot­ter; el­ler slut­li­gen om han hade sett denne kej­sare Au­gus­tus göra nå­got ännu vär­re, torva tu­en­ti­bus hircis [un­der bock­ar­nas bistra blick­ar].»

Vol­tai­re. Œuv­res com­plè­tes de Vol­tai­re, vol. 45B, […] D’O­vi­de, de So­crate […] (Vol­tai­res sam­lade verk, bd 45B, […] Om Ovi­di­us, om So­kra­tes […]). Ox­ford: Vol­taire Foun­da­tion, 2010.

Låt oss där­för glömma de lika tal­rika som märk­liga hy­po­te­ser från dem som till varje pris vill gissa en två­tu­sen­årig hem­lig­het. Det räcker att veta att Ovi­dius i ex­i­lens kval, i en­sam­he­tens snyft­ning­ar, inte fann nå­gon an­nan till­flykt än sin po­e­si, och att han an­vände den helt och hål­let för att blidka en kej­sare vars vrede han hade ådra­git sig. «Gu­darna lå­ter sig ibland be­ve­kas», sade han till sig själv. Därav föd­des Tristia4För­kas­tade for­mer:
Les Cinq Liv­res des Tris­tes (De fem böck­erna av Tristi­a).
Tris­tium li­bri quin­que (V).
De Tris­ti­bus li­bri quin­que (V).
och Epis­tulæ ex Ponto5För­kas­tade for­mer:
Lett­res du Pont (B­rev från Pon­tus).
Élé­gies écri­tes dans la pro­vince de Pont (E­le­gier skrivna i pro­vin­sen Pon­tus).
Les Quatre Liv­res d’é­pît­res écri­tes dans la pro­vince de Pont (De fyra böck­erna med epist­lar skrivna i pro­vin­sen Pon­tus).
Pon­ticæ epi­stolæ.
De Ponto li­bri qua­tuor (IV).
.

Krönika om en evig vinter: Dramat i Tomis

Ovi­dius ele­gier un­der hans exil är dag­bo­ken av en man för­lo­rad långt från de si­na, långt från en ci­vi­li­sa­tion vars mest älsk­värda re­pre­sen­tant han ny­li­gen hade va­rit; en lång kla­gan rik­tad till hans hust­ru, till hans vän­ner som stan­nat i Rom och till en obe­vek­lig makt vars nåd han för­gä­ves vän­tar på. To­mis fram­ställs där som ett «land fullt av bit­ter­het», stän­digt pis­kat av vin­dar och ha­gel från en evig vin­ter, och där vi­net självt, «för­ste­nat av köl­den», stel­nar till is som måste hug­gas med yxa. Po­e­ten kän­ner sig där som en ab­so­lut främ­ling; en fånge som glöm­mer att tala la­tin mitt bland bar­ba­riska ord och ge­ter­nas för­skräck­liga skrik:

«de sam­ta­lar med var­andra på ett språk som är ge­men­samt för dem; men jag kan en­dast göra mig för­stådd ge­nom ges­ter och teck­en; här be­trak­tas jag som bar­bar, och [des­sa] oför­skämda ge­ter skrat­tar åt de la­tinska or­den.»

Ovi­di­us. Les Élé­gies d’O­vide pen­dant son exil [t. I, Élé­gies des Tris­tes] (O­vi­dius ele­gier un­der hans exil [bd I, Tristias ele­gi­er]), övers. från la­tin av Jean Ma­rin de Kervil­lars. Pa­ris: d’Houry fils, 1723.

Inför motgången

Var­i­från häm­tade Ovi­dius det mod som kräv­des för att ut­härda en så grym mot­gång? Från skri­van­det:

«[Om ni] frå­gar vad jag gör här, ska jag säga er att jag äg­nar mig åt stu­dier som till sy­nes är föga nyt­ti­ga, men som lik­väl har sin nytta för mig; och även om de en­dast tjä­nade till att få mig att glömma mina olyck­or, vore det ingen ringa för­del: lyck­lig om jag, ge­nom att odla en så ofrukt­bar mark, åt­min­stone kan skörda nå­gon frukt.»

Ovi­di­us. Les Élé­gies d’O­vide pen­dant son ex­il, t. II, Élé­gies pon­ti­ques (O­vi­dius ele­gier un­der hans ex­il, bd II, Pon­tiska ele­gi­er), övers. från la­tin av Jean Ma­rin de Kervil­lars. Pa­ris: d’Houry, 1726.

För öv­rigt har den forne ro­merske dan­dyn inte helt för­svun­nit: ele­gans, ut­sökta ut­tryck, jäm­fö­rel­ser mer sinn­rika än so­lida be­står, ibland till över­mått. Re­dan Quin­ti­li­a­nus an­såg ho­nom mindre upp­ta­gen av sina egna olyckor än ama­tor in­ge­nii sui (för­äls­kad i sitt eget ge­ni). En­ligt Se­neca den äldre kände Ovi­dius «det som var över­flö­digt i sina ver­ser», men fann sig i det: «Han sade att ett an­sikte ibland blev mycket vack­rare av ett skön­hets­märke». Denna ut­hål­lig­het i att ge sina tan­kar nå­gon vänd­ning, nå­got «skönhetsmärke», på franskt vis – «man skulle näs­tan kunna tro att han är född bland oss», no­te­rar över­sät­ta­ren Jean Ma­rin de Kervil­lars – är det yt­tersta mär­ket av hans per­son­lig­het, det öppna väg­ran att låta av­skil­jan­det från hu­vud­sta­den för­inta konst­nä­ren. Och ef­ter att så ofta ha be­skri­vit detta av­skil­jande som ett slags död, fin­ner han slut­li­gen Rom vid Svarta ha­vets strand och kon­klu­de­rar: «det land där ödet har pla­ce­rat mig måste tjäna som mitt Rom. Min olyck­liga musa nö­jer sig med denna scen […]: så är en mäk­tig Guds be­hag.»6Mer re­sig­ne­rad än re­so­lut gick han inte så långt som att skriva på sin dörr­post, som Hugo skulle gö­ra, EX­I­LIUM VITA EST (EX­I­LEN ÄR LI­VET el­ler LI­VET ÄR EN EX­IL).

Mappemonde mettant en évidence la Roumanie et l’Italie.

Tristele și Ponticele, sau Roma pe malul Mării Negre

Tra­dus din fran­ceză

A fost oda­tă, sub domnia lui Au­gus­tus, un om care pu­tea să se cre­adă îm­pli­nit: Pu­blius Ovi­dius Naso, zis Ovi­diu. Poet la modă în fru­mo­sul se­col al po­e­ziei la­ti­ne, lu­sor amo­rum (cân­tă­reț al iu­bi­ri­lo­r), pana sa glu­meață cu­ce­rise Roma și ușu­rința sa de a face ver­suri ți­nea de mi­ra­col: «în­cer­cam să scriu în pro­ză, dar cu­vin­tele ve­neau să se așeze atât de exact la mă­su­ră, în­cât ceea ce scriam erau ver­suri». Ave­re, naș­te­re, pri­e­teni iluș­tri, o casă ală­tu­rată Ca­pi­to­li­u­lui, ni­mic nu-i lip­sea aces­tui ca­va­ler ro­man care se bu­cura de o viață mai si­gură și mai con­for­ta­bilă ca nici­o­da­tă.

To­tuși, în­tr-o di­mi­neață a anu­lui 8 din era noas­tră, când Roma s-a tre­zit, o veste si­nis­tră a stră­bă­tut stră­zi­le: co­pi­lul iu­bit al mu­ze­lor, pe atunci cin­ca­ge­nar, toc­mai ple­case sub es­cortă im­pe­ri­a­lă. Nu pen­tru o re­tra­gere au­rită pe vreo țăr­muri cle­men­te, ci pen­tru o relegatio (do­mi­ci­liu for­țat)1Relegatio (do­mi­ci­liul for­ța­t), deși se­mă­nând cu exilium (e­xi­lul), se dis­tin­gea ju­ri­dic: nu an­trena nici pier­de­rea ce­tă­țe­ni­ei, nici con­fis­ca­rea bu­nu­ri­lor. Ovi­diu, că­ruia i se fă­cuse gra­ție pe aceste două ca­pe­te, avea grijă să pre­ci­zeze că prin abuz con­tem­po­ra­nii săi îl ca­li­fi­cau drept exi­lat: quippe re­le­ga­tus, non exul, di­cor in illo (nu se spune că sunt exi­lat, ci doar re­le­ga­t). Dar la ce bun să ob­ser­văm o dis­tinc­ție pe care nu o fă­cea de­cât din punct de onoa­re? El în­suși s-a eli­be­rat de ea: a pa­tria fugi vic­tus et exul ego (eu în­vins și fu­gar, mă văd exi­lat din pa­tria me­a); exul eram (e­ram în exi­l). la To­mis2Ac­tu­ala Con­stanța în Ro­mâ­nia., târg gla­cial la ex­trema li­mită a im­pe­ri­u­lui, pe ma­lu­rile ne­os­pi­ta­li­ere ale Mă­rii Ne­gre.3Sa­lu­tând o ul­timă dată Ca­pi­to­li­ul, exi­la­tul a ros­tit aceste adi­o-uri pe care Go­ethe le va face ale sale în mo­men­tul pro­priei ple­cări din Ora­șul etern: «Mari Zei care lo­cu­iți acest tem­plu au­gust atât de aproape de casa mea, și pe care ochii mei de acum îna­inte nu-l vor mai ve­dea; […] voi pe care tre­buie să vă pă­ră­sesc, […] des­căr­ca­ți-mă, vă im­plor, de ura Ce­za­ru­lui; aceasta este sin­gura gra­ție pe care v-o cer ple­când. Spu­neți aces­tui om di­vin ce eroare m-a se­dus, și fa­ceți-l să cu­noască că vina mea nu a fost nici­o­dată o crimă».

Misterul disgrației

Care a fost ca­uza aces­tei relegatio fără ju­de­ca­tă, doar prin vo­ința lui Au­gus­tus, și ce mo­tiv a avut acest prinț să pri­veze Roma și cur­tea sa de un poet atât de mare pen­tru a-l con­fina la ge­ți? Iată ce nu știm și ce nu vom ști nici­o­da­tă. Ovi­diu evocă un car­men et er­ror (un poem și o im­pru­den­ță), mur­mu­rând enig­ma­tic:

«Ah! de ce am vă­zut ceea ce nu tre­buia să văd? De ce ochii mei au de­ve­nit vi­no­va­ți? De ce, în sfâr­șit, prin im­pru­dența mea, am cu­nos­cut ceea ce nu tre­buia nici­o­dată să cu­nosc?»

Ovi­diu. Les Élégies d’O­vide pen­dant son exil [t. I, Élégies des Tris­tes] (Ele­gi­ile lui Ovi­diu în tim­pul exi­lu­lui său [t. I, Ele­gi­ile Tris­te­lor]), trad. din la­tină de Jean Ma­rin de Ker­vil­lars. Pa­ris: d’Ho­ury fils, 1723.

Dacă Arta de a iubi, pu­bli­cată cu un de­ce­niu mai de­vre­me, a fost carmen sau pre­tex­tul ofi­ci­al, error sau vina ade­vă­rată rămâne o enigmă pe­ce­tlu­ită în mor­mân­tul po­e­tu­lui:

«Crima lui Ovi­diu era in­con­tes­ta­bil că a vă­zut ceva ru­și­nos în fa­mi­lia lui Oc­ta­vian […]. În­vă­ța­ții nu au de­cis dacă l-a vă­zut pe Au­gus­tus cu un tâ­năr bă­iat […]; sau dacă a vă­zut vreun scu­tier în­tre bra­țele îm­pă­ră­te­sei Li­via, pe care acest Au­gus­tus o lu­ase de so­ție în­săr­ci­nată de al­tul; sau dacă l-a vă­zut pe acest îm­pă­rat Au­gus­tus ocu­pat cu fiica sau ne­poata sa; sau, în sfâr­șit, dacă l-a vă­zut pe acest îm­pă­rat Au­gus­tus fă­când ceva mai rău, torva tu­en­ti­bus hir­cis [sub pri­vi­rile po­so­mo­râte ale ța­pi­lo­r].»

Vol­tai­re. Œu­vres com­plètes de Vol­tai­re, vol. 45B, […] D’O­vi­de, de So­crate […] (Opere com­plete ale lui Vol­tai­re, vol. 45B, […] Des­pre Ovi­diu, des­pre So­crate […]). Ox­ford: Vol­taire Fo­un­da­tion, 2010.

Să ui­tăm deci ipo­te­zele la fel de nu­me­roase cât de ciu­date ale ce­lor care vor cu orice preț să ghi­cească o taină de două mi­le­nii. E su­fi­cient să știm că, în chi­nu­rile exi­lu­lui, în sus­pi­nele izo­lă­rii, Ovi­diu nu a gă­sit altă re­sursă de­cât po­e­zia sa, și că a fo­lo­si­t-o în în­tre­gime pen­tru a îm­blânzi un îm­pă­rat de la care își atra­sese ran­chiu­na. «Zeii se lasă une­ori în­du­ple­cați», își spu­nea el. De aici s-au năs­cut Tristele (Tristia)4Forme res­pin­se:
Cele Cinci Cărți ale Tris­te­lor.
Tris­tium li­bri qu­in­que (V).
De Tris­ti­bus li­bri qu­in­que (V).
și Ponticele (Epis­tulæ ex Ponto)5Forme res­pin­se:
Scri­sori de la Pont.
Ele­gii scrise în pro­vin­cia Pont.
Cele Pa­tru Cărți de epis­tole scrise în pro­vin­cia Pont.
Pon­ticæ epis­tolæ.
De Ponto li­bri qua­tuor (IV).
.

Cronica unei ierni eterne: Drama de la Tomis

Ele­gi­ile lui Ovi­diu din tim­pul exi­lu­lui sunt jur­na­lul unui om pier­dut de­parte de ai săi, de­parte de o ci­vi­li­za­ție al că­rei re­pre­zen­tant cel mai ama­bil fu­sese odi­ni­oa­ră; o lungă la­men­tare adre­sată so­ției sa­le, pri­e­te­ni­lor ră­mași la Roma și unei pu­teri im­pla­ca­bile de la care aș­teaptă în za­dar cle­men­ța. To­mi­sul se pre­zintă sub as­pec­tul unei «țări pline de amă­ră­ciune», me­reu bă­tută de vân­turi și de grin­dina unei ierni eter­ne, și unde vi­nul în­su­și, «pie­tri­fi­cat de frig», se în­gheață în gheață pe care tre­buie s-o tai cu se­cu­rea. Po­e­tul se simte acolo un străin ab­so­lut; un pri­zo­nier care dez­în­vață să vor­be­ască la­tină în mij­lo­cul cu­vin­te­lor bar­bare și al stri­gă­te­lor în­gro­zi­toare ale ge­ți­lor:

«ei vor­besc în­tre ei în­tr-o limbă care le este co­mu­nă; dar eu, nu pot să mă fac în­țe­les de­cât prin ges­turi și sem­ne; trec aici drept bar­bar, și [a­cești] geți im­per­ti­nenți râd de cu­vin­tele la­ti­ne.»

Ovi­diu. Les Élégies d’O­vide pen­dant son exil [t. I, Élégies des Tris­tes] (Ele­gi­ile lui Ovi­diu în tim­pul exi­lu­lui său [t. I, Ele­gi­ile Tris­te­lor]), trad. din la­tină de Jean Ma­rin de Ker­vil­lars. Pa­ris: d’Ho­ury fils, 1723.

În fața adversității

De unde a scos Ovi­diu cu­ra­jul ne­ce­sar pen­tru a su­porta o ad­ver­si­tate atât de cru­dă? Din scris:

«[Dacă mă] în­tre­bați ce fac ai­ci, vă voi spune că mă ocup cu stu­dii des­tul de pu­țin utile în apa­ren­ță, și care to­tuși au uti­li­ta­tea lor pen­tru mi­ne; și chiar dacă nu ar servi de­cât să mă facă să uit ne­no­ro­ci­rile me­le, nu ar fi un avan­taj me­di­o­cru: prea fe­ri­cit da­că, cul­ti­vând un câmp atât de ste­ril, scot din el mă­car vreun fruct.»

Ovi­diu. Les Élégies d’O­vide pen­dant son exil, t. II, Élégies pon­ti­ques (Ele­gi­ile lui Ovi­diu în tim­pul exi­lu­lui său, t. II, Ele­gii pon­tice), trad. din la­tină de Jean Ma­rin de Ker­vil­lars. Pa­ris: d’Ho­u­ry, 1726.

De alt­fel, fos­tul dandy ro­man nu a dis­pă­rut cu to­tul: ele­gan­ță, tră­să­turi că­u­ta­te, com­pa­ra­ții mai in­ge­ni­oase de­cât so­lide per­sis­tă, une­ori până la ex­ces. Qu­in­ti­lian îl ju­deca deja mai pu­țin pre­o­cu­pat de pro­pri­ile ne­no­ro­ci­ri, cât ama­tor in­ge­nii sui (în­dră­gos­tit de pro­priul său ge­niu). După Se­neca ta­tăl, Ovi­diu cu­noș­tea «ceea ce era exu­be­rant în ver­su­rile sale», dar se îm­păca cu as­ta: «Spu­nea că o fi­gură este une­ori fă­cută mult mai fru­moasă de un gră­unte de fru­mu­sețe». Această con­stanță de a da o anu­mită în­tor­să­tură gân­du­ri­lor sa­le, un anu­mit «gră­unte de fru­mu­sețe», în ma­nieră fran­ceză — «s-ar spune aproape că s-a năs­cut prin­tre noi», no­tează tra­du­că­to­rul Jean Ma­rin de Ker­vil­lars — este marca ul­timă a per­so­na­li­tă­ții sa­le, re­fu­zul măr­tu­ri­sit de a lăsa în­de­păr­ta­rea de ca­pi­tală să ani­hi­leze ar­tis­tul. Și după ce a des­cris atât de des această în­de­păr­tare ca pe un fel de moar­te, sfâr­șește prin a găsi Roma pe ma­lul Mă­rii Ne­gre, con­clu­zionând: «țara unde soarta m-a pla­sat tre­buie să-mi țină loc de Ro­ma. Muza mea ne­no­ro­cită se mul­țu­mește cu acest tea­tru […]: aceasta este buna plă­cere a unui Zeu pu­ter­nic.»6Mai re­sem­nat de­cât ho­tă­rât, nu a mers până acolo în­cât să in­scrip­țio­neze pe pra­gul ușii sa­le, cum va face Hu­go, EXI­LIUM VITA EST (E­XI­LUL ESTE VIAȚA sau VIAȚA ESTE UN EXI­L).

Mappemonde mettant en évidence la Roumanie et l’Italie.

《트리스테스》와 《폰티케스》, 또는 흑해 연안의 로마

프랑스어에서 번역됨

옛날 아우구스투스 치세에 자신이 모든 것을 누린다고 믿을 수 있었던 한 남자가 있었다: 푸블리우스 오비디우스 나소, 즉 오비디우스. 라틴 시의 아름다운 세기에 유행하는 시인이었던 그는 lusor amorum(사랑의 노래꾼)으로서 그의 경쾌한 필치는 로마를 정복했고, 시를 짓는 그의 재능은 경이로움에 가까웠다: “나는 산문으로 쓰려고 노력했으나, 단어들이 너무나 정확한 운율에 맞춰 배치되어, 내가 쓴 것이 시가 되었다”. 재산, 출신, 저명한 친구들, 카피톨리움에 인접한 집, 이 로마 기사에게는 그 어느 때보다 확실하고 안락한 삶을 누리는 데 부족한 것이 없었다.

그러나 서기 8년 어느 아침, 로마가 깨어났을 때, 불길한 소식이 거리를 돌았다: 당시 50세였던 뮤즈의 사랑받는 자녀가 제국 호위대를 따라 떠났다는 것이다. 온화한 해안가의 황금빛 은퇴를 위해서가 아니라, 흑해의 척박한 연안, 제국의 극한 경계에 있는 얼어붙은 마을 토메스1현재 루마니아의 콘스탄차.로의 relegatio(거주 지정)2relegatio(거주 지정)는 exilium(유배)과 유사해 보이지만 법적으로 구별되었다: 시민권 상실이나 재산 몰수를 수반하지 않았다. 오비디우스는 이 두 가지에 대해 은혜를 입었고, 그의 동시대인들이 그를 유배자로 칭하는 것은 남용임을 지적하는 데 신경을 썼다: quippe relegatus, non exul, dicor in illo (그는 유배자가 아니라 단지 거주 지정자라고 말해진다). 그러나 명예의 문제로만 관찰하는 이 구별을 지키는 것이 무슨 소용이 있겠는가? 그 자신도 이로부터 자유로워졌다: a patria fugi victus et exul ego (패배하고 도망친 나는 조국으로부터 유배된 것을 본다); exul eram (나는 유배 중이었다).을 위해서였다.3카피톨리움에 마지막 인사를 하면서, 유배자는 괴테가 영원한 도시를 떠날 때 자신의 것으로 삼을 이 작별 인사를 했다: “내 집에서 너무나 가까운 이 위엄 있는 신전에 거하시는 위대한 신들이여, 그리고 이제 내 눈이 더 이상 보지 못할 신들이여; […] 내가 떠나야 하는 당신들이여, […] 내가 떠나면서 당신들께 구하는 유일한 은혜인, 카이사르의 증오로부터 나를 해방시켜 주소서, 간청합니다. 이 신성한 사람에게 어떤 오류가 나를 유혹했는지 말씀해 주시고, 내 잘못이 결코 범죄가 아니었음을 그에게 알려 주소서”.

실각의 미스터리

아우구스투스의 단독 의지로, 재판 없이 이루어진 이 relegatio의 원인은 무엇이었으며, 이 군주가 로마와 그의 궁정에서 그토록 위대한 시인을 빼앗아 게타이족들 사이에 가두어 둔 이유는 무엇이었는가? 이것은 우리가 모르며 영원히 알 수 없을 것이다. 오비디우스는 carmen et error(시와 경솔함)을 언급하며 수수께끼처럼 속삭인다:

아! 왜 나는 보지 말아야 할 것을 보았는가? 왜 나의 눈은 죄를 지게 되었는가? 왜 결국 나의 경솔함으로 인해, 내가 결코 알아서는 안 될 것을 알게 되었는가?

오비디우스. Les Élégies d’Ovide pendant son exil [t. I, Élégies des Tristes] (유배 중 오비디우스의 엘레지 [제1권, 트리스테스의 엘레지]), Jean Marin de Kervillars 라틴어 번역. 파리: d’Houry fils, 1723.

10년 전 출간된 《사랑의 기술》이 carmen 또는 공식적인 구실이었다면, 진짜 잘못인 error는 시인의 무덤에 봉인된 수수께끼로 남아 있다:

오비디우스의 죄는 의심할 여지 없이 옥타비우스 가문에서 부끄러운 무언가를 본 것이었다 […]. 학자들은 그가 아우구스투스를 어린 소년과 함께 본 것인지 […]; 아니면 아우구스투스가 다른 사람의 아이를 임신한 채 결혼한 황후 리비아의 품에 있는 어떤 기마병을 본 것인지; 아니면 황제 아우구스투스가 그의 딸이나 손녀와 함께 있는 것을 본 것인지; 아니면 마침내 황제 아우구스투스가 더 나쁜 일을 하는 것을 본 것인지, torva tuentibus hircis [염소들의 험악한 시선 아래에서] 결정하지 못했다.

볼테르. Œuvres complètes de Voltaire, vol. 45B, […] D’Ovide, de Socrate […] (볼테르 전집, 제45B권, […] 오비디우스에 관하여, 소크라테스에 관하여 […]). 옥스포드: Voltaire Foundation, 2010.

어떤 대가를 치르더라도 2천 년의 비밀을 추측하려는 사람들의 수많고도 기이한 가설들은 잊어버리자. 유배의 고통 속에서, 고립의 흐느낌 속에서, 오비디우스가 그의 시 이외에는 다른 의지처를 찾지 못했고, 자신이 원한을 샀던 황제를 달래기 위해 시를 온전히 사용했다는 것을 아는 것으로 충분하다. “신들도 때로는 마음이 누그러진다”고 그는 스스로에게 말했다. 여기서 《트리스테스》(Tristia)4거부된 형식들:
Les Cinq Livres des Tristes (트리스테스의 다섯 권).
Tristium libri quinque (V).
De Tristibus libri quinque (V).
와 《폰티케스》(Epistulæ ex Ponto)5거부된 형식들:
Lettres du Pont (폰트의 편지들).
Élégies écrites dans la province de Pont (폰트 지방에서 쓴 엘레지).
Les Quatre Livres d’épîtres écrites dans la province de Pont (폰트 지방에서 쓴 서신 네 권).
Ponticæ epistolæ.
De Ponto libri quatuor (IV).
가 탄생했다.

영원한 겨울의 연대기: 토메스의 비극

유배 중 오비디우스의 엘레지는 자신의 가족들로부터, 한때 그가 가장 사랑스러운 대표자였던 문명으로부터 멀리 떨어진 한 남자의 일기이다; 로마에 남은 그의 아내와 친구들, 그리고 헛되이 관용을 기다리는 무자비한 권력에 보내는 긴 탄식이다. 토메스는 “쓰라림으로 가득한 땅”의 모습으로 나타나며, 항상 바람과 영원한 겨울의 우박에 시달리고, 심지어 포도주마저도 “추위에 돌처럼 굳어” 도끼로 잘라야 하는 얼음으로 변한다. 시인은 그곳에서 절대적인 이방인으로 느낀다; 야만적인 말과 게타이족들의 끔찍한 외침 속에서 라틴어 말하기를 잊어가는 포로:

그들은 서로 그들에게 공통된 언어로 대화한다; 하지만 나는 몸짓과 신호로만 내 자신을 이해시킬 수 있다; 나는 여기서 야만인으로 통하고, [이] 무례한 게타이족들은 라틴어 단어를 비웃는다.

오비디우스. Les Élégies d’Ovide pendant son exil [t. I, Élégies des Tristes] (유배 중 오비디우스의 엘레지 [제1권, 트리스테스의 엘레지]), Jean Marin de Kervillars 라틴어 번역. 파리: d’Houry fils, 1723.

역경에 맞서며

오비디우스는 어디서 그토록 잔인한 역경을 견딜 용기를 얻었는가? 글쓰기에서였다:

[만약 당신이] 내가 여기서 무엇을 하는지 묻는다면, 나는 겉보기에는 그다지 유용하지 않지만 그럼에도 불구하고 나에게는 유용성이 있는 연구에 몰두하고 있다고 말할 것이다; 그리고 그것이 단지 내 불행을 잊게 해준다 해도, 그것은 작은 이익이 아닐 것이다: 이토록 메마른 밭을 경작하면서, 적어도 어떤 열매라도 거둔다면 너무나 행복하다.

오비디우스. Les Élégies d’Ovide pendant son exil, t. II, Élégies pontiques (유배 중 오비디우스의 엘레지, 제2권, 폰티케스 엘레지), Jean Marin de Kervillars 라틴어 번역. 파리: d’Houry, 1726.

게다가 옛 로마의 댄디는 완전히 사라지지 않았다: 우아함, 정교한 특징들, 견고하기보다는 기발한 비교들이 때로는 과도하게까지 지속된다. 퀸틸리아누스는 이미 그를 자신의 불행보다는 amator ingenii sui(자기 천재성의 연인)에 더 몰두한다고 판단했다. 세네카 아버지에 따르면, 오비디우스는 “그의 시에서 과도한 것”을 알고 있었지만 그것을 받아들였다: “그는 때로는 미인점이 얼굴을 훨씬 더 예쁘게 만든다고 말했다”. 프랑스식으로 자신의 생각에 어떤 전환을, 어떤 “미인점”을 주는 이러한 일관성 — “그가 우리 가운데서 태어난 것 같다”고 번역자 Jean Marin de Kervillars는 주목한다 — 은 그의 개성의 궁극적인 표시이며, 수도로부터의 거리가 예술가를 파괴하도록 놔두기를 거부하는 공언이다. 그리고 이 거리를 일종의 죽음으로 그토록 자주 묘사한 후, 그는 마침내 흑해 연안에서 로마를 발견하며 결론짓는다: “운명이 나를 배치한 나라가 나에게 로마를 대신해야 한다. 나의 불운한 뮤즈는 이 극장에 만족한다 […]: 이것이 강력한 신의 기쁜 뜻이다.6체념했지만 결연하지는 못했던 그는 위고처럼 자신의 문 상인방에 EXILIUM VITA EST (유배는 삶이다 또는 삶은 유배다)라고 새기는 데까지는 가지 않았다.

Mappemonde mettant en évidence la Roumanie et l’Italie.

Żale i Listy znad Mo­rza Czar­nego, czyli Rzym nad brzegami Pontu Euksyńskiego

Prze­tłuma­czone z fran­cu­skiego

Był so­bie raz, za pa­nowania Au­gusta, człowiek, który mógł sie­bie uważać za ob­darzonego wszel­kimi łaska­mi: Publius Ovidius Naso, zwany Owidiu­szem. Modny po­eta w pięk­nym wieku po­ezji łaciń­skiej, lu­sor amo­rum (pie­śniarz mi­ło­ści), jego swawolne pióro pod­biło Rzym, a łatwość, z jaką tworzył wier­sze, gra­niczyła z cu­dem: «starałem się pi­sać pro­zą, ale słowa układały się tak do­kład­nie w mia­rę, że to, co pi­sałem, było wier­szem».

For­tu­na, uro­dze­nie, zna­ko­mici przy­ja­cie­le, dom sąsia­du­jący z Ka­pito­lem – ni­czego nie brako­wało temu rzym­skiemu rycerzowi, który cie­szył się życiem pew­niej­szym i wy­god­niej­szym niż kie­dykol­wiek.

A jed­nak pew­nego po­ranka roku 8 na­szej ery, gdy Rzym się obu­dził, po­nura wieść obie­gła ulice: uko­chane dziecko muz, wów­czas pięć­dzie­się­cio­latek, wła­śnie ode­szło pod eskortą cesar­ską. Nie na złotą eme­ryturę nad ja­kimś łagod­nym wy­brze­żem, ale na relegatio (przymu­sowy po­byt)1Relegatio (przymu­sowy po­byt), choć po­dobna do exilium (wygna­nia), róż­niła się od niego praw­nie: nie po­cią­gała za sobą ani utraty obywatel­stwa, ani kon­fi­skaty ma­jąt­ku. Owidiu­sz, któremu da­ro­wano te dwa punk­ty, dbał o to, by za­zna­czyć, że to przez nad­użycie współ­cze­śni na­zywali go wy­gnań­cem: quippe re­le­ga­tus, non exul, dicor in illo (nie mówi się, że jestem wy­gna­ny, ale tylko ze­słany). Ale po co prze­strze­gać roz­róż­nie­nia, które czynił tylko dla punktu honoru? Sam się od niego uwol­nił: a pa­tria fugi vic­tus et exul ego (ja po­ko­nany i ucie­ki­nier, wi­dzę się wy­gnany z mo­jej oj­czyzny); exul eram (byłem na wy­gna­niu). do Tomi2Obecna Kon­stanca w Rumu­nii., lodowatej osady na naj­dal­szych krań­cach im­perium, nad nie­go­ścin­nymi brze­gami Mo­rza Czar­nego.3Żegna­jąc po raz ostatni Ka­pitol, wy­gna­niec wy­po­wie­dział te po­żegna­nia, które Go­ethe uczyni swoimi w mo­men­cie wła­snego odej­ścia z Wiecz­nego Mia­sta: «Wielcy Bo­go­wie, którzy za­miesz­kujecie tę do­stojną świą­ty­nię tak blisko mo­jego domu i których moje oczy już ni­gdy nie zo­baczą; […] wy, których mu­szę opu­ścić, […] uwol­nij­cie mnie, błagam was, od nie­na­wi­ści Cezara; to jedyna łaska, o którą was pro­szę, od­chodząc. Po­wiedz­cie temu bo­skiemu człowie­ko­wi, jaki błąd mnie zwió­dł, i daj­cie mu po­znać, że moja wina ni­gdy nie była zbrod­nią».

Tajemnica upadku

Jaka była przy­czyna tej relegatio bez wy­roku sądowe­go, z sa­mej tylko woli Au­gusta, i jaki po­wód miał ten wład­ca, by po­zbawić Rzym i swój dwór tak wiel­kiego po­ety i ze­słać go do Ge­tów? Tego nie wiemy i ni­gdy się nie do­wie­my. Owidiusz wspo­mina o car­men et er­ror (wiersz i nie­ostroż­ność), szep­cząc enig­ma­tycz­nie:

«Ach! dlaczego zo­baczyłem to, czego nie po­winie­nem był wi­dzieć? Dlaczego moje oczy stały się win­ne? Dlaczego wresz­cie, przez moją nie­ostroż­ność, po­zna­łem to, czego ni­gdy nie po­winie­nem był po­znać?»

Owidiusz. Les Élégies d’Ovide pen­dant son exil [t. I, Élégies des Tristes] (Ele­gie Owidiu­sza pod­czas jego wy­gna­nia [t. I, Ele­gie Żalów]), tłum. z łac. Jean Ma­rin de Kervil­lars. Pa­ryż: d’Houry fils, 1723.

Jeśli Sztuka ko­chania, opubliko­wana de­kadę wcze­śniej, była tym carmen czy ofi­cjal­nym pre­tek­stem, to error, czyli praw­dziwa wi­na, po­zostaje za­gadką za­pie­częto­waną w gro­bie po­ety:

«Zbrod­nią Owidiu­sza było nie­wąt­pliwie to, że zo­baczył coś hanieb­nego w ro­dzinie Oktawiana […]. Uczeni nie roz­strzygnęli, czy wi­dział Au­gusta z młodym chłop­cem […]; czy wi­dział ja­kie­goś giermka w ramio­nach cesarzowej Liwii, którą ten Au­gust po­ślu­bił już brze­mienną z in­nym; czy wi­dział te­goż cesarza Au­gusta za­jętego ze swoją córką lub wnucz­ką; czy wresz­cie wi­dział te­goż cesarza Au­gusta czynią­cego coś gor­sze­go, to­rva tu­en­tibus hir­cis [pod su­ro­wymi spoj­rze­niami ko­złów].»

Wol­ter. Œuvres com­plètes de Vol­taire, vol. 45B, […] D’Ovide, de So­crate […] (Dzieła ze­brane Wol­tera, t. 45B, […] O Owidiu­szu, o So­kratesie […]). Oxford: Vol­taire Fo­un­dation, 2010.

Za­po­mnijmy więc o hi­po­tezach rów­nie licz­nych, co dzi­wacz­nych ty­ch, którzy za wszelką cenę chcą od­gad­nąć se­kret sprzed dwóch ty­sięcy lat. Wy­star­czy wie­dzieć, że w udręce wy­gna­nia, wśród szlochów sa­mot­no­ści, Owidiusz nie zna­lazł in­nego schro­nie­nia niż jego po­ezja i że użył jej cał­ko­wicie do ugłaska­nia cesarza, którego urazę na sie­bie ścią­gnął. «Bo­go­wie dają się cza­sem ubłagać», mówił so­bie. Stąd na­ro­dziły się Żale (Tristia)4Formy od­rzucone:
Les Cinq Livres des Tristes (Pięć Ksiąg Żalów).
Tristium libri quinque (V).
De Tristibus libri quinque (V).
i Listy znad Mo­rza Czar­nego (Epistulæ ex Ponto)5Formy od­rzucone:
Let­tres du Pont (Listy z Pon­tu).
Élégies écrites dans la pro­vince de Pont (Ele­gie pi­sane w pro­win­cji Pon­t).
Les Quatre Livres d’épîtres écrites dans la pro­vince de Pont (Cz­tery Księgi listów pi­sanych w pro­win­cji Pon­t).
Pon­ticæ epistolæ.
De Ponto libri quatuor (IV).
.

Kronika wiecznej zimy: Dramat Tomi

Ele­gie Owidiu­sza z okresu wy­gna­nia to dzien­nik człowieka za­gubio­nego z dala od swoich bliski­ch, z dala od cywilizacji, której był nie­gdyś naj­mil­szym przed­stawicie­lem; dłu­gie bia­danie skie­ro­wane do żony, do przy­ja­ciół po­zostałych w Rzymie i do nie­ubłaga­nej wła­dzy, od której na próżno ocze­kuje łaski. Tomi jawi się tam jako «zie­mia pełna go­ryczy», nie­ustan­nie sma­gana wia­trami i gra­dem wiecz­nej zi­my, gdzie na­wet wi­no, «ska­mie­niale z zimna», za­styga w lód, który trzeba rąbać sie­kie­rą. Po­eta czuje się tam ab­so­lut­nym ob­cym; więź­niem od­uczającym się mówić po łacinie po­śród bar­barzyń­skich słów i okrop­nych krzyków Ge­tów:

«roz­ma­wiają mię­dzy sobą w języku, który jest im wspól­ny; ale ja mogę się po­ro­zu­mieć tylko ge­stami i zna­ka­mi; uchodzę tu za bar­barzyń­cę, a [ci] bez­czelni Ge­to­wie śmieją się z łaciń­skich słów.»

Owidiusz. Les Élégies d’Ovide pen­dant son exil [t. I, Élégies des Tristes] (Ele­gie Owidiu­sza pod­czas jego wy­gna­nia [t. I, Ele­gie Żalów]), tłum. z łac. Jean Ma­rin de Kervil­lars. Pa­ryż: d’Houry fils, 1723.

W obliczu przeciwności losu

Skąd Owidiusz czer­pał od­wagę po­trzebną do znosze­nia tak okrut­nych prze­ciw­no­ści? Z pi­sania:

«[Jeśli] pytacie mnie, co tu ro­bię, od­po­wiem wam, że zaj­muję się stu­diami po­zor­nie mało użytecz­nymi, które jed­nak mają swoją użytecz­ność dla mnie; a gdyby służyły tylko te­mu, bym za­po­mniał o mo­ich nie­szczę­ścia­ch, nie by­łaby to mała ko­rzyść: zbyt szczęśliwy, jeśli uprawia­jąc tak ja­łowe po­le, wy­cią­gnę z niego przy­naj­mniej ja­kiś owoc.»

Owidiusz. Les Élégies d’Ovide pen­dant son exil, t. II, Élégies pon­tiques (Ele­gie Owidiu­sza pod­czas jego wy­gna­nia, t. II, Ele­gie pon­tyj­skie), tłum. z łac. Jean Ma­rin de Kervil­lars. Pa­ryż: d’Houry, 1726.

Zresztą były rzym­ski ele­gant nie znik­nął cał­ko­wicie: ele­gan­cja, wy­szukane zwro­ty, po­rów­na­nia bar­dziej po­mysłowe niż so­lidne trwają, cza­sem aż do prze­sady. Już Kwin­ty­lian oceniał go jako mniej za­jętego wła­snymi nie­szczę­ściami niż jako ama­tor in­genii sui (zako­chanego we wła­snym ge­niu­szu). We­dług Se­neki Star­szego Owidiusz znał «to, co było nad­mierne w jego wier­szach», ale się z tym go­dził: «Mówił, że twarz bywa cza­sem uczyniona o wiele pięk­niej­szą przez pie­przyk». Ta stałość w nada­waniu pew­nego wdzięku swoim myślom, pew­nego «pieprzyka», na mo­dłę fran­cu­ską – «można by nie­mal po­wie­dzieć, że uro­dził się wśród nas», za­uważa tłumacz Jean Ma­rin de Kervil­lars – jest ostateczną cechą jego oso­bo­wo­ści, jawną od­mową po­zwole­nia, by od­dale­nie od sto­licy unicestwiło ar­ty­stę. I opisaw­szy tak często to od­dale­nie jako ro­dzaj śmier­ci, w końcu od­naj­duje Rzym nad brze­giem Mo­rza Czar­nego, kon­klu­du­jąc: «kraj, w którym los mnie umie­ścił, musi mi za­stąpić Rzym. Moja nie­szczęsna muza za­do­wala się tym te­atrem […]: taka jest do­bra wola po­tęż­nego Bo­ga.»6Bar­dziej zrezygnowany niż zde­cydowany, nie po­sunął się do wy­pisania na nad­prożu swoich drzwi, jak to uczyni Hu­go, EXILIUM VITA EST (WYGNA­NIE TO ŻYCIE lub ŻYCIE JEST WY­GNA­NIE­M).

Mappemonde mettant en évidence la Roumanie et l’Italie.

Tristes dan Pontiques, atau Roma di Tepi Laut Hitam

Di­ter­je­mah­kan dari ba­hasa Pran­cis

Al­ki­sah, pada masa pe­me­rin­tahan Au­gus­tus, hi­dup­lah se­o­rang pria yang mung­kin meng­ang­gap di­r­i­nya sa­ngat be­run­tung: Pub­lius Ovi­dius Naso, yang di­ke­nal se­ba­gai Ovi­di­us. Pe­nyair po­pu­ler di za­man ke­e­masan pu­isi La­tin, lu­sor amo­rum (pe­nya­nyi cin­ta), pe­na­nya yang je­naka te­lah me­nak­luk­kan Roma dan ke­mu­dah­an­nya da­lam mem­buat syair be­gitu me­nak­jub­kan: “saya ber­u­saha me­nu­lis da­lam pro­sa, te­tapi ka­ta-kata da­tang de­ngan sen­di­r­i­nya se­suai ira­ma, se­hingga apa yang saya tu­lis ada­lah syair”. Ke­ka­ya­an, ke­la­hiran mu­l­ia, sa­ha­bat-sa­ha­bat ter­ke­nal, se­buah ru­mah di de­kat Ka­pit­o­li­um, ti­dak ada yang ku­rang bagi ksat­ria Ro­mawi ini yang me­nik­mati ke­hi­dupan yang le­bih ter­ja­min dan nya­man dari se­be­lum­nya.

Na­mun, pada su­atu pagi di ta­hun 8 Ma­se­hi, ke­tika Roma ter­ba­ngun, ka­bar bu­ruk me­nye­bar di ja­lan­an: anak ke­sa­yangan para mu­sa, yang saat itu ber­u­sia lima pu­luh ta­hun, baru saja be­rang­kat di ba­wah pe­nga­walan ke­kai­sar­an. Bu­kan un­tuk masa pen­siun yang me­nye­nang­kan di pe­si­sir yang ra­mah, me­la­in­kan un­tuk relegatio (peng­a­singan)1Relegatio (peng­a­singan), mes­ki­pun mi­rip de­ngan exilium (pem­bu­ang­an), ber­beda se­cara hu­kum: ti­dak me­nye­bab­kan hi­lang­nya ke­war­ga­ne­ga­raan atau pe­nyi­taan harta ben­da. Ovi­di­us, yang te­lah di­am­puni atas dua hal ini, ber­ha­ti-hati un­tuk me­ne­tap­kan bahwa ada­lah pe­nya­lah­gu­naan bahwa orang-o­rang se­za­man­nya me­nye­but­nya orang bu­ang­an: qu­ippe re­le­ga­tus, non exul, di­cor in illo (di­ka­ta­kan bahwa saya bu­kan orang bu­ang­an, te­tapi ha­nya di­a­sing­kan). Te­tapi apa gu­na­nya meng­a­mati per­be­daan yang dia buat ha­nya demi ke­hor­mat­an? Dia sen­diri te­lah mem­be­bas­kan diri da­ri­nya: a pat­ria fugi vic­tus et exul ego (saya yang di­ka­lah­kan dan me­la­ri­kan di­ri, me­li­hat diri saya di­a­sing­kan dari ta­nah air sa­ya); exul eram (saya ber­ada da­lam pem­bu­ang­an). ke To­mes2Con­s­tanța saat ini di Ru­ma­nia., kota ke­cil yang mem­beku di ujung ke­kai­sar­an, di tepi Laut Hi­tam yang ti­dak ra­mah.3Da­lam mem­be­ri­kan sa­lam ter­a­khir ke­pada Ka­pit­o­li­um, orang bu­angan itu meng­u­cap­kan per­pi­sahan yang akan di­buat Go­ethe sen­diri pada saat ke­per­gi­an­nya sen­diri dari Kota Aba­di: “De­wa-dewa agung yang men­di­ami kuil agung ini yang be­gitu de­kat de­ngan ru­mah sa­ya, dan yang mata saya ti­dak akan per­nah li­hat la­gi; […] Anda yang ha­rus saya ting­gal­kan, […] be­bas­kan sa­ya, saya mo­hon, dari ke­ben­cian Kai­sar; ini ada­lah sa­tu-sa­tu­nya rah­mat yang saya minta saat be­rang­kat. Ka­ta­kan ke­pada pria ilahi itu ke­sal­ahan apa yang te­lah me­nye­sat­kan sa­ya, dan buat dia tahu bahwa ke­sal­ahan saya ti­dak per­nah me­ru­pa­kan ke­ja­hatan”.

Misteri Kejatuhan

Apa pe­nye­bab relegatio tanpa peng­a­dilan ini, ha­nya atas ke­hen­dak Au­gus­tus, dan alasan apa yang di­mi­l­iki pa­nge­ran ini un­tuk me­ram­pas dari Roma dan is­ta­na­nya se­o­rang pe­nyair he­bat un­tuk me­ngu­rung­nya di an­tara bangsa Ge­tes? Ini­lah yang ti­dak di­ke­ta­hui dan ti­dak akan per­nah di­ke­ta­hui. Ovi­dius me­nye­but car­men et er­ror (se­buah pu­isi dan se­buah ke­ce­ro­boh­an), ber­bi­sik pe­nuh te­ka-te­ki:

Ah! meng­apa aku me­li­hat apa yang ti­dak se­ha­rus­nya ku­l­i­hat? Meng­apa ma­taku men­jadi ber­sa­lah? Meng­apa akhir­nya, ka­rena ke­ce­ro­boh­an­ku, aku me­nge­ta­hui apa yang ti­dak bo­leh ku­ke­ta­hui?

Ovi­di­us. Les Élégies d’O­vide pen­dant son exil [t. I, Élégies des Tris­tes] (E­le­gi-e­legi Ovi­dius se­lama Peng­a­singan­nya [ji­lid I, Elegi Tris­tes]), terj. dari ba­hasa La­tin oleh Jean Ma­rin de Ke­r­vil­lars. Pa­ris: d’Ho­ury fils, 1723.

Jika Seni Men­cinta, yang di­ter­bit­kan satu de­kade se­be­lum­nya, ada­lah carmen atau da­lih res­mi, error atau ke­sal­ahan yang se­be­nar­nya te­tap men­jadi te­ka-teki yang ter­se­gel da­lam ma­kam sang pe­nya­ir:

Ke­ja­hatan Ovi­dius ti­dak di­r­a­gu­kan lagi ada­lah me­li­hat se­su­atu yang me­ma­lu­kan da­lam ke­lu­arga Ok­ta­vi­a­nus […]. Para sar­jana be­lum me­mu­tus­kan apa­kah dia me­li­hat Au­gus­tus de­ngan se­o­rang pe­muda […]; atau apa­kah dia me­li­hat se­o­rang pe­nga­wal da­lam pe­lukan Per­mai­suri Li­via, yang di­ni­kahi Au­gus­tus saat se­dang ha­mil dari pria la­in; atau apa­kah dia me­li­hat kai­sar Au­gus­tus ini si­buk de­ngan putri atau cucu pe­rem­pu­an­nya; atau akhir­nya apa­kah dia me­li­hat kai­sar Au­gus­tus ini me­la­ku­kan se­su­atu yang le­bih bu­r­uk, torva tu­en­ti­bus hi­r­cis [di ba­wah ta­tapan su­ram kam­bing-kam­bing jan­tan].

Vol­ta­ire. Œuv­res com­p­lètes de Vol­ta­ire, vol. 45B, […] D’O­vi­de, de Soc­rate […] (Karya Leng­kap Vol­ta­ire, vol. 45B, […] Ten­tang Ovi­di­us, ten­tang So­kra­tes […]). Oxford: Vol­ta­ire Fo­un­da­ti­on, 2010.

Maka lu­pa­kan­lah hi­po­te­sis-hi­po­te­sis yang sama ba­nyak dan aneh­nya dari me­reka yang de­ngan se­gala cara ingin me­ne­bak ra­ha­sia dua mi­l­e­ni­um. Cu­kup un­tuk me­nge­ta­hui bah­wa, da­lam pen­de­ri­taan peng­a­singan, da­lam isak ta­ngis ke­ter­a­singan, Ovi­dius ti­dak me­ne­mu­kan sum­ber daya lain se­lain pu­i­si­nya, dan dia meng­gu­na­kan­nya se­pe­nuh­nya un­tuk me­lu­nak­kan hati se­o­rang kai­sar yang te­lah me­na­rik den­dam da­ri­nya. “Para Dewa ter­ka­dang da­pat di­lem­but­kan”, ka­ta­nya pada di­r­i­nya sen­di­ri. Dari sa­na­lah la­hir Tristes (Tristia)4Ben­tuk yang di­to­lak:
Les Cinq Liv­res des Tris­tes (Lima Buku Tris­tes).
Tris­tium libri qu­in­que (V).
De Tris­ti­bus libri qu­in­que (V).
dan Pontiques (Epis­tulæ ex Ponto)5Ben­tuk yang di­to­lak:
Let­t­res du Pont (Su­rat-su­rat dari Pon­tus).
Élégies éc­ri­tes dans la pro­vince de Pont (E­le­gi-e­legi yang di­tu­lis di pro­vinsi Pon­tus).
Les Qu­atre Liv­res d’épît­res éc­ri­tes dans la pro­vince de Pont (Em­pat Buku su­rat yang di­tu­lis di pro­vinsi Pon­tus).
Pon­ticæ epis­tolæ.
De Ponto libri qu­a­tuor (IV).
.

Kronik Musim Dingin Abadi: Drama Tomes

Ele­gi-e­legi Ovi­dius se­lama peng­a­singan­nya ada­lah jur­nal se­o­rang pria yang ter­se­sat jauh dari ke­lu­ar­ga­nya, jauh dari per­a­daban yang du­lu­nya dia wa­kili de­ngan sa­ngat me­nye­nang­kan; ra­tapan pan­jang yang di­tu­ju­kan ke­pada is­tri­nya, ke­pada te­man-te­man­nya yang ting­gal di Roma dan ke­pada ke­ku­a­saan yang tak ke­nal am­pun yang si­a-sia dia nan­ti­kan be­las ka­sih­an­nya. To­mes tam­pil se­ba­gai “ta­nah pe­nuh ke­pa­hi­tan”, se­lalu di­han­tam angin dan hu­jan es dari mu­sim di­ngin aba­di, dan di mana bah­kan ang­gur, “mem­batu ka­rena di­ngin”, mem­beku men­jadi es yang ha­rus di­po­tong de­ngan ka­pak. Sang pe­nyair me­rasa se­perti orang asing mut­lak; se­o­rang ta­hanan yang me­lu­pa­kan cara ber­bi­cara La­tin di te­ngah ka­ta-kata bar­bar dan te­ri­akan me­nge­ri­kan bangsa Ge­tes:

me­reka ber­bi­cara satu sama lain da­lam ba­hasa yang umum bagi me­re­ka; te­tapi sa­ya, saya ha­nya da­pat mem­buat diri saya di­pa­hami de­ngan ge­rakan dan tan­da; saya di­ang­gap bar­bar di si­ni, dan [pa­ra] Ge­tes yang ti­dak so­pan ini me­ner­ta­wa­kan ka­ta-kata La­tin.

Ovi­di­us. Les Élégies d’O­vide pen­dant son exil [t. I, Élégies des Tris­tes] (E­le­gi-e­legi Ovi­dius se­lama Peng­a­singan­nya [ji­lid I, Elegi Tris­tes]), terj. dari ba­hasa La­tin oleh Jean Ma­rin de Ke­r­vil­lars. Pa­ris: d’Ho­ury fils, 1723.

Menghadapi Kemalangan

Dari mana Ovi­dius men­da­pat­kan ke­be­ra­nian yang di­per­lu­kan un­tuk me­nang­gung ke­ma­langan yang be­gitu ke­jam? Dari me­nu­lis:

[Jika An­da] ber­ta­nya apa yang saya la­ku­kan di si­ni, saya akan mem­be­ri­tahu Anda bahwa saya si­buk de­ngan studi yang tam­pak­nya ti­dak ter­lalu ber­gu­na, na­mun te­tap me­mi­l­iki ke­gu­na­an­nya bagi sa­ya; dan jika me­reka ha­nya ber­fungsi un­tuk mem­buat saya me­lu­pa­kan ke­ma­langan sa­ya, itu bu­kan­lah ke­un­tungan yang ke­cil: ter­lalu ba­ha­gia ji­ka, de­ngan meng­o­lah ta­nah yang be­gitu tan­dus, saya se­ti­dak­nya men­da­pat­kan be­be­rapa bu­ah.

Ovi­di­us. Les Élégies d’O­vide pen­dant son exil, t. II, Élégies pon­ti­ques (E­le­gi-e­legi Ovi­dius se­lama Peng­a­singan­nya, ji­lid II, Elegi Pon­tik), terj. dari ba­hasa La­tin oleh Jean Ma­rin de Ke­r­vil­lars. Pa­ris: d’Ho­ury, 1726.

Se­lain itu, man­tan pe­so­lek Ro­mawi itu be­lum se­pe­nuh­nya hi­lang: ke­ang­gun­an, ci­r­i-ciri yang di­ca­ri, per­ban­dingan yang le­bih cer­dik da­ri­pada so­lid ber­ta­han, ka­dang-ka­dang hingga ber­le­bih­an. Qu­in­ti­li­a­nus su­dah me­ni­la­inya ku­rang si­buk de­ngan ke­ma­langan sen­di­ri, da­ri­pada ama­tor ing­e­nii sui (pe­cinta ke­je­ni­u­san­nya sen­di­r­i). Me­nu­rut Se­neka Tua, Ovi­dius tahu “apa yang ber­le­bihan da­lam sya­ir-sya­ir­nya”, te­tapi dia me­ne­ri­ma­nya: “Dia me­nga­ta­kan bahwa wa­jah ter­ka­dang men­jadi le­bih can­tik de­ngan tahi la­lat”. Ke­te­kunan ini da­lam mem­be­ri­kan sen­tuhan pada pe­mi­ki­ran­nya, be­be­rapa “tahi la­lat ke­can­ti­kan”, de­ngan gaya Pran­cis — “se­o­lah-o­lah dia la­hir di an­tara kita”, ca­tat pe­ner­je­mah Jean Ma­rin de Ke­r­vil­lars — ada­lah tanda ter­a­khir ke­pri­ba­di­an­nya, pe­no­lakan yang di­a­kui un­tuk mem­bi­ar­kan ja­rak dari ibu kota meng­han­cur­kan sang se­ni­man. Dan se­te­lah be­gitu se­ring meng­gam­bar­kan ja­rak ini se­ba­gai se­ma­cam ke­ma­ti­an, dia akhir­nya me­ne­mu­kan Roma di tepi Laut Hi­tam, me­nyim­pul­kan: “ne­gara di mana tak­dir me­nem­pat­kan saya ha­rus meng­gan­ti­kan Roma bagi sa­ya. Musa saya yang ma­lang puas de­ngan te­a­ter ini […]: de­mi­ki­an­lah ke­hen­dak Dewa yang ma­ha­ku­a­sa.6Le­bih pas­rah da­ri­pada te­guh, dia ti­dak sam­pai me­nu­lis di am­bang pin­tu­nya, se­perti yang akan di­la­ku­kan Hu­go, EXI­LIUM VITA EST (PENG­A­SINGAN ADA­LAH KE­HI­DUPAN atau KE­HI­DUPAN ADA­LAH PENG­A­SINGAN).

Mappemonde mettant en évidence la Roumanie et l’Italie.

De Tristia en de Epis­tu­lae ex Ponto, of Rome aan de oevers van de Zwarte Zee

Ver­taald uit het Frans

Er was eens, tij­dens de heer­schap­pij van Au­gus­tus, een man die zich rijk ge­ze­gend kon wa­nen: Pu­blius Ovi­dius Naso, ge­naamd Ovi­di­us. Als mo­di­euze dich­ter in de gou­den eeuw van de La­tijnse po­ë­zie, lusor amorum (zan­ger der lief­des), had zijn speelse pen Rome ver­o­verd en zijn ge­mak om ver­zen te ma­ken grensde aan het won­der­baar­lij­ke: “ik pro­beerde in proza te schrij­ven, maar de woor­den kwa­men zich zo pre­cies op maat plaat­sen, dat wat ik schreef ver­zen wa­ren”. For­tuin, af­komst, il­lus­tere vrien­den, een huis gren­zend aan het Ca­pi­tool, niets ont­brak deze Ro­meinse rid­der die ge­noot van een ze­ker­der en com­for­ta­be­ler le­ven dan ooit.

Toch, op een och­tend in het jaar 8 van onze jaar­tel­ling, toen Rome ont­waak­te, ging een si­nis­ter be­richt door de stra­ten: het lie­ve­lings­kind der mu­zen, toen vijf­tig­ja­rig, was zo­juist on­der kei­zer­lijk es­corte ver­trok­ken. Niet voor een gou­den pen­si­oen aan een milde kust, maar voor een relegatio (ver­blijfs­ver­plich­ting)1De relegatio (ver­blijfs­ver­plich­ting), hoe­wel ge­lij­kend op het exilium (bal­ling­schap), on­der­scheidde zich er ju­ri­disch van: zij bracht noch ver­lies van bur­ger­schap noch con­fis­ca­tie van goe­de­ren met zich mee. Ovi­di­us, aan wie men op deze twee pun­ten gra­tie had ver­leend, had er zorg voor te pre­ci­se­ren dat het mis­bruik was dat zijn tijd­ge­no­ten hem als bal­ling kwa­li­fi­ceer­den: quippe re­le­ga­tus, non exul, di­cor in illo (er wordt niet ge­zegd dat ik ver­ban­nen ben, maar slechts dat ik ver­blijfs­ver­plich­ting he­b). Maar waar­toe dient het vast­hou­den aan een on­der­scheid dat hij slechts uit ere­zucht maak­te? Hij­zelf heeft zich er­van be­vrijd: a pa­tria fugi vic­tus et exul ego (ik, ver­sla­gen en vluch­te­ling, zie mij ver­ban­nen uit mijn va­der­land); exul eram (ik was in bal­ling­schap). naar To­mis2Het hui­dige Con­stanța in Roe­me­nië., een ijs­koude ne­der­zet­ting aan de ui­ter­ste grens van het rijk, aan de on­her­berg­zame oe­vers van de Zwarte Zee.3Bij het voor de laat­ste maal groe­ten van het Ca­pi­tool sprak de bal­ling dit af­scheid uit dat Goethe zich ei­gen zou ma­ken bij zijn ei­gen ver­trek uit de Eeu­wige Stad: “Grote Go­den die dit ver­he­ven tem­pel be­woont zo dicht bij mijn huis, en die mijn ogen voort­aan niet meer zul­len zien; […] gij die ik moet ver­la­ten, […] ont­last mij, ik smeek u, van de haat van Cae­s­ar; dat is de enige gunst die ik u vraag bij mijn ver­trek. Zegt aan deze god­de­lijke man welke dwa­ling mij ver­leid heeft, en doet hem we­ten dat mijn fout nooit een mis­daad was”.

Het mysterie van de ongenade

Wat was de oor­zaak van deze relegatio zon­der pro­ces, en­kel door de wil van Au­gus­tus, en welke re­den had deze vorst om Rome en zijn hof van zo’n groot dich­ter te be­ro­ven om hem bij de Ge­ten op te slui­ten? Dit is wat men niet weet en wat men nooit zal we­ten. Ovi­dius spreekt van een car­men et er­ror (een ge­dicht en een on­voor­zich­tig­heid), ter­wijl hij raad­sel­ach­tig mom­pelt:

Ach! waarom heb ik ge­zien wat ik niet had mo­gen zien? Waarom zijn mijn ogen schul­dig ge­wor­den? Waarom ten­slotte heb ik door mijn on­voor­zich­tig­heid ge­kend wat ik nooit had mo­gen ken­nen?

Ovi­di­us. Les Élé­gies d’O­vide pen­dant son exil [t. I, Élé­gies des Tristes] (De ele­gieën van Ovi­dius tij­dens zijn bal­ling­schap [deel I, Ele­gieën der Tri­s­ti­a]), vert. uit het La­tijn door Jean Ma­rin de Ker­vil­lars. Pa­rijs: d’Houry fils, 1723.

Als De kunst van het lief­heb­ben, een de­cen­nium eer­der ge­pu­bli­ceerd, het carmen of het of­fi­ci­ële voor­wend­sel was, blijft de error of de wer­ke­lijke fout een raad­sel ver­ze­geld in het graf van de dich­ter:

De mis­daad van Ovi­dius was on­be­twist­baar iets schan­de­lijks ge­zien te heb­ben in de fa­mi­lie van Oc­ta­vius […]. De ge­leer­den heb­ben niet be­slist of hij Au­gus­tus met een jonge knaap had ge­zien […]; of dat hij een of an­dere stal­knecht had ge­zien in de ar­men van kei­ze­rin Li­via, met wie deze Au­gus­tus ge­trouwd was ter­wijl ze zwan­ger was van een an­der; of dat hij deze kei­zer Au­gus­tus be­zig had ge­zien met zijn doch­ter of klein­doch­ter; of ten­slotte dat hij deze kei­zer Au­gus­tus iets er­gers had zien doen, torva tu­en­ti­bus hir­cis [on­der de drei­gende blik­ken der bok­ken].

Vol­tai­re. Œu­vres com­plè­tes de Vol­tai­re, vol. 45B, […] D’O­vi­de, de So­crate […] (Vol­le­dige wer­ken van Vol­tai­re, deel 45B, […] Over Ovi­di­us, over So­cra­tes […]). Ox­ford: Vol­taire Foun­da­ti­on, 2010.

La­ten we dus de even tal­rijke als vreemde hy­po­the­ses ver­ge­ten van hen die te­gen elke prijs een ge­heim van twee mil­len­nia wil­len ra­den. Het vol­staat te we­ten dat Ovi­dius in de kwel­lin­gen van de bal­ling­schap, in het snik­ken van de een­zaam­heid, geen an­dere toe­vlucht vond dan zijn po­ë­zie, en dat hij die ge­heel aan­wendde om een kei­zer te ver­mur­wen wiens wrok hij had op­ge­wekt. “De Go­den la­ten zich soms ver­bid­den”, zei hij tot zichzelf. Daar­uit ont­ston­den de Tristia4Ver­wor­pen vor­men:
De Vijf Boe­ken der Tri­s­tia.
Tri­stium li­bri quinque (V).
De Tri­s­ti­bus li­bri quinque (V).
en de Epis­tu­lae ex Ponto5Ver­wor­pen vor­men:
Brie­ven uit Pon­tus.
Ele­gieën ge­schre­ven in de pro­vin­cie Pon­tus.
De Vier Boe­ken brie­ven ge­schre­ven in de pro­vin­cie Pon­tus.
Pon­ti­cae episto­lae.
De Ponto li­bri qua­tuor (IV).
.

Kroniek van een eeuwige winter: Het drama van Tomis

De ele­gieën van Ovi­dius tij­dens zijn bal­ling­schap zijn het dag­boek van een man ver­lo­ren ver van de zij­nen, ver van een be­scha­ving waar­van hij eens de be­min­ne­lijk­ste ver­te­gen­woor­di­ger was; een lange klacht ge­richt aan zijn echt­ge­no­te, aan zijn in Rome ach­ter­ge­ble­ven vrien­den en aan een on­ver­bid­de­lijke macht waar­van hij te­ver­geefs de cle­men­tie ver­wacht. To­mis pre­sen­teert zich daar als een “land vol bit­ter­heid”, voort­du­rend ge­teis­terd door de win­den en door de ha­gel van een eeu­wige win­ter, en waar zelfs de wijn, “ver­steend door de kou”, tot ijs stolt dat men met de bijl moet hak­ken. De dich­ter voelt er zich een ab­so­lute vreem­de­ling; een ge­van­gene die het La­tijn ver­leert te­mid­den van bar­baarse woor­den en af­schu­we­lijke kre­ten der Ge­ten:

zij on­der­hou­den zich met el­kaar in een taal die hun ge­meen­schap­pe­lijk is; maar ik kan mij slechts ver­staan­baar ma­ken door ge­ba­ren en te­kens; ik word hier voor bar­baar ge­hou­den, en [de­ze] on­be­schofte Ge­ten la­chen om de La­tijnse woor­den.

Ovi­di­us. Les Élé­gies d’O­vide pen­dant son exil [t. I, Élé­gies des Tristes] (De ele­gieën van Ovi­dius tij­dens zijn bal­ling­schap [deel I, Ele­gieën der Tri­s­ti­a]), vert. uit het La­tijn door Jean Ma­rin de Ker­vil­lars. Pa­rijs: d’Houry fils, 1723.

Tegenover de tegenspoed

Waar putte Ovi­dius de moed van­daan die no­dig was om zo’n wrede te­gen­spoed te ver­dra­gen? In het schrij­ven:

[Als u mij] vraagt wat ik hier doe, zal ik u zeg­gen dat ik mij be­zig­houd met ogen­schijn­lijk wei­nig nut­tige stu­dies, die niet­te­min hun nut voor mij heb­ben; en al zou­den ze al­leen maar die­nen om mij mijn on­ge­luk­ken te doen ver­ge­ten, zou dat geen ge­ring voor­deel zijn: al te ge­luk­kig als ik, door het be­wer­ken van zo’n on­vrucht­baar veld, er ten­min­ste enige vrucht van pluk.

Ovi­di­us. Les Élé­gies d’O­vide pen­dant son exil, t. II, Élé­gies pon­tiques (De ele­gieën van Ovi­dius tij­dens zijn bal­ling­schap, deel II, Pon­ti­sche ele­gie­ën), vert. uit het La­tijn door Jean Ma­rin de Ker­vil­lars. Pa­rijs: d’Hou­ry, 1726.

Ove­ri­gens is de voor­ma­lige Ro­meinse dandy niet ge­heel ver­dwe­nen: ele­gan­tie, ge­zochte trek­ken, meer ver­nuf­tige dan so­lide ver­ge­lij­kin­gen blij­ven be­staan, soms tot in het over­dre­ve­ne. Quin­ti­lia­nus al oor­deelde hem min­der be­zig met zijn ei­gen on­ge­luk­ken, dan ama­tor in­ge­nii sui (ver­liefd op zijn ei­gen ge­nie). Vol­gens Sen­eca de Ou­dere kende Ovi­dius “wat er over­da­dig was in zijn ver­zen”, maar schikte hij zich daar­in: “Hij zei dat een ge­laat soms veel mooier werd door een schoon­heids­vlekje”. Deze stand­vas­tig­heid om zijn ge­dach­ten enige wen­ding te ge­ven, enig “schoonheidsvlekje”, op Franse wijze — “men zou bijna zeg­gen dat hij on­der ons ge­bo­ren is”, merkt de ver­ta­ler Jean Ma­rin de Ker­vil­lars op — is het ul­tieme ken­merk van zijn per­soon­lijk­heid, de open­lijke wei­ge­ring om de af­stand tot de hoofd­stad de kun­ste­naar te la­ten ver­nie­ti­gen. En na zo vaak deze af­stand als een soort dood te heb­ben be­schre­ven, vindt hij uit­ein­de­lijk Rome aan de oe­vers van de Zwarte Zee, con­clu­de­rend: “het land waar het lot mij ge­plaatst heeft moet mij als Rome gel­den. Mijn on­ge­luk­kige muze stelt zich te­vre­den met dit the­a­ter […]: zo­da­nig is het wel­be­ha­gen van een mach­tige God.6Meer be­rus­tend dan vast­be­ra­den, ging hij niet zo­ver om op de bo­ven­dor­pel van zijn deur te schrij­ven, zo­als Hugo zou doen, EXI­LIUM VITA EST (DE BAL­LING­SCHAP IS HET LE­VEN of HET LE­VEN IS EEN BAL­LING­SCHAP).

Mappemonde mettant en évidence la Roumanie et l’Italie.

Le Tristes e le Pontiche, o Roma in riva al Mar Nero

Tradotto dal fran­cese

C’era una vol­ta, sotto il regno di Augus­to, un uomo che poteva credersi col­mato di ogni bene: Publius Ovidius Naso, detto Ovidio. Poeta alla moda nel bel secolo della poesia la­tina, lusor amorum (can­tore degli amori), la sua penna scher­zosa aveva con­quis­tato Roma e la sua facilità nel fare versi rasen­tava il prodigio: «cer­cavo di scrivere in prosa, ma le pa­role venivano a di­sporsi così giuste nella misura, che ciò che scrivevo erano versi». For­tuna, nascita, amici il­lus­tri, una casa con­finante con il Cam­pidoglio, nulla man­cava a questo cavaliere romano che godeva di una vita più sicura e più con­for­tevole che mai.

Ep­pure, una mat­tina del­l’anno 8 della nos­tra era, quando Roma si svegliò, una sinis­tra notizia per­corse le strade: il figlio pre­diletto delle muse, al­lora cin­quan­ten­ne, era ap­pena par­tito sotto scorta im­periale. Non per un ritiro dorato su qual­che riviera clemen­te, ma per una relegatio (as­segnazione a residen­za)1La relegatio (as­segnazione a residen­za), ben­ché somigliante all’exilium (esilio), se ne di­stin­gueva giuridicamen­te: non com­por­tava né per­dita della cit­tadinanza né con­fisca dei beni. Ovidio, a cui era stata fatta grazia su questi due ca­pi, aveva cura di pre­cisare che è per abuso che i suoi con­tem­poranei lo qualificavano di esilia­to: quippe relega­tus, non exul, dicor in illo (non è detto che io sia esilia­to, ma solamente relega­to). Ma a che pro os­ser­vare una di­stin­zione che faceva solo per punto d’onore? Lui stesso se n’è af­fran­ca­to: a pa­tria fugi vic­tus et exul ego (io vinto e fug­gitivo, mi vedo esiliato dalla mia pa­tria); exul eram (ero in esilio). a Tomi2L’at­tuale Con­stanța in Romania., bor­gata glaciale al­l’es­tremo limite del­l’im­pero, sulle rive inos­pitali del Mar Nero.3Salutando un’ul­tima volta il Cam­pidoglio, l’esiliato pronun­ciò questi ad­dii che Goethe farà suoi al momento della propria par­tenza dalla Città eter­na: «Grandi Dei che abitate questo tem­pio augusto così vicino a casa mia, e che i miei oc­chi or­mai non vedranno più; […] voi che devo lasciare, […] libera­temi, vi sup­plico, dal­l’odio di Cesare; è la sola grazia che vi domando par­ten­do. Dite a ques­t’uomo divino quale er­rore mi ha sedot­to, e fa­tegli co­noscere che la mia colpa non fu mai un crimine».

Il Mistero della disgrazia

Quale fu la causa di questa relegatio senza giudizio, per la sola volontà di Augus­to, e quale ragione ebbe questo prin­cipe di privare Roma e la sua corte di un così grande poeta per con­finarlo presso i Geti? È ciò che si ignora e che si ignorerà sem­pre. Ovidio evoca un car­men et er­ror (un poema e un’im­pruden­za), mor­morando enig­ma­ticamen­te:

«Ah! per­ché ho visto ciò che non dovevo vedere? Per­ché i miei oc­chi sono diven­tati col­pevoli? Per­ché in­fine, per la mia im­pruden­za, ho co­nosciuto ciò che non avrei mai dovuto co­noscere?»

Ovidio. Les Élégies d’Ovide pen­dant son exil [t. I, Élégies des Tris­tes] (Le Elegie di Ovidio durante il suo esilio [t. I, Elegie dei Tris­ti]), trad. dal la­tino di Jean Marin de Ker­vil­lars. Pa­rigi: d’Houry fils, 1723.

Se L’Arte d’amare, pub­blicata un decen­nio prima, fu il carmen o il pre­testo uf­ficiale, l’error o la colpa vera rimane un enigma sigil­lato nella tomba del poeta:

«Il crimine di Ovidio era in­con­tes­tabil­mente di aver visto qual­cosa di ver­gognoso nella famiglia di Ot­tavio […]. I dotti non hanno deciso se avesse visto Augusto con un giovane ragazzo […]; o se avesse visto qual­che scudiero tra le brac­cia del­l’im­pera­trice Livia, che questo Augusto aveva sposato in­cinta di un al­tro; o se avesse visto questo im­pera­tore Augusto oc­cupato con sua figlia o sua nipote; o in­fine se avesse visto questo im­pera­tore Augusto fare qual­cosa di peg­gio, torva tuen­tibus hir­cis [sotto gli sguardi torvi dei ca­pri].»

Vol­taire. Œuvres com­plètes de Vol­taire, vol. 45B, […] D’Ovide, de Socrate […] (Opere com­plete di Vol­taire, vol. 45B, […] Di Ovidio, di Socrate […]). Ox­ford: Vol­taire Foun­da­tion, 2010.

Dimen­tichiamo dun­que le ipotesi tanto numerose quanto strane di coloro che vogliono a qualun­que prezzo in­dovinare un segreto di due mil­len­ni. Basta sapere che, nelle an­gosce del­l’esilio, nei sin­ghiozzi del­l’isolamen­to, Ovidio non trovò al­tra risorsa che la sua poesia, e che l’im­piegò tutta in­tera ad am­man­sire un im­pera­tore di cui si era at­tirato il ran­core. «Gli Dei si lasciano tal­volta piegare», si diceva. Da lì nac­quero le Tristes (Tristia)4Forme res­pin­te:
I Cin­que Libri dei Tristi.
Tris­tium libri quin­que (V).
De Tris­tibus libri quin­que (V).
e le Pontiche (Epis­tulæ ex Ponto)5Forme res­pin­te:
Let­tere dal Ponto.
Elegie scritte nella provin­cia del Ponto.
I Quat­tro Libri di epis­tole scritte nella provin­cia del Ponto.
Pon­ticæ epis­tolæ.
De Ponto libri qua­tuor (IV).
.

Cronaca di un inverno eterno: Il Dramma di Tomi

Le elegie di Ovidio durante il suo esilio sono il diario di un uomo per­duto lon­tano dai suoi, lon­tano da una civiltà di cui fu un tempo il più amabile rap­presen­tan­te; una lunga deplorazione in­diriz­zata a sua moglie, ai suoi amici rimasti a Roma e a un potere im­placabile di cui at­tende in­vano la clemen­za. Tomi vi si pre­senta sotto l’as­petto di una «terra piena d’amarezza», sem­pre bat­tuta dai venti e dalla gran­dine di un in­verno eter­no, e dove il vino stes­so, «pietrificato dal freddo», si rap­prende in ghiac­cio che bisogna tagliare con l’ascia. Il poeta vi si sente uno straniero as­soluto; un prigioniero che di­sim­para a par­lare la­tino in mezzo a pa­role bar­bare e ad or­rendi gridi di Geti:

«essi si in­trat­ten­gono gli uni con gli al­tri in una lin­gua che è loro comune; ma io, non posso farmi in­ten­dere che con gesti e segni; passo qui per bar­baro, e [ques­ti] Geti im­per­tinenti ridono delle pa­role la­tine.»

Ovidio. Les Élégies d’Ovide pen­dant son exil [t. I, Élégies des Tris­tes] (Le Elegie di Ovidio durante il suo esilio [t. I, Elegie dei Tris­ti]), trad. dal la­tino di Jean Marin de Ker­vil­lars. Pa­rigi: d’Houry fils, 1723.

Di fronte all’avversità

Dove at­tinse Ovidio il corag­gio neces­sario per sop­por­tare un’av­ver­sità così crudele? Nella scrit­tura:

«[Se mi] in­ter­rogate su cosa fac­cio qui, vi dirò che mi oc­cupo di studi as­sai poco utili in ap­paren­za, e che non­dimeno hanno la loro utilità per me; e quan­d’an­che ser­vis­sero solo a farmi dimen­ticare le mie sven­ture, non sarebbe un mediocre van­tag­gio: troppo felice se, col­tivando un campo così sterile, ne ritraggo al­meno qual­che frut­to.»

Ovidio. Les Élégies d’Ovide pen­dant son exil, t. II, Élégies pon­tiques (Le Elegie di Ovidio durante il suo esilio, t. II, Elegie pon­tiche), trad. dal la­tino di Jean Marin de Ker­vil­lars. Pa­rigi: d’Houry, 1726.

Del res­to, l’an­tico dandy romano non è in­teramente scom­par­so: elegan­za, tratti ricer­ca­ti, pa­ra­goni più in­gegnosi che solidi per­sis­tono, tal­volta fino al­l’ec­ces­so. Già Quin­tiliano lo giudicava meno oc­cupato delle proprie sven­ture, che ama­tor in­genii sui (in­namorato del proprio genio). Secondo Seneca il padre, Ovidio co­nosceva «ciò che c’era di esuberante nei suoi versi», ma se ne ac­comodava: «Diceva che una figura è tal­volta resa ben più graziosa da un neo». Questa cos­tanza nel dare qual­che giro ai suoi pen­sieri, qual­che «neo», alla maniera fran­cese — «si direbbe quasi che sia nato tra noi», nota il tradut­tore Jean Marin de Ker­vil­lars — è il segno ul­timo della sua per­sonalità, il rifiuto dichiarato di lasciare che la lon­tananza dalla ca­pitale an­nienti l’ar­tis­ta. E dopo aver così spesso descritto questa lon­tananza come una specie di mor­te, finisce per trovare Roma in riva al Mar Nero, con­cluden­do: «il paese dove la sorte mi ha col­locato deve tenermi luogo di Roma. La mia musa sfor­tunata si ac­con­tenta di questo tea­tro […]: tale è il beneplacito di un potente Dio.»6Più ras­segnato che risoluto, non ar­rivò a iscrivere sul­l’ar­chitrave della sua por­ta, come farà Hugo, EXILIUM VITA EST (L’ESILIO È LA VITA o LA VITA È UN ESILIO).

Mappemonde mettant en évidence la Roumanie et l’Italie.

त्रिस्तेस और पोंतिक, अथवा काला सागर के तट पर रोम

फ्रांसीसी से अनुवादित

एक बार की बात है, ऑगस्टस के शासनकाल में, एक व्यक्ति था जो स्वयं को धन्य मान सकता था: पब्लियस ओविडियस नासो, जिसे ओविड कहा जाता था। लैटिन कविता के स्वर्ण युग में एक लोकप्रिय कवि, लुसोर अमोरुम (प्रेम का गायक), उसकी चंचल लेखनी ने रोम को जीत लिया था और छंद रचने में उसकी सहजता अद्भुत थी: “मैं गद्य में लिखने का प्रयास करता था, लेकिन शब्द छंद में इतनी सटीकता से आ जाते थे कि जो कुछ मैं लिखता वह कविता बन जाती थी”। धन-संपत्ति, कुलीन जन्म, प्रसिद्ध मित्र, कैपिटोल के निकट एक घर - इस रोमन नाइट के पास कुछ भी कमी नहीं थी जो पहले से कहीं अधिक सुरक्षित और आरामदायक जीवन का आनंद ले रहा था।

फिर भी, हमारी ईस्वी के वर्ष 8 की एक सुबह, जब रोम जागा, तो एक भयावह समाचार गलियों में फैल गया: कलाओं का प्रिय पुत्र, जो तब पचास वर्ष का था, शाही अनुरक्षकों के साथ रवाना हो गया था। किसी सुखद तट पर स्वर्णिम सेवानिवृत्ति के लिए नहीं, बल्कि टोम्स1वर्तमान रोमानिया में कॉन्स्टेंटा। में एक रेलेगाटियो (निवास स्थान निर्धारण)2रेलेगाटियो (निवास स्थान निर्धारण), हालांकि एक्सिलियम (निर्वासन) के समान, कानूनी रूप से इससे भिन्न था: इसमें न तो नागरिकता की हानि होती थी और न ही संपत्ति की जब्ती। ओविड, जिसे इन दो मामलों में माफी दी गई थी, यह स्पष्ट करने का ध्यान रखता था कि उसके समकालीन उसे निर्वासित कहना गलत था: क्विप्पे रेलेगाटस, नॉन एक्सुल, डिकोर इन इलो (यह नहीं कहा जाता कि मैं निर्वासित हूं, बल्कि केवल निर्दिष्ट)। लेकिन एक भेद का पालन करने का क्या लाभ जो वह केवल सम्मान के बिंदु से करता था? वह स्वयं इससे मुक्त हो गया है: ए पेट्रिया फुगी विक्टस एट एक्सुल एगो (पराजित और भगोड़ा, मैं अपनी मातृभूमि से निर्वासित देखता हूं); एक्सुल एराम (मैं निर्वासन में था)। के लिए, जो काला सागर के आतिथ्यहीन तटों पर, साम्राज्य की चरम सीमा पर स्थित एक बर्फीली बस्ती थी।3कैपिटोल को अंतिम बार सलाम करते हुए, निर्वासित ने ये विदाई शब्द कहे जो गोएथे अनन्त शहर से अपने प्रस्थान के समय अपने बनाएगा: “महान देवता जो मेरे घर के इतने निकट इस पवित्र मंदिर में निवास करते हैं, और जिन्हें मेरी आंखें अब कभी नहीं देखेंगी; […] आप जिन्हें मुझे छोड़ना होगा, […] मुझे सीज़र की घृणा से मुक्त करें, मैं आपसे प्रार्थना करता हूं; यह एकमात्र अनुग्रह है जो मैं जाते समय आपसे मांगता हूं। इस दिव्य मनुष्य को बताएं कि किस त्रुटि ने मुझे बहकाया, और उसे बताएं कि मेरी गलती कभी अपराध नहीं थी”।

अनुग्रह से गिरावट का रहस्य

इस रेलेगाटियो का क्या कारण था, जो बिना न्याय के केवल ऑगस्टस की इच्छा से हुआ, और इस राजकुमार का क्या कारण था कि उसने रोम और अपने दरबार को इतने महान कवि से वंचित कर उसे गेट्स के बीच सीमित कर दिया? यह वह है जो अज्ञात है और सदैव अज्ञात रहेगा। ओविड एक कार्मेन एट एरर (एक कविता और एक अविवेक) का उल्लेख करता है, रहस्यमय रूप से फुसफुसाते हुए:

आह! मैंने वह क्यों देखा जो नहीं देखना चाहिए था? मेरी आंखें दोषी क्यों हो गईं? अंततः, अपनी अविवेकता से, मैंने वह क्यों जाना जो मुझे कभी नहीं जानना चाहिए था?

ओविड। Les Élégies d’Ovide pendant son exil [t. I, Élégies des Tristes] (निर्वासन के दौरान ओविड की शोकगाथाएं [खंड I, त्रिस्तेस की शोकगाथाएं]), जीन मारिन डे केर्विलार्स द्वारा लैटिन से अनुवाद। पेरिस: डी’होरी फिल्स, 1723।

यदि ल’आर्ट डी’एमेर (प्रेम की कला), जो एक दशक पहले प्रकाशित हुई थी, कार्मेन या आधिकारिक बहाना था, तो एरर या वास्तविक अपराध कवि की कब्र में मुहरबंद एक पहेली बनी हुई है:

ओविड का अपराध निर्विवाद रूप से ऑक्टेव के परिवार में कुछ शर्मनाक देखना था […]. विद्वानों ने यह तय नहीं किया है कि क्या उसने ऑगस्टस को एक युवा लड़के के साथ देखा था […]; या क्या उसने महारानी लिविया की बाहों में किसी अश्वारोही को देखा था, जिससे यह ऑगस्टस ने गर्भवती होने पर विवाह किया था; या क्या उसने इस सम्राट ऑगस्टस को अपनी बेटी या पोती के साथ व्यस्त देखा था; या अंततः क्या उसने इस सम्राट ऑगस्टस को कुछ और भी बुरा करते देखा था, टोर्वा ट्यूएंटिबस हिर्सिस [बकरों की कठोर दृष्टि के तहत]।

वोल्टेयर। Œuvres complètes de Voltaire, vol. 45B, […] D’Ovide, de Socrate […] (वोल्टेयर की संपूर्ण रचनाएं, खंड 45B, […] ओविड के बारे में, सुकरात के बारे में […])। ऑक्सफोर्ड: वोल्टेयर फाउंडेशन, 2010।

तो आइए उन असंख्य और विचित्र परिकल्पनाओं को भूल जाएं जो किसी भी कीमत पर दो सहस्राब्दियों के रहस्य का अनुमान लगाना चाहते हैं। यह जानना पर्याप्त है कि निर्वासन की पीड़ा में, अलगाव की सिसकियों में, ओविड को अपनी कविता के अलावा कोई अन्य सहारा नहीं मिला, और उसने इसका उपयोग पूरी तरह से उस सम्राट को मनाने के लिए किया जिसका क्रोध उसने अर्जित किया था। “देवता कभी-कभी स्वयं को मनाने देते हैं”, वह अपने आप से कहता था। इससे त्रिस्तेस (त्रिस्तिया)4अस्वीकृत रूप:
Les Cinq Livres des Tristes (त्रिस्तेस की पांच पुस्तकें)।
Tristium libri quinque (V) (त्रिस्तियुम लिब्री क्विंक्वे (V))।
De Tristibus libri quinque (V) (डे त्रिस्तिबस लिब्री क्विंक्वे (V))।
और पोंतिक्स (एपिस्तुले एक्स पोंतो)5अस्वीकृत रूप:
Lettres du Pont (पोंत के पत्र)।
Élégies écrites dans la province de Pont (पोंत प्रांत में लिखी गई शोकगाथाएं)।
Les Quatre Livres d’épîtres écrites dans la province de Pont (पोंत प्रांत में लिखे गए पत्रों की चार पुस्तकें)।
Ponticæ epistolæ (पोंतिके एपिस्तोले)।
De Ponto libri quatuor (IV) (डे पोंतो लिब्री क्वाटुओर (IV))।
का जन्म हुआ।

एक शाश्वत शीत की गाथा: टोम्स का नाटक

निर्वासन के दौरान ओविड की शोकगाथाएं अपने प्रियजनों से दूर, उस सभ्यता से दूर खोए हुए एक व्यक्ति की डायरी हैं जिसके वह कभी सबसे प्रिय प्रतिनिधि थे; रोम में रह गई अपनी पत्नी, अपने मित्रों और एक निर्दयी सत्ता को संबोधित एक लंबा विलाप जिससे वह व्यर्थ में दया की प्रतीक्षा करता है। टोम्स स्वयं को एक “कड़वाहट से भरी भूमि” के रूप में प्रस्तुत करता है, हमेशा एक शाश्वत सर्दी की हवाओं और ओलों से पीटा जाता है, और जहां शराब भी, “ठंड से पत्थर बन गई”, बर्फ में जम जाती है जिसे कुल्हाड़ी से काटना पड़ता है। कवि वहां स्वयं को एक पूर्ण विदेशी महसूस करता है; एक कैदी जो बर्बर शब्दों और गेट्स की भयानक चीखों के बीच लैटिन बोलना भूल रहा है:

वे एक-दूसरे से अपनी सामान्य भाषा में बात करते हैं; लेकिन मैं, मैं केवल इशारों और संकेतों से अपनी बात समझा सकता हूं; मैं यहां बर्बर के रूप में जाना जाता हूं, और [ये] अशिष्ट गेट्स लैटिन शब्दों पर हंसते हैं।

ओविड। Les Élégies d’Ovide pendant son exil [t. I, Élégies des Tristes] (निर्वासन के दौरान ओविड की शोकगाथाएं [खंड I, त्रिस्तेस की शोकगाथाएं]), जीन मारिन डे केर्विलार्स द्वारा लैटिन से अनुवाद। पेरिस: डी’होरी फिल्स, 1723।

विपत्ति का सामना

ओविड ने इतनी क्रूर विपत्ति को सहने के लिए आवश्यक साहस कहां से प्राप्त किया? लेखन में:

[यदि आप मुझसे] पूछें कि मैं यहां क्या करता हूं, तो मैं आपको बताऊंगा कि मैं स्पष्ट रूप से कम उपयोगी प्रतीत होने वाले अध्ययनों में व्यस्त हूं, और फिर भी वे मेरे लिए अपनी उपयोगिता रखते हैं; और यदि वे केवल मुझे मेरे दुर्भाग्य को भुलाने में मदद करते हैं, तो यह कोई मामूली लाभ नहीं होगा: बहुत खुश यदि, इतनी बंजर भूमि की खेती करते हुए, मैं कम से कम कुछ फल प्राप्त करूं।

ओविड। Les Élégies d’Ovide pendant son exil, t. II, Élégies pontiques (निर्वासन के दौरान ओविड की शोकगाथाएं, खंड II, पोंतिक शोकगाथाएं), जीन मारिन डे केर्विलार्स द्वारा लैटिन से अनुवाद। पेरिस: डी’होरी, 1726।

शेष के लिए, पूर्व रोमन डैंडी पूरी तरह से गायब नहीं हुआ है: लालित्य, परिष्कृत विशेषताएं, ठोस से अधिक कल्पनाशील तुलनाएं बनी रहती हैं, कभी-कभी अतिशय तक। क्विंटिलियन पहले से ही उसे अपने स्वयं के दुर्भाग्य से कम व्यस्त मानता था, बजाय अमाटोर इंजेनी सुई (अपनी प्रतिभा का प्रेमी) के। सेनेका द एल्डर के अनुसार, ओविड जानता था “अपनी कविताओं में क्या अत्यधिक था”, लेकिन इसके साथ समझौता करता था: “वह कहता था कि एक आकृति कभी-कभी एक सौंदर्य के तिल से और भी सुंदर हो जाती है”। अपने विचारों को कुछ मोड़ देने, कुछ “सौंदर्य का दाना” देने की यह निरंतरता, फ्रांसीसी तरीके से - “लगभग ऐसा लगता है जैसे वह हमारे बीच पैदा हुआ हो”, अनुवादक जीन मारिन डे केर्विलार्स नोट करते हैं - उसके व्यक्तित्व की अंतिम छाप है, राजधानी की दूरी को कलाकार को नष्ट करने देने से स्वीकृत इनकार। और इस दूरी को इतनी बार एक प्रकार की मृत्यु के रूप में वर्णित करने के बाद, वह अंततः काला सागर के तट पर रोम पाता है, निष्कर्ष निकालते हुए: “वह देश जहां भाग्य ने मुझे रखा है, मेरे लिए रोम का स्थान लेना चाहिए। मेरी दुर्भाग्यपूर्ण कला इस रंगमंच से संतुष्ट है […]: ऐसी एक शक्तिशाली देवता की इच्छा है।6निर्धारित से अधिक इस्तीफा दिया, वह ह्यूगो की तरह अपने दरवाजे की चौखट पर लिखने तक नहीं गया, एक्सिलियुम विटा एस्ट (निर्वासन ही जीवन है या जीवन एक निर्वासन है)।

Mappemonde mettant en évidence la Roumanie et l’Italie.

Os Tristes e as Pônticas, ou Roma à beira do Mar Negro

Tra­du­zido do fran­cês

Era uma vez, sob o rei­nado de Au­gus­to, um ho­mem que po­dia jul­gar-se cu­mu­lado de bens: Pu­blius Ovi­dius Naso, dito Oví­dio. Po­eta em voga no belo sé­culo da po­e­sia la­ti­na, lu­sor amo­rum (can­tor dos amo­res), a sua pena brin­ca­lhona ha­via con­quis­tado Roma e a sua fa­ci­li­dade em fa­zer ver­sos era pro­di­gi­o­sa: «ten­tava es­cre­ver em pro­sa, mas as pa­la­vras vi­nham co­lo­car-se tão jus­ta­mente na me­di­da, que o que eu es­cre­via eram ver­sos». For­tu­na, nas­ci­men­to, ami­gos ilus­tres, uma casa con­tí­gua ao Ca­pi­tó­lio, nada fal­tava a este ca­va­leiro ro­mano que go­zava de uma vida mais se­gura e mais con­for­tá­vel do que nun­ca.

Con­tu­do, numa ma­nhã do ano 8 da nossa era, quando Roma des­per­tou, uma si­nis­tra no­tí­cia per­cor­reu as ru­as: o fi­lho que­rido das mu­sas, en­tão quin­qua­ge­ná­rio, aca­bava de par­tir sob es­colta im­pe­ri­al. Não para um re­tiro dou­rado nal­guma praia cle­men­te, mas para uma relegatio (re­si­dên­cia fi­xa)1A relegatio (re­si­dên­cia fi­xa), em­bora se as­se­me­lhando ao exilium (e­xí­li­o), dis­tin­gui­a-se ju­ri­di­ca­mente de­le: não acar­re­tava nem perda da ci­da­da­nia nem con­fisco dos bens. Oví­dio, a quem ti­nham feito mercê nes­tes dois pon­tos, ti­nha o cui­dado de pre­ci­sar que é por abuso que os seus con­tem­po­râ­neos o qua­li­fi­ca­vam de exi­la­do: quippe re­le­ga­tus, non exul, di­cor in illo (não se diz que eu seja exi­la­do, mas so­mente re­le­ga­do). Mas de que ser­via ob­ser­var uma dis­tin­ção que ele só fa­zia por ponto de hon­ra? Ele mesmo dela se li­ber­tou: a pa­tria fugi vic­tus et exul ego (eu ven­cido e fu­gi­ti­vo, ve­jo-me exi­lado da mi­nha pá­tri­a); exul eram (es­tava no exí­li­o). em To­mos2A ac­tual Cons­tança na Ro­mé­nia., burgo gla­cial no ex­tremo li­mite do im­pé­rio, nas mar­gens inós­pi­tas do Mar Ne­gro.3Ao sau­dar uma úl­tima vez o Ca­pi­tó­lio, o exi­lado pro­nun­ciou es­tes adeu­ses que Go­ethe fará seus no mo­mento da sua pró­pria par­tida da Ci­dade Eter­na: «Gran­des Deu­ses que ha­bi­tais este tem­plo au­gusto tão vi­zi­nho da mi­nha ca­sa, e que os meus olhos do­ra­vante não ve­rão mais; […] vós que te­nho de dei­xar, […] des­car­re­gai-me, su­pli­co-vos, do ódio de Cé­sar; é a única graça que vos peço ao par­tir. Di­zei a este ho­mem di­vino que erro me se­du­ziu, e fa­zei-lhe co­nhe­cer que a mi­nha falta nunca foi um crime».

O Mistério da desgraça

Qual foi a causa desta relegatio sem jul­ga­men­to, pela só von­tade de Au­gus­to, e que ra­zão teve este prín­cipe para pri­var Roma e a sua corte de tão grande po­eta para o con­fi­nar en­tre os Ge­tas? É o que se ig­nora e que se ig­no­rará sem­pre. Oví­dio evoca um car­men et er­ror (um po­ema e uma im­pru­dên­ci­a), mur­mu­rando enig­ma­ti­ca­men­te:

«Ah! porquê vi eu o que não de­via ver? Por­que se tor­na­ram os meus olhos cul­pa­dos? Por­que en­fim, pela mi­nha im­pru­dên­cia, co­nheci o que nunca de­via co­nhe­cer?»

Oví­dio. Les Élé­gies d’O­vide pen­dant son exil [t. I, Élé­gies des Tris­tes] (As Ele­gias de Oví­dio du­rante o seu exí­lio [t. I, Ele­gias dos Tris­tes]), trad. do la­tim por Jean Ma­rin de Ker­vil­lars. Pa­ris: d’Houry fils, 1723.

Se A Arte de Amar, pu­bli­cada uma dé­cada an­tes, foi o carmen ou o pre­texto ofi­ci­al, o error ou a falta ver­da­deira per­ma­nece um enigma se­lado no tú­mulo do po­e­ta:

«O crime de Oví­dio era in­con­tes­ta­vel­mente ter visto algo de ver­go­nhoso na fa­mí­lia de Oc­tá­vio […]. Os dou­tos não de­ci­di­ram se ti­nha visto Au­gusto com um jo­vem ra­paz […]; ou se ti­nha visto al­gum es­cu­deiro nos bra­ços da im­pe­ra­triz Lí­via, que este Au­gusto ha­via des­po­sado grá­vida de ou­tro; ou se ti­nha visto este im­pe­ra­dor Au­gusto ocu­pado com a sua fi­lha ou a sua ne­ta; ou en­fim se ti­nha visto este im­pe­ra­dor Au­gusto fa­zendo algo pi­or, torva tu­en­ti­bus hir­cis [sob os olha­res tor­vos dos bo­des].»

Vol­tai­re. Œu­vres com­plè­tes de Vol­tai­re, vol. 45B, […] D’O­vi­de, de So­crate […] (O­bras com­ple­tas de Vol­tai­re, vol. 45B, […] De Oví­dio, de Só­cra­tes […]). Ox­ford: Vol­taire Foun­da­ti­on, 2010.

Es­que­ça­mos por­tanto as hi­pó­te­ses tão nu­me­ro­sas quanto es­tra­nhas da­que­les que que­rem a qual­quer preço adi­vi­nhar um se­gredo de dois mi­lé­ni­os. Basta sa­ber que, nas an­gús­tias do exí­lio, nos so­lu­ços do iso­la­men­to, Oví­dio não en­con­trou ou­tro re­curso se­não a sua po­e­sia, e que a em­pre­gou in­tei­ra­mente a aman­sar um im­pe­ra­dor de quem ha­via atraído o ran­cor. «Os Deu­ses dei­xam-se por ve­zes do­brar», di­zia ele a si mes­mo. Daí nas­ce­ram os Tristes (Tristia)4For­mas re­jei­ta­das:
Les Cinq Li­vres des Tris­tes (Os Cinco Li­vros dos Tris­tes).
Tris­tium li­bri quin­que (V).
De Tris­ti­bus li­bri quin­que (V).
e as Pônticas (Epis­tulæ ex Ponto)5For­mas re­jei­ta­das:
Let­tres du Pont (Car­tas do Pon­to).
Élé­gies écri­tes dans la pro­vince de Pont (E­le­gias es­cri­tas na pro­vín­cia do Pon­to).
Les Qua­tre Li­vres d’épî­tres écri­tes dans la pro­vince de Pont (Os Qua­tro Li­vros de epís­to­las es­cri­tas na pro­vín­cia do Pon­to).
Pon­ticæ epis­tolæ.
De Ponto li­bri qua­tuor (IV).
.

Crónica de um inverno eterno: O Drama de Tomos

As ele­gias de Oví­dio du­rante o seu exí­lio são o diá­rio de um ho­mem per­dido longe dos seus, longe de uma ci­vi­li­za­ção de que foi ou­trora o mais amá­vel re­pre­sen­tan­te; uma longa de­plo­ra­ção di­ri­gida à sua es­po­sa, aos seus ami­gos que fi­ca­ram em Roma e a um po­der im­pla­cá­vel de quem es­pera em vão a cle­mên­cia. To­mos apre­sen­ta-se aí sob o as­pecto de uma «terra cheia de amar­gura», sem­pre ba­tida pe­los ven­tos e pelo gra­nizo de um in­verno eter­no, e onde o pró­prio vi­nho, «pe­tri­fi­cado pelo frio», se so­li­di­fica em gelo que é pre­ciso cor­tar à ma­cha­da­da. O po­eta sen­te-se aí um es­tran­geiro ab­so­lu­to; um pri­si­o­neiro de­sa­pren­dendo a fa­lar la­tim no meio de pa­la­vras bár­ba­ras e de hor­rí­veis gri­tos de Ge­tas:

«eles con­ver­sam uns com os ou­tros numa lín­gua que lhes é co­mum; mas eu, não posso fa­zer-me en­ten­der se­não por ges­tos e si­nais; passo aqui por bár­ba­ro, e [es­tes] Ge­tas im­per­ti­nen­tes ri­em-se das pa­la­vras la­ti­nas.»

Oví­dio. Les Élé­gies d’O­vide pen­dant son exil [t. I, Élé­gies des Tris­tes] (As Ele­gias de Oví­dio du­rante o seu exí­lio [t. I, Ele­gias dos Tris­tes]), trad. do la­tim por Jean Ma­rin de Ker­vil­lars. Pa­ris: d’Houry fils, 1723.

Face à adversidade

Onde foi Oví­dio bus­car a co­ra­gem ne­ces­sá­ria para su­por­tar uma ad­ver­si­dade tão cru­el? Na es­cri­ta:

«[Se me] per­gun­tar­des so­bre o que faço aqui, dir-vos-ei que me ocupo com es­tu­dos as­saz pouco úteis em apa­rên­cia, e que não obs­tante têm a sua uti­li­dade para mim; e quando não ser­vis­sem se­não para me fa­zer es­que­cer as mi­nhas des­gra­ças, não se­ria uma me­dío­cre van­ta­gem: de­ma­si­ado fe­liz se, cul­ti­vando um campo tão es­té­ril, dele re­tiro ao me­nos al­gum fru­to.»

Oví­dio. Les Élé­gies d’O­vide pen­dant son exil, t. II, Élé­gies pon­ti­ques (As Ele­gias de Oví­dio du­rante o seu exí­lio, t. II, Ele­gias pôn­ti­cas), trad. do la­tim por Jean Ma­rin de Ker­vil­lars. Pa­ris: d’Houry, 1726.

De res­to, o an­tigo dândi ro­mano não de­sa­pa­re­ceu in­tei­ra­men­te: ele­gân­cia, tra­ços re­bus­ca­dos, com­pa­ra­ções mais en­ge­nho­sas que só­li­das per­sis­tem, por ve­zes até ao ex­ces­so. Quin­ti­li­ano já o jul­gava me­nos ocu­pado das suas pró­prias des­gra­ças, que ama­tor in­ge­nii sui (a­mante do seu pró­prio gé­ni­o). Se­gundo Sé­neca o pai, Oví­dio co­nhe­cia «o que ha­via de exu­be­rante nos seus ver­sos», mas aco­mo­da­va-se a is­so: «Di­zia que um rosto era por ve­zes tor­nado bem mais bo­nito por um si­nal de be­leza». Esta cons­tân­cia em dar al­guma volta aos seus pen­sa­men­tos, al­gum «si­nal de be­leza», à ma­neira fran­cesa — «dir-se-ia quase que nas­ceu en­tre nós», nota o tra­du­tor Jean Ma­rin de Ker­vil­lars — é a marca úl­tima da sua per­so­na­li­da­de, a re­cusa con­fes­sada de dei­xar o afas­ta­mento da ca­pi­tal ani­qui­lar o ar­tis­ta. E de­pois de ter tan­tas ve­zes des­crito este afas­ta­mento como uma es­pé­cie de mor­te, acaba por en­con­trar Roma à beira do Mar Ne­gro, con­cluin­do: «o país onde o des­tino me co­lo­cou deve fa­zer-me as ve­zes de Ro­ma. A mi­nha musa in­for­tu­nada con­ten­ta-se com este te­a­tro […]: tal é o bel-pra­zer de um Deus po­de­ro­so.»6Mais re­sig­nado que re­so­lu­to, não foi ao ponto de ins­cre­ver no lin­tel da sua por­ta, como fará Hu­go, EXI­LIUM VITA EST (O EXÍ­LIO É A VIDA ou A VIDA É UM EXÍ­LI­O).

Mappemonde mettant en évidence la Roumanie et l’Italie.

オウィディウスの『悲歌』と『黒海便り』、または黒海沿岸のローマ

フランス語からの翻訳

昔々、アウグストゥスの治世下に、自分が恵まれていると思える男がいた。プブリウス・オウィディウス・ナソ、通称オウィディウスである。ラテン詩の黄金時代に流行の詩人となり、lusor amorum(恋愛の歌い手)として、その軽妙な筆はローマを征服し、詩を作る彼の才能は驚異的だった。「私は散文で書こうとしたが、言葉は自然と韻律に収まり、私が書いたものは詩になってしまった」。財産、生まれ、著名な友人、カピトリヌスの丘に隣接する家、このローマ騎士階級の男にはかつてないほど確実で快適な生活を楽しむために必要なものは何一つ欠けていなかった。

しかし、紀元8年のある朝、ローマが目覚めたとき、不吉な知らせが街中を駆け巡った。当時五十歳だった詩神の寵児が、皇帝の護衛とともに出発したばかりだというのだ。どこか温暖な海岸での優雅な隠居生活のためではなく、帝国の極限、黒海の不親切な岸辺にある凍てつく町トミス1現在のルーマニアのコンスタンツァ。へのrelegatio(居住指定)2relegatio(居住指定)は、exilium(流刑)に似ているものの、法的に区別されていた:市民権の喪失も財産の没収も伴わなかった。この二つの点で恩赦を受けたオウィディウスは、同時代人が彼を流刑者と呼ぶのは誤用であることを明確にするよう心がけていた:quippe relegatus, non exul, dicor in illo(私は流刑者ではなく、単に追放されたと言われている)。しかし、名誉の点でしかない区別を守ることに何の意味があるだろうか?彼自身もそれから自由になった:a patria fugi victus et exul ego(敗北し逃亡者の私は、祖国から流刑となった);exul eram(私は流刑中だった)。のためだった。3カピトリヌスの丘に最後の挨拶をしながら、流刑者はゲーテが永遠の都からの自身の出発の際に自分のものとする次の別れの言葉を述べた:「私の家にとても近いこの荘厳な神殿に住む偉大な神々よ、私の目がもはや見ることのないもの;[…]私が去らなければならないあなた方、[…]どうか、カエサルの憎しみから私を解放してください;私が去る際にお願いする唯一の恩寵です。この神聖な人に、どのような過ちが私を誘惑したかを伝え、私の過失が決して犯罪ではなかったことを知らせてください」。

失寵の謎

アウグストゥスの意志のみによる、裁判なしのこのrelegatioの原因は何だったのか、そして、この君主がローマとその宮廷からこれほど偉大な詩人を奪い、ゲタエ人の土地に追放する理由は何だったのか?これは誰も知らないし、永遠に知ることはないだろう。オウィディウスはcarmen et error(詩と軽率な行為)について言及し、謎めいた口調でつぶやいている:

ああ!なぜ私は見てはならないものを見たのか?なぜ私の目は罪を犯したのか?なぜ私は軽率にも、決して知るべきでなかったことを知ってしまったのか?

オウィディウス『流刑中のオウィディウスの哀歌[第1巻、悲歌の哀歌]』(Les Élégies d’Ovide pendant son exil [t. I, Élégies des Tristes])、ジャン・マラン・ド・ケルヴィラール訳、ラテン語より。パリ:ドゥーリー・フィス、1723年。

10年前に出版された『恋愛術』がcarmenすなわち公式の口実だったとしても、errorすなわち真の過ちは詩人の墓に封印された謎のまま残っている:

オウィディウスの罪は間違いなくオクタウィウス[アウグストゥス]の家族の中で何か恥ずべきものを見たことだった[…]。学者たちは、彼がアウグストゥスが若い少年といるのを見たのか[…];それとも、アウグストゥスが他の男の子を身ごもった状態で結婚した皇后リウィアの腕の中で何人かの侍従を見たのか;それとも、皇帝アウグストゥスが娘や孫娘と何かをしているのを見たのか;あるいは、皇帝アウグストゥスがもっと悪いことをしているのを見たのか、torva tuentibus hircis[山羊たちの険しい視線の下で]、決定していない。

ヴォルテール『ヴォルテール全集』第45B巻[…]オウィディウスについて、ソクラテスについて[…](Œuvres complètes de Voltaire, vol. 45B, […] D’Ovide, de Socrate […])。オックスフォード:ヴォルテール財団、2010年。

二千年前の秘密を何としても推測しようとする人々の数多くの奇妙な仮説は忘れよう。流刑の苦しみの中で、孤独の嘆きの中で、オウィディウスは詩以外に頼るものを見つけず、自分に恨みを抱いた皇帝をなだめるために詩を全て使ったことを知れば十分である。「神々は時に心を動かされる」と彼は自分に言い聞かせた。そこから『悲歌』(Tristia4却下された形式:
Les Cinq Livres des Tristes(悲歌の五巻)。
Tristium libri quinque (V)
De Tristibus libri quinque (V)
と『黒海便り』(Epistulæ ex Ponto5却下された形式:
Lettres du Pont(黒海からの手紙)。
Élégies écrites dans la province de Pont(ポントゥス地方で書かれた哀歌)。
Les Quatre Livres d’épîtres écrites dans la province de Pont(ポントゥス地方で書かれた書簡の四巻)。
Ponticæ epistolæ
De Ponto libri quatuor (IV)
が生まれた。

永遠の冬の記録:トミスの悲劇

流刑中のオウィディウスの哀歌は、家族から遠く離れ、かつて最も愛すべき代表者だった文明から遠く離れて失われた男の日記である。ローマに残った妻や友人たち、そして無慈悲な権力に向けた長い嘆きで、その権力から彼は無駄に寛大さを待っている。トミスは「苦さに満ちた土地」として現れ、永遠の冬の風と雹に常に打たれ、ワインでさえ「寒さで石化し」、斧で切らなければならない氷に固まってしまう。詩人はそこで完全な異邦人として感じている。野蛮な言葉とゲタエ人の恐ろしい叫び声の中でラテン語を話すことを忘れつつある囚人:

彼らは互いに共通の言語で話し合うが、私は身振りと合図でしか自分を理解させることができない。私はここで野蛮人として扱われ、[これらの]生意気なゲタエ人はラテン語の言葉を笑う。

オウィディウス『流刑中のオウィディウスの哀歌[第1巻、悲歌の哀歌]』(Les Élégies d’Ovide pendant son exil [t. I, Élégies des Tristes])、ジャン・マラン・ド・ケルヴィラール訳、ラテン語より。パリ:ドゥーリー・フィス、1723年。

逆境に立ち向かって

オウィディウスはこれほど残酷な逆境に耐えるために必要な勇気をどこから汲み取ったのか?執筆から:

[もしあなたが]私がここで何をしているか尋ねるなら、私は表面的にはあまり有用ではないように見える研究に従事していると答えるでしょう。しかし、それでも私にとっては有用性があります。たとえそれが私の不幸を忘れさせるだけだとしても、それは些細な利点ではありません。これほど不毛な畑を耕いて、少なくとも何か実りを得ることができれば幸せです。

オウィディウス『流刑中のオウィディウスの哀歌、第2巻、黒海の哀歌』(Les Élégies d’Ovide pendant son exil, t. II, Élégies pontiques)、ジャン・マラン・ド・ケルヴィラール訳、ラテン語より。パリ:ドゥーリー、1726年。

さらに、かつてのローマのダンディは完全に消え去ったわけではない。優雅さ、洗練された表現、堅実というより独創的な比較は、時に過度になるまで持続している。クインティリアヌスはすでに彼を自分の不幸よりもamator ingenii sui(自分の天才を愛する者)として判断していた。大セネカによると、オウィディウスは「自分の詩の中で過剰なものを知っていた」が、それを受け入れていた:「彼は、美点が時に顔をより美しくすることがあると言っていた」。自分の思考に何らかの工夫を凝らし、何らかの「美点」を与えるというフランス風のこの一貫性 —「まるで私たちの間に生まれたようだ」と翻訳者ジャン・マラン・ド・ケルヴィラールは記している— は彼の個性の最終的な印であり、首都からの距離が芸術家を滅ぼすことを拒む公然の拒否である。そして、この距離を一種の死として何度も描写した後、彼は最終的に黒海沿岸にローマを見出し、こう結論付ける:「運命が私を置いた国は私にとってローマの代わりとなるべきだ。私の不幸な詩神はこの劇場に満足している[…]:それが強力な神の望みである。6諦めたというより覚悟を決めた彼は、ユゴーがするように、自分の扉の鴨居にEXILIUM VITA EST(流刑は人生である、または人生は流刑である)と刻むまでには至らなかった。

Mappemonde mettant en évidence la Roumanie et l’Italie.

Die Tristes und die Pon­ti­schen Briefe, oder Rom am Ufer des Schwarzen Meeres

Aus dem Fran­zö­si­schen über­setzt

Es war ein­mal, un­ter der Herr­schaft des Au­gus­tus, ein Mann, der sich für glü­ck­lich hal­ten konn­te: Pu­blius Ovi­dius Naso, ge­nannt Ovid. Als Mo­de­dich­ter im schö­nen Jahr­hun­dert der la­tei­ni­schen Po­e­sie, lu­sor amorum (Sän­ger der Lieb­schaf­ten), hatte seine scherz­hafte Fe­der Rom er­obert, und seine Leich­tig­keit, Verse zu ma­chen, grenzte ans Wun­der­ba­re: „ich ver­suchte in Prosa zu schrei­ben, aber die Worte füg­ten sich so ge­nau ins Vers­maß, dass das, was ich schrieb, Verse wa­ren“. Ver­mö­gen, Ge­burt, be­rühmte Freun­de, ein Haus ne­ben dem Ka­pi­tol – nichts fehlte die­sem rö­mi­schen Rit­ter, der ein si­che­re­res und be­que­me­res Le­ben ge­noss als je zu­vor.

Den­noch durch­lief ei­nes Mor­gens im Jahr 8 un­se­rer Zeit­rech­nung, als Rom er­wach­te, eine un­heil­volle Nach­richt die Stra­ßen: Das Lieb­lings­kind der Mu­sen, da­mals fünf­zig­jäh­rig, war so­eben un­ter kai­ser­li­cher Es­korte ab­ge­reist. Nicht zu ei­nem gol­de­nen Ru­he­stand an ir­gend­ei­nem mil­den Ge­sta­de, son­dern zu ei­ner relegatio (Ver­ban­nung)1Die relegatio (Ver­ban­nung) un­ter­schied sich, ob­wohl sie dem exilium (E­xil) äh­nel­te, recht­lich da­von: Sie führte we­der zum Ver­lust der Staats­bür­ger­schaft noch zur Be­schlag­nahme der Gü­ter. Ovid, dem man in die­sen bei­den Punk­ten Gnade ge­währt hat­te, ach­tete dar­auf zu prä­zi­sie­ren, dass er nur miss­bräuch­lich von sei­nen Zeit­ge­nos­sen als Exi­lier­ter be­zeich­net wur­de: quippe re­le­ga­tus, non ex­ul, di­cor in illo (es heißt nicht, dass ich ver­bannt bin, son­dern nur re­le­gier­t). Aber wozu eine Un­ter­schei­dung be­ach­ten, die er nur aus Eh­ren­punkt mach­te? Er selbst hat sich da­von be­freit: a pa­tria fugi vic­tus et exul ego (ich Be­sieg­ter und Flücht­ling sehe mich aus mei­nem Va­ter­land ver­bannt); exul eram (ich war im Exil). nach Tomi2Das heu­tige Con­stanța in Ru­mä­ni­en., ei­nem ei­si­gen Städt­chen an der äu­ßers­ten Grenze des Rei­ches, an den un­wirt­li­chen Ufern des Schwa­r­zen Mee­res.3Als er ein letz­tes Mal das Ka­pi­tol grüß­te, sprach der Ver­bannte die­sen Ab­schied aus, den Goe­the sich beim ei­ge­nen Ab­schied von der Ewi­gen Stadt zu ei­gen ma­chen wird: „Große Göt­ter, die ihr die­sen er­ha­be­n­en, mei­nem Haus so na­hen Tem­pel be­wohnt, und den meine Au­gen fortan nicht mehr se­hen wer­den; […] ihr, die ich ver­las­sen muss, […] be­freit mich, ich flehe euch an, vom Hass Cä­sars; das ist die ein­zige Gna­de, die ich von euch beim Ab­schied er­bit­te. Sagt die­sem gött­li­chen Mann, wel­cher Irr­tum mich ver­führt hat, und lasst ihn wis­sen, dass mein Feh­ler nie­mals ein Ver­bre­chen war“.

Das Geheimnis der Ungnade

Was war die Ur­sa­che die­ser relegatio ohne Ur­teil, al­lein durch den Wil­len des Au­gus­tus, und wel­chen Grund hatte die­ser Für­st, Rom und sei­nen Hof ei­nes so gro­ßen Dich­ters zu be­rau­ben, um ihn bei den Ge­ten ein­zu­sper­ren? Das weiß man nicht und wird man nie­mals wis­sen. Ovid er­wähnt ein car­men et er­ror (ein Ge­dicht und eine Un­vor­sich­tig­keit), rät­sel­haft mur­melnd:

Ach! warum habe ich ge­se­hen, was ich nicht se­hen durf­te? Warum sind meine Au­gen schul­dig ge­wor­den? Warum schließ­lich habe ich durch meine Un­vor­sich­tig­keit er­fah­ren, was ich nie­mals hätte wis­sen sol­len?

Ovi­de. Les Élé­gies d’O­vide pen­dant son exil [t. I, Élé­gies des Tris­tes] (Die Ele­gien Ovids wäh­rend sei­nes Exils [Bd. I, Ele­gien der Tris­tes]), übers. aus dem La­tei­ni­schen von Jean Ma­rin de Ker­vil­lars. Pa­ris: d’Houry fils, 1723.

Wenn Die Lie­bes­kunst, ein Jahr­zehnt zu­vor ver­öf­fent­licht, das carmen oder der of­fi­zi­elle Vor­wand war, bleibt der error oder die wahre Schuld ein im Grab des Dich­ters ver­sie­gel­tes Rät­sel:

Das Ver­bre­chen Ovids be­stand un­be­streit­bar dar­in, et­was Schänd­li­ches in der Fa­mi­lie des Oc­ta­vius ge­se­hen zu ha­ben […]. Die Ge­lehr­ten ha­ben nicht ent­schie­den, ob er Au­gus­tus mit ei­nem jun­gen Kna­ben ge­se­hen hatte […]; oder ob er ir­gend­ei­nen Stall­knecht in den Ar­men der Kai­se­rin Li­via ge­se­hen hat­te, die die­ser Au­gus­tus schwan­ger von ei­nem an­de­ren ge­hei­ra­tet hat­te; oder ob er die­sen Kai­ser Au­gus­tus mit sei­ner Toch­ter oder En­ke­lin be­schäf­tigt ge­se­hen hat­te; oder schließ­lich, ob er die­sen Kai­ser Au­gus­tus bei et­was Schlim­me­rem ge­se­hen hat­te, torva tu­en­ti­bus hir­cis [un­ter den fins­te­ren Bli­cken der Bö­cke].

Vol­taire. Œu­vres com­plètes de Vol­tai­re, vol. 45B, […] D’O­vi­de, de So­crate […] (Vol­tai­res Ge­samt­wer­ke, Bd. 45B, […] Über Ovid, über So­kra­tes […]). Ox­ford: Vol­taire Foun­da­ti­on, 2010.

Ver­ges­sen wir also die ebenso zahl­rei­chen wie selt­sa­men Hy­po­the­sen de­rer, die um je­den Preis ein zwei­t­au­send­jäh­ri­ges Ge­heim­nis er­ra­ten wol­len. Es ge­nügt zu wis­sen, dass Ovid in den Qua­len des Exils, in den Schluch­zern der Ein­sam­keit, keine an­dere Zu­flucht fand als seine Po­e­sie, und dass er sie ganz dazu ver­wen­de­te, einen Kai­ser zu be­sänf­ti­gen, des­sen Groll er sich zu­ge­zo­gen hat­te. „Die Göt­ter las­sen sich manch­mal er­wei­chen“, sagte er sich. Dar­aus ent­stan­den die Tristes (Tristia)4Ver­wor­fene For­men:
Les Cinq Li­vres des Tris­tes (Die fünf Bü­cher der Tris­tes).
Tris­tium li­bri quin­que (V).
De Tris­ti­bus li­bri quin­que (V).
und die Pon­ti­schen Briefe (Epi­stulæ ex Ponto)5Ver­wor­fene For­men:
Lett­res du Pont (Briefe vom Pon­tus).
Élé­gies écri­tes dans la pro­vince de Pont (In der Pro­vinz Pon­tus ge­schrie­bene Ele­gien).
Les Qua­tre Li­vres d’épîtres écri­tes dans la pro­vince de Pont (Die vier Bü­cher der in der Pro­vinz Pon­tus ge­schrie­be­nen Brie­fe).
Pon­ticæ epis­tolæ.
De Ponto li­bri qua­tuor (IV).
.

Chronik eines ewigen Winters: Das Drama von Tomi

Die Ele­gien Ovids wäh­rend sei­nes Exils sind das Ta­ge­buch ei­nes Man­nes, ver­lo­ren fern der Sei­nen, fern ei­ner Zi­vi­li­sa­ti­on, de­ren lie­bens­wür­digs­ter Ver­tre­ter er einst war; eine lange Kla­ge, ge­rich­tet an seine Gat­tin, an seine in Rom ver­blie­be­nen Freunde und an eine un­er­bitt­li­che Macht, von der er ver­geb­lich Milde er­war­tet. Tomi prä­sen­tiert sich dort als ein „Land vol­ler Bit­ter­keit“, stets ge­schla­gen von den Win­den und vom Ha­gel ei­nes ewi­gen Win­ters, und wo selbst der Wein, „vom Frost ver­stei­nert“, zu Eis er­starrt, das man mit der Axt zer­schla­gen muss. Der Dich­ter fühlt sich dort als ab­so­lu­ter Frem­der; ein Ge­fan­ge­ner, der das La­tein­spre­chen ver­lernt in­mit­ten ba­r­ba­ri­scher Worte und schreck­li­cher Schreie der Ge­ten:

sie un­ter­hal­ten sich un­ter­ein­an­der in ei­ner ih­nen ge­mein­sa­men Spra­che; ich aber kann mich nur durch Ges­ten und Zei­chen ver­ständ­lich ma­chen; ich gelte hier als Ba­r­bar, und [die­se] un­ver­schäm­ten Ge­ten la­chen über die la­tei­ni­schen Wor­te.

Ovi­de. Les Élé­gies d’O­vide pen­dant son exil [t. I, Élé­gies des Tris­tes] (Die Ele­gien Ovids wäh­rend sei­nes Exils [Bd. I, Ele­gien der Tris­tes]), übers. aus dem La­tei­ni­schen von Jean Ma­rin de Ker­vil­lars. Pa­ris: d’Houry fils, 1723.

Angesichts der Widrigkeiten

Wo­her nahm Ovid den Mut, der nö­tig war, um ein so grau­sa­mes Un­g­lück zu er­tra­gen? Aus dem Schrei­ben:

[Wenn Sie mich] fra­gen, was ich hier tue, werde ich Ih­nen sa­gen, dass ich mich mit Stu­dien be­schäf­ti­ge, die dem An­schein nach we­nig nütz­lich sind, die aber den­noch ih­ren Nut­zen für mich ha­ben; und wenn sie nur dazu dien­ten, mich mein Un­g­lück ver­ges­sen zu las­sen, wäre das kein ge­rin­ger Vor­teil: nur zu glü­ck­lich, wenn ich durch die Be­a­r­bei­tung ei­nes so un­frucht­ba­ren Fel­des we­nigs­tens ei­nige Früchte dar­aus zie­he.

Ovi­de. Les Élé­gies d’O­vide pen­dant son exil, t. II, Élé­gies pon­ti­ques (Die Ele­gien Ovids wäh­rend sei­nes Exils, Bd. II, Pon­ti­sche Ele­gien), übers. aus dem La­tei­ni­schen von Jean Ma­rin de Ker­vil­lars. Pa­ris: d’Hou­ry, 1726.

Im Üb­ri­gen ist der ehe­ma­lige rö­mi­sche Dandy nicht völ­lig ver­schwun­den: Ele­ganz, ge­suchte Wen­dun­gen, mehr geist­rei­che als so­lide Ver­glei­che be­ste­hen fort, manch­mal bis zum Über­maß. Schon Quin­ti­lian ur­teil­te, er sei we­ni­ger mit sei­nen ei­ge­nen Lei­den be­schäf­tigt als ama­tor in­ge­nii sui (ver­liebt in sein ei­ge­nes Ge­ni­e). Laut Se­neca dem Äl­te­ren kannte Ovid „das Über­schwäng­li­che in sei­nen Ver­sen“, ar­ran­gierte sich aber da­mit: „Er sag­te, dass eine Ge­stalt manch­mal durch ein Schön­heits­fleck­chen viel hüb­scher ge­macht werde“. Diese Be­stän­dig­keit, sei­nen Ge­dan­ken eine ge­wisse Wen­dung, ein ge­wis­ses „Schönheitsfleckchen“ zu ge­ben, auf fran­zö­si­sche Art – „man könnte fast sa­gen, er sei un­ter uns ge­bo­ren“, be­merkt der Über­set­zer Jean Ma­rin de Ker­vil­lars – ist das letzte Zei­chen sei­ner Per­sön­lich­keit, die er­klärte Wei­ge­rung, die Ent­fer­nung von der Haupt­stadt den Künst­ler ver­nich­ten zu las­sen. Und nach­dem er diese Ent­fer­nung so oft als eine Art Tod be­schrie­ben hat, fin­det er schließ­lich Rom am Ufer des Schwa­r­zen Mee­res und schließt: „das Land, wo­hin mich das Schick­sal ge­stellt hat, muss mir als Rom gel­ten. Meine un­g­lü­ck­li­che Muse be­gnügt sich mit die­sem The­a­ter […]: so ist der gute Wille ei­nes mäch­ti­gen Got­tes.6Re­si­gnier­ter als ent­schlos­sen ging er nicht so weit, wie Hugo über seine Tür zu schrei­ben: EXI­LIUM VITA EST (DAS EXIL IST DAS LE­BEN oder DAS LE­BEN IST EIN EXIL).

Mappemonde mettant en évidence la Roumanie et l’Italie.

«Скорбные элегии» и «Понтийские послания», или Рим на берегах Чёрного моря

Пе­ре­ве­дено с фран­цуз­ского

Жил-был во вре­мена прав­ле­ния Ав­гу­ста че­ло­век, ко­то­рый мог счи­тать себя осчаст­лив­лен­ным судь­бой: Publius Ovidius Naso, име­ну­е­мый Ови­ди­ем. Мод­ный поэт в зо­ло­той век ла­тин­ской по­э­зии, lusor amorum (пе­вец лю­бви), его иг­ри­вое перо по­ко­рило Рим, а лёг­кость в сло­же­нии сти­хов гра­ни­чила с чу­дом: «я ста­рался пи­сать про­зой, но слова сами со­бой ло­жи­лись в раз­мер так точ­но, что всё на­пи­сан­ное мною ока­зы­ва­лось сти­хами». Бо­гат­ство, знат­ное про­ис­хо­жде­ние, про­слав­лен­ные дру­зья, дом подле Ка­пи­то­лия — ни­чего не не­до­ста­вало этому рим­скому всад­ни­ку, на­сла­ждав­ше­муся жиз­нью бо­лее обес­пе­чен­ной и ком­форт­ной, чем ко­гда-ли­бо.

И всё же од­на­жды утром 8 года на­шей эры, ко­гда Рим про­бу­дил­ся, по ули­цам раз­не­слась зло­ве­щая весть: лю­би­мец муз, ко­то­рому то­гда ис­пол­ни­лось пять­де­сят, только что от­был под им­пе­ра­тор­ским кон­во­ем. Не для зо­ло­той от­ставки на ка­ком-ни­будь бла­го­дат­ном по­бе­ре­жье, но для relegatio (с­сылки на по­се­ле­ние)1Relegatio (с­сылка на по­се­ле­ни­е), хотя и по­хо­дила на exilium (из­гна­ни­е), юри­ди­че­ски от него от­ли­ча­лась: она не влекла за со­бой ни по­тери гра­ждан­ства, ни кон­фи­ска­ции иму­ще­ства. Ови­дий, ко­то­рому была да­ро­вана ми­лость по этим двум пунк­там, за­бот­ливо уточ­нял, что лишь по зло­упо­треб­ле­нию его со­вре­мен­ники на­зы­вали его из­гнан­ни­ком: quippe relegatus, non exul, dicor in illo (го­во­рится не то, что я из­гнан, но только что со­слан). Но к чему со­блю­дать раз­ли­чие, ко­то­рое он де­лал только ради че­сти? Он сам от него осво­бо­дил­ся: a patria fugi victus et exul ego (я, по­бе­ждён­ный и бег­лец, вижу себя из­гнан­ным из оте­че­ства); exul eram (я был в из­гна­ни­и). в Томы2Ны­неш­няя Кон­станца в Ру­мы­нии., ле­дя­ное за­хо­лу­стье на крайнем ру­беже им­пе­рии, на не­го­сте­при­им­ных бе­ре­гах Чёр­ного мо­ря.3Про­ща­ясь в по­след­ний раз с Ка­пи­то­ли­ем, из­гнан­ник про­изнёс это про­ща­ние, ко­то­рое Гёте сде­лает своим в мо­мент соб­ствен­ного отъезда из Веч­ного го­ро­да: «Ве­ли­кие Бо­ги, оби­та­ю­щие в этом ав­гу­стейшем хра­ме, столь близ­ком к мо­ему до­му, и ко­то­рых мои глаза от­ныне больше не уви­дят; […] вы, ко­то­рых я дол­жен по­ки­нуть, […] осво­бо­дите ме­ня, молю вас, от не­на­ви­сти Це­за­ря; это един­ствен­ная ми­лость, ко­то­рую я прошу у вас, ухо­дя. Ска­жите этому бо­же­ствен­ному му­жу, ка­кое за­блу­жде­ние меня со­блаз­ни­ло, и дайте ему знать, что моя вина ни­ко­гда не была пре­ступ­ле­нием».

Тайна опалы

Ка­кова была при­чина этой relegatio без су­да, по един­ствен­ной воле Ав­гу­ста, и ка­кое осно­ва­ние имел этот пра­ви­тель ли­шить Рим и свой двор столь ве­ли­кого по­эта, чтобы за­то­чить его среди ге­тов? Этого не знают и ни­ко­гда не узна­ют. Ови­дий упо­ми­нает carmen et error (сти­хо­тво­ре­ние и не­осто­рож­ность), за­га­дочно нашёп­ты­вая:

«Ах! за­чем я уви­дел то, что не дол­жен был ви­деть? По­чему мои глаза стали ви­нов­ны­ми? По­че­му, на­ко­нец, по своей не­осто­рож­но­сти я узнал то, что ни­ко­гда не дол­жен был знать?»

Ови­дий. Les Élégies d’Ovide pendant son exil [t. I, Élégies des Tristes] (Эле­гии Ови­дия во время его из­гна­ния [т. I, Скорб­ные эле­ги­и]), пер. с лат. Жан Ма­рен де Кер­вийар. Па­риж: д’У­ри-сын, 1723.

Если «На­ука лю­бви», опуб­ли­ко­ван­ная де­ся­ти­ле­тием ра­нее, была carmen или офи­ци­аль­ным пред­ло­гом, то error или ис­тин­ная вина остаётся за­гад­кой, за­пе­ча­тан­ной в мо­гиле по­эта:

«Пре­ступ­ле­ние Ови­дия не­со­мненно за­клю­ча­лось в том, что он уви­дел не­что по­стыд­ное в се­мье Ок­та­вия […]. Учё­ные мужи не ре­ши­ли, ви­дел ли он Ав­гу­ста с юным маль­чи­ком […]; или ви­дел ка­ко­го-то ко­ню­шего в объ­я­тиях им­пе­ра­трицы Ли­вии, на ко­то­рой этот Ав­густ же­нил­ся, ко­гда она была бе­ре­менна от дру­го­го; или ви­дел этого им­пе­ра­тора Ав­гу­ста, за­ня­того со своей до­че­рью или внуч­кой; или, на­ко­нец, ви­дел этого им­пе­ра­тора Ав­гу­ста, де­ла­ю­щего не­что худ­шее, torva tuentibus hircis [под ко­сыми взгля­дами коз­лов].»

Воль­тер. Œuvres complètes de Voltaire, vol. 45B, […] D’Ovide, de Socrate […] (Пол­ное со­бра­ние со­чи­не­ний Воль­те­ра, т. 45B, […] Об Ови­дии, о Со­крате […]). Окс­форд: Voltaire Foundation, 2010.

За­бу­дем же ги­по­те­зы, столь же мно­го­чис­лен­ные, сколь и стран­ные, тех, кто во что бы то ни стало хо­чет раз­га­дать тайну двух ты­ся­че­ле­тий. До­ста­точно знать, что в му­ках из­гна­ния, в ры­да­ниях оди­но­че­ства Ови­дий не нашёл иного при­бе­жи­ща, кроме своей по­э­зии, и что он упо­тре­бил её це­ли­ком на то, чтобы уми­ло­сти­вить им­пе­ра­то­ра, чью злобу он на­влёк на се­бя. «Боги ино­гда поз­во­ляют себя уми­ло­сти­вить», — го­во­рил он се­бе. От­сюда ро­ди­лись «Скорб­ные эле­гии» (Tristia)4От­верг­ну­тые фор­мы:
Les Cinq Livres des Tristes (Пять книг скорб­ных эле­гий).
Tristium libri quinque (V).
De Tristibus libri quinque (V).
и «Пон­тийские по­сла­ния» (Epistulæ ex Ponto)5От­верг­ну­тые фор­мы:
Lettres du Pont (Письма с Пон­та).
Élégies écrites dans la province de Pont (Эле­гии, на­пи­сан­ные в про­вин­ции Пон­т).
Les Quatre Livres d’épîtres écrites dans la province de Pont (Че­тыре книги по­сла­ний, на­пи­сан­ных в про­вин­ции Пон­т).
Ponticæ epistolæ.
De Ponto libri quatuor (IV).
.

Хроника вечной зимы: Драма Том

Эле­гии Ови­дия пе­ри­ода из­гна­ния — это днев­ник че­ло­ве­ка, по­те­рян­ного вдали от своих близ­ких, вдали от ци­ви­ли­за­ции, чьим наи­бо­лее лю­без­ным пред­ста­ви­те­лем он не­ко­гда был; дол­гий плач, об­ра­щён­ный к су­пру­ге, к дру­зьям, остав­шимся в Ри­ме, и к не­умо­ли­мой вла­сти, от ко­то­рой он тщетно ждёт ми­ло­сер­дия. Томы пред­стают в них как «зем­ля, пол­ная го­речи», вечно из­би­ва­е­мая вет­рами и гра­дом веч­ной зи­мы, где даже ви­но, «ока­ме­нев­шее от хо­лода», за­сты­вает во льду, ко­то­рый при­хо­дится ру­бить то­по­ром. Поэт чув­ствует себя там аб­со­лют­ным чу­же­зем­цем; уз­ни­ком, ра­зу­чи­ва­ю­щимся го­во­рить по-ла­тыни среди вар­вар­ских слов и ужас­ных кри­ков ге­тов:

«они об­ща­ются друг с дру­гом на язы­ке, ко­то­рый им общ; но я могу объ­яс­ниться только же­стами и зна­ка­ми; я счи­та­юсь здесь вар­ва­ром, и [эти] дерз­кие геты сме­ются над ла­тин­скими сло­ва­ми.»

Ови­дий. Les Élégies d’Ovide pendant son exil [t. I, Élégies des Tristes] (Эле­гии Ови­дия во время его из­гна­ния [т. I, Скорб­ные эле­ги­и]), пер. с лат. Жан Ма­рен де Кер­вийар. Па­риж: д’У­ри-сын, 1723.

Перед лицом невзгод

Где Ови­дий чер­пал му­же­ство, не­об­хо­ди­мое для то­го, чтобы вы­но­сить столь же­сто­кие не­взго­ды? В пись­ме:

«[Е­сли вы] спро­сите ме­ня, что я здесь де­лаю, я вам ска­жу, что за­ни­ма­юсь на­у­ка­ми, на вид до­вольно бес­по­лез­ны­ми, но ко­то­рые тем не ме­нее имеют для меня свою поль­зу; и если бы они слу­жили только то­му, чтобы за­ста­вить меня за­быть мои не­сча­стья, это было бы не­ма­лым пре­иму­ще­ством: слиш­ком счаст­лив я, если, воз­де­лы­вая столь бес­плод­ное по­ле, я из­влеку из него хотя бы ка­кой-то плод.»

Ови­дий. Les Élégies d’Ovide pendant son exil, t. II, Élégies pontiques (Эле­гии Ови­дия во время его из­гна­ния, т. II, Пон­тийские эле­ги­и), пер. с лат. Жан Ма­рен де Кер­вийар. Па­риж: д’У­ри, 1726.

Впро­чем, преж­ний рим­ский денди не ис­чез пол­но­стью: изя­ще­ство, изыс­кан­ные обо­ро­ты, срав­не­ния бо­лее остро­ум­ные, чем осно­ва­тель­ные, со­хра­ня­ют­ся, по­рой до из­быт­ка. Уже Квин­ти­лиан счи­тал его ме­нее за­ня­тым соб­ствен­ными не­сча­стья­ми, чем amator ingenii sui (в­лю­блён­ным в соб­ствен­ный ге­ний). По сло­вам Се­не­ки-стар­ше­го, Ови­дий знал «то, что было из­бы­точ­ным в его сти­хах», но ми­рился с этим: «Он го­во­рил, что лицо ино­гда ста­но­вится на­много кра­си­вее бла­го­даря ро­динке». Это по­сто­ян­ство в при­да­нии не­ко­то­рого изящ­ного обо­рота своим мыс­лям, не­кой «родинки», на фран­цуз­ский ма­нер — «можно по­чти ска­зать, что он ро­дился среди нас», от­ме­чает пе­ре­вод­чик Жан Ма­рен де Кер­вийар — яв­ля­ется по­след­ней пе­ча­тью его лич­но­сти, от­кры­тым от­ка­зом поз­во­лить уда­ле­нию от сто­лицы уни­что­жить ху­дож­ни­ка. И по­сле того как он столь ча­сто опи­сы­вал эту удалён­ность как не­кий род смер­ти, он в конце кон­цов на­хо­дит Рим на бе­ре­гах Чёр­ного мо­ря, за­клю­чая: «стра­на, где судьба меня по­ме­сти­ла, должна за­ме­нить мне Рим. Моя не­счаст­ная муза до­воль­ству­ется этим те­ат­ром […]: та­кова до­брая воля мо­гу­ще­ствен­ного Бо­га.»6Бо­лее сми­рив­ший­ся, чем ре­ши­тель­ный, он не до­шёл до то­го, чтобы на­чер­тать на при­то­локе своей две­ри, как это сде­лает Гю­го, EXILIUM VITA EST (ИЗ­ГНА­НИЕ — ЭТО ЖИЗНЬ или ЖИЗНЬ — ЭТО ИЗ­ГНА­НИ­Е).

Mappemonde mettant en évidence la Roumanie et l’Italie.

الأحزان والبونتية، أو روما على شواطئ البحر الأسود

مترجم من الفرنسية

كان ياما كان، في عهد أغسطس، رجلٌ كان يمكنه أن يعتبر نفسه مُنعَماً عليه: بوبليوس أوفيديوس ناسو، المعروف بأوفيد. شاعرٌ رائج في العصر الجميل للشعر اللاتيني، lusor amorum (مُنشد الأحاويل الغرامية)، قلمه المرح كان قد فتح روما وسهولته في نظم الأبيات كانت من العجائب: «حاولتُ أن أكتب نثراً، لكن الكلمات كانت تأتي وتنتظم بدقة في الوزن، حتى أن ما كنت أكتبه كان شعراً». الثروة، النسب، الأصدقاء اللامعون، منزلٌ يجاور الكابيتول، لم يكن ينقص شيء لهذا الفارس الروماني الذي كان يتمتع بحياة أكثر أماناً وراحة من أي وقت مضى.

ومع ذلك، في صباح من العام 8 ميلادي، عندما استيقظت روما، انتشر خبرٌ مشؤوم في الشوارع: الطفل المدلل للإلهامات الشعرية، وكان حينها في الخمسين من عمره، كان قد رحل تحت حراسة إمبراطورية. ليس إلى معتزل ذهبي على شاطئ لطيف، بل إلى relegatio (إقامة جبرية)1relegatio (الإقامة الجبرية)، رغم أنها تشبه exilium (المنفى)، كانت تختلف عنها قانونياً: لم تكن تنطوي على فقدان الجنسية أو مصادرة الممتلكات. أوفيد، الذي عُفي عنه في هذين الأمرين، كان حريصاً على توضيح أنه بإساءة الاستخدام يصفه معاصروه بالمنفي: quippe relegatus, non exul, dicor in illo (لا يُقال أنني منفي، بل مُبعد فقط). لكن ما فائدة مراعاة تمييز لم يكن يفعله إلا من أجل نقطة شرف؟ هو نفسه تحرر منه: a patria fugi victus et exul ego (أنا مهزوم وهارب، أرى نفسي منفياً من وطني)؛ exul eram (كنت في المنفى). في توميس2كونستانتسا الحالية في رومانيا.، بلدة جليدية في أقصى حدود الإمبراطورية، على الشواطئ غير المضيافة للبحر الأسود.3عند توديع الكابيتول للمرة الأخيرة، نطق المنفي بهذه الوداعات التي سيجعلها غوته خاصته عند رحيله من المدينة الخالدة: «آلهة عظيمة تسكنون هذا المعبد الأوغسطي القريب جداً من منزلي، والذي لن تراه عيناي بعد الآن؛ […] أنتم الذين يجب أن أتركهم، […] أعفوني، أتوسل إليكم، من كراهية قيصر؛ هذه هي النعمة الوحيدة التي أطلبها منكم عند المغادرة. قولوا لهذا الرجل الإلهي أي خطأ أغواني، واجعلوه يعرف أن خطأي لم يكن أبداً جريمة».

لغز السقوط من النعمة

ما كان سبب هذه relegatio بدون محاكمة، بإرادة أغسطس وحده، وما السبب الذي دفع هذا الأمير لحرمان روما وبلاطه من شاعر عظيم كهذا ونفيه عند الغيتيين؟ هذا ما نجهله وسنظل نجهله إلى الأبد. أوفيد يشير إلى carmen et error (قصيدة وخطأ)، همساً بلغز:

«آه! لماذا رأيت ما لم يكن يجب أن أراه؟ لماذا أصبحت عيناي مذنبتين؟ لماذا أخيراً، بتهوري، عرفتُ ما لم يكن يجب أن أعرفه أبداً؟»

أوفيد. Les Élégies d’Ovide pendant son exil [t. I, Élégies des Tristes] (مرثيات أوفيد أثناء منفاه [المجلد الأول، مرثيات الأحزان])، ترجمة من اللاتينية بقلم جان مارين دو كيرفيلار. باريس: دوري الابن، 1723.

إذا كان فن الحب، المنشور قبل عقد من الزمان، هو carmen أو الذريعة الرسمية، فإن error أو الخطأ الحقيقي يبقى لغزاً مختوماً في قبر الشاعر:

«جريمة أوفيد كانت بلا شك أنه رأى شيئاً مخزياً في عائلة أوكتافيوس […]. لم يحسم العلماء إن كان قد رأى أغسطس مع صبي صغير […]؛ أو إن كان قد رأى فارساً ما بين أحضان الإمبراطورة ليفيا، التي تزوجها أغسطس وهي حامل من آخر؛ أو إن كان قد رأى الإمبراطور أغسطس هذا مشغولاً مع ابنته أو حفيدته؛ أو أخيراً إن كان قد رأى الإمبراطور أغسطس هذا يفعل شيئاً أسوأ، torva tuentibus hircis [تحت نظرات التيوس الشرسة].»

فولتير. Œuvres complètes de Voltaire, vol. 45B, […] D’Ovide, de Socrate […] (الأعمال الكاملة لفولتير، المجلد 45ب، […] عن أوفيد، عن سقراط […]). أكسفورد: مؤسسة فولتير، 2010.

فلننسَ إذن الفرضيات الكثيرة والغريبة لأولئك الذين يريدون بأي ثمن أن يخمنوا سراً عمره ألفي عام. يكفي أن نعرف أن أوفيد، في عذاب المنفى، في نحيب العزلة، لم يجد موارد أخرى غير شعره، واستخدمه بالكامل لاستمالة إمبراطور جلب على نفسه ضغينته. «الآلهة تلين أحياناً»، كان يقول لنفسه. من هنا وُلدت الأحزان (Tristia)4الأشكال المرفوضة:
الكتب الخمسة للأحزان.
Tristium libri quinque (V).
De Tristibus libri quinque (V).
والبونتية (Epistulæ ex Ponto)5الأشكال المرفوضة:
رسائل من البونت.
مرثيات مكتوبة في مقاطعة بونت.
الكتب الأربعة للرسائل المكتوبة في مقاطعة بونت.
Ponticæ epistolæ.
De Ponto libri quatuor (IV).
.

سجل شتاء أبدي: مأساة توميس

مرثيات أوفيد أثناء منفاه هي يوميات رجل ضائع بعيداً عن أهله، بعيداً عن حضارة كان في الماضي أكثر ممثليها لطفاً؛ نواح طويل موجه إلى زوجته، إلى أصدقائه الذين بقوا في روما وإلى سلطة لا ترحم ينتظر رحمتها عبثاً. توميس تظهر بمظهر «أرض مليئة بالمرارة»، دائماً ما تضربها الرياح والبَرَد من شتاء أبدي، وحيث حتى النبيذ، «المتحجر من البرد»، يتجمد إلى جليد يجب قطعه بالفأس. الشاعر يشعر فيها بأنه غريب مطلق؛ سجين ينسى التحدث باللاتينية وسط كلمات بربرية وصرخات الغيتيين المروعة:

«يتحدثون مع بعضهم البعض بلغة مشتركة بينهم؛ أما أنا، فلا أستطيع أن أُفهم نفسي إلا بالإشارات والعلامات؛ أُعتبر هنا بربرياً، و[هؤلاء] الغيتيون الوقحون يسخرون من الكلمات اللاتينية.»

أوفيد. Les Élégies d’Ovide pendant son exil [t. I, Élégies des Tristes] (مرثيات أوفيد أثناء منفاه [المجلد الأول، مرثيات الأحزان])، ترجمة من اللاتينية بقلم جان مارين دو كيرفيلار. باريس: دوري الابن، 1723.

في وجه المحنة

من أين استمد أوفيد الشجاعة اللازمة لتحمل محنة قاسية كهذه؟ من الكتابة:

«[إذا] سألتموني عما أفعله هنا، سأخبركم أنني أشغل نفسي بدراسات قد تبدو قليلة الفائدة ظاهرياً، ولكنها مع ذلك لها فائدة بالنسبة لي؛ وحتى لو لم تخدم إلا في جعلي أنسى مصائبي، فلن تكون فائدة ضئيلة: سعيد جداً إذا، بزراعة حقل عقيم كهذا، حصلت منه على الأقل على بعض الثمار.»

أوفيد. Les Élégies d’Ovide pendant son exil, t. II, Élégies pontiques (مرثيات أوفيد أثناء منفاه، المجلد الثاني، المرثيات البونتية)، ترجمة من اللاتينية بقلم جان مارين دو كيرفيلار. باريس: دوري، 1726.

وفي الباقي، الأنيق الروماني السابق لم يختفِ تماماً: الأناقة، السمات المتكلفة، المقارنات الأكثر براعة منها صلابة تستمر، أحياناً حتى الإفراط. كوينتيليان كان يحكم عليه بالفعل بأنه أقل انشغالاً بمصائبه الخاصة، من كونه amator ingenii sui (عاشق عبقريته الخاصة). وفقاً لسينيكا الأب، كان أوفيد يعرف «ما كان مفرطاً في أبياته»، لكنه كان يتقبل ذلك: «كان يقول أن الوجه يصبح أحياناً أكثر جمالاً بشامة». هذا الثبات في إعطاء لمسة ما لأفكاره، «شامة جمال» ما، على الطريقة الفرنسية - «يكاد المرء يقول أنه وُلد بيننا»، يلاحظ المترجم جان مارين دو كيرفيلار - هي العلامة النهائية لشخصيته، الرفض المُعلن للسماح للبُعد عن العاصمة بإفناء الفنان. وبعد أن وصف هذا البُعد مراراً كنوع من الموت، ينتهي به الأمر بإيجاد روما على شاطئ البحر الأسود، خاتماً: «البلد الذي وضعني فيه القدر يجب أن يحل محل روما. إلهامي التعيس يكتفي بهذا المسرح […]: هذه هي مشيئة إله قدير.»6أكثر استسلاماً من عزماً، لم يذهب إلى حد كتابة على عتبة بابه، كما سيفعل هوغو، EXILIUM VITA EST (المنفى هو الحياة أو الحياة منفى).

Mappemonde mettant en évidence la Roumanie et l’Italie.

Las Tristes y las Pónticas, o Roma a orillas del Mar Negro

Tra­ducido del fran­cés

Érase una vez, bajo el rei­nado de Augus­to, un hom­bre que po­día creerse col­ma­do: Pu­blius Ovidius Naso, lla­mado Ovidio. Poeta de moda en el be­llo siglo de la poesía la­ti­na, lu­sor amo­rum (can­tor de los amo­res), su pluma jugue­tona ha­bía con­quis­tado Roma y su fa­ci­li­dad para ha­cer ver­sos era prodigio­sa: «in­ten­taba es­cribir en prosa, pero las pa­la­bras ve­nían a co­lo­carse tan jus­ta­mente en la me­di­da, que lo que es­cribía eran ver­sos». For­tu­na, na­ci­mien­to, amigos ilus­tres, una casa co­lin­dante con el Capito­lio, nada le fal­taba a este ca­ba­llero ro­mano que dis­frutaba de una vida más se­gura y más cómoda que nun­ca.

Sin em­bar­go, una ma­ñana del año 8 de nues­tra era, cuando Roma des­per­tó, una si­nies­tra no­ti­cia re­co­rrió las ca­lles: el niño que­rido de las mu­sas, en­ton­ces cin­cuen­tón, aca­baba de par­tir bajo es­colta im­pe­rial. No ha­cia un re­tiro do­rado en al­guna ribera cle­men­te, sino ha­cia una relegatio (a­sig­na­ción a re­siden­cia)1La relegatio (a­sig­na­ción a re­siden­cia), aun­que pa­re­cién­dose al exilium (e­xi­lio), se dis­tin­guía de él ju­rídi­ca­men­te: no con­llevaba ni pér­dida de la ciu­da­da­nía ni con­fis­ca­ción de bienes. Ovidio, a quien se ha­bía he­cho gra­cia en es­tos dos as­pec­tos, te­nía cui­dado de pre­ci­sar que era por abuso que sus con­tem­po­rá­neos lo ca­lifi­ca­ban de exi­lia­do: quippe rele­ga­tus, non exul, di­cor in illo (no se dice que esté exi­lia­do, sino so­la­mente rele­ga­do). Pero ¿para qué ob­ser­var una dis­tin­ción que no ha­cía más que por punto de ho­nor? Él mismo se ha libe­rado de ella: a pa­tria fugi vic­tus et exul ego (yo ven­cido y fugiti­vo, me veo exi­liado de mi pa­tria); exul eram (es­taba en el exi­lio). en To­mes2La ac­tual Cons­tanza en Ru­ma­nía., al­dea gla­cial en el ext­remo límite del im­pe­rio, a ori­llas inhós­pitas del Mar Ne­gro.3Salu­dando una úl­tima vez el Capito­lio, el exi­liado pro­nun­ció es­tos adio­ses que Goe­the hará suyos en el mo­mento de su pro­pia par­tida de la Ciu­dad eter­na: «Gran­des Dio­ses que ha­bitáis este tem­plo augusto tan ve­cino de mi ca­sa, y que mis ojos de ahora en adelante no ve­rán más; […] vo­so­t­ros a quie­nes es ne­ce­sa­rio que deje, […] des­car­gad­me, os sup­li­co, del odio del Cé­sar; es la única gra­cia que os pido al par­tir. De­cid a ese hom­bre divino qué error me se­dujo, y ha­cedle co­no­cer que mi falta nunca fue un cri­men».

El Misterio de la desgracia

¿Cuál fue la causa de esta relegatio sin jui­cio, por la sola vo­lun­tad de Augus­to, y qué ra­zón tuvo este prín­cipe para pri­var a Roma y a su corte de tan gran poeta para con­fi­narlo en­tre los ge­tas? Es lo que se ig­nora y lo que se ig­no­rará siem­pre. Ovidio evoca un car­men et error (un poema y una im­pruden­cia), mur­murando enig­má­ti­ca­men­te:

«¡Ah! ¿por qué vi lo que no debía ver? ¿Por qué mis ojos se vol­vie­ron cul­pa­bles? ¿Por qué, en fin, por mi im­pruden­cia, co­nocí lo que nunca debía co­no­cer?»

Ovidio. Les Élégies d’Ovide pen­dant son exil [t. I, Élégies des Tris­tes] (Las Ele­gías de Ovidio du­rante su exi­lio [t. I, Ele­gías de las Tris­tes]), trad. del la­tín por Jean Ma­rin de Ker­vi­llars. Pa­rís: d’Houry fils, 1723.

Si El Arte de amar, pu­bli­cado una década an­tes, fue el carmen o el pre­texto ofi­cial, el error o la falta ver­da­dera per­ma­nece un enigma se­llado en la tumba del poe­ta:

«El cri­men de Ovidio era in­con­tes­ta­ble­mente ha­ber visto algo ver­gon­zoso en la fa­mi­lia de Oc­tavio […]. Los doc­tos no han de­cidido si ha­bía visto a Augusto con un joven mu­cha­cho […]; o si ha­bía visto a al­gún es­cu­dero en­tre los bra­zos de la em­pe­ra­triz Li­via, con quien ese Augusto se ha­bía ca­sado es­tando ella en­cinta de ot­ro; o si ha­bía visto a ese em­pe­ra­dor Augusto ocupado con su hija o su nie­ta; o fi­nal­mente si ha­bía visto a ese em­pe­ra­dor Augusto ha­ciendo algo peor, torva tuen­ti­bus hir­cis [bajo las mi­ra­das tor­vas de los ma­chos ca­bríos].»

Vol­tai­re. Œuvres com­plètes de Vol­tai­re, vol. 45B, […] D’Ovide, de So­c­rate […] (Obras com­ple­tas de Vol­tai­re, vol. 45B, […] De Ovidio, de Só­c­ra­tes […]). Oxford: Vol­taire Foun­da­tion, 2010.

Ol­vide­mos pues las hipóte­sis tan nu­me­rosas como ext­ra­ñas de quie­nes quie­ren a cual­quier pre­cio adivi­nar un se­creto de dos mi­le­nios. Basta con sa­ber que, en los tor­men­tos del exi­lio, en los so­llo­zos del ais­la­mien­to, Ovidio no en­contró otro re­curso que su poesía, y que la em­pleó en­tera para aman­sar a un em­pe­ra­dor del que se ha­bía atraído el ren­cor. «Los Dio­ses se dejan a ve­ces do­ble­gar», se de­cía. De ahí na­cie­ron las Tristes (Tristia)4For­mas re­cha­za­das:
Los Cinco Libros de las Tris­tes.
Tris­tium libri qu­in­que (V).
De Tris­tibus libri qu­in­que (V).
y las Pónticas (Epis­tulæ ex Ponto)5For­mas re­cha­za­das:
Car­tas del Ponto.
Ele­gías es­critas en la provin­cia del Ponto.
Los Cua­tro Libros de epís­to­las es­critas en la provin­cia del Ponto.
Pon­ticæ epis­tolæ.
De Ponto libri qua­tuor (IV).
.

Crónica de un invierno eterno: El Drama de Tomes

Las ele­gías de Ovidio du­rante su exi­lio son el dia­rio de un hom­bre per­dido lejos de los suyos, lejos de una civi­liza­ción de la que fue an­taño el más ama­ble repre­sen­tan­te; una larga dep­lora­ción di­rigida a su es­po­sa, a sus amigos que per­ma­ne­cie­ron en Roma y a un po­der im­pla­ca­ble del que es­pera en vano la cle­men­cia. To­mes se pre­senta allí bajo el as­pecto de una «tie­rra llena de amar­gura», siem­pre azo­tada por los vien­tos y por el gra­nizo de un in­vierno eter­no, y donde el vino mis­mo, «pe­trifi­cado por el frío», se con­gela en hielo que hay que cor­tar con ha­cha. El poeta se siente allí un ext­ran­jero ab­so­luto; un pri­sio­nero que des­aprende a ha­blar la­tín en me­dio de pa­la­bras bár­ba­ras y ho­rribles gritos de ge­tas:

«se con­ver­san unos con ot­ros en una len­gua que les es co­mún; pero yo, no puedo ha­cerme en­ten­der más que por ges­tos y señas; paso aquí por bár­ba­ro, y [es­tos] ge­tas im­per­ti­nen­tes se ríen de las pa­la­bras la­ti­nas.»

Ovidio. Les Élégies d’Ovide pen­dant son exil [t. I, Élégies des Tris­tes] (Las Ele­gías de Ovidio du­rante su exi­lio [t. I, Ele­gías de las Tris­tes]), trad. del la­tín por Jean Ma­rin de Ker­vi­llars. Pa­rís: d’Houry fils, 1723.

Frente a la adversidad

¿De dónde sacó Ovidio el va­lor ne­ce­sa­rio para so­por­tar una ad­ver­si­dad tan cruel? De la es­critura:

«[Si us­te­des me] pre­gun­tan so­bre lo que hago aquí, les diré que me ocupo de es­tudios poco úti­les en apa­rien­cia, y que sin em­bargo tie­nen su uti­li­dad para mí; y cuando solo sir­vie­ran para ha­cerme ol­vi­dar mis des­gra­cias, no se­ría una ven­taja me­dio­c­re: de­ma­siado feliz si, cul­ti­vando un campo tan es­té­ril, ob­tengo de él al me­nos al­gún fruto.»

Ovidio. Les Élégies d’Ovide pen­dant son exil, t. II, Élégies pon­tiques (Las Ele­gías de Ovidio du­rante su exi­lio, t. II, Ele­gías pón­ti­ca­s), trad. del la­tín por Jean Ma­rin de Ker­vi­llars. Pa­rís: d’Houry, 1726.

Por lo de­más, el an­ti­guo dandi ro­mano no ha des­apa­re­cido en­te­ra­men­te: ele­gan­cia, ras­gos rebus­ca­dos, com­pa­ra­cio­nes más in­ge­nio­sas que só­li­das per­sis­ten, a ve­ces hasta el exce­so. Quin­ti­liano ya lo juz­gaba me­nos ocupado de sus pro­pias des­gra­cias, que ama­tor in­ge­nii sui (e­na­mo­rado de su pro­pio ge­nio). Se­gún Sé­neca el pa­dre, Ovidio co­no­cía «lo que ha­bía de exu­be­rante en sus ver­sos», pero se aco­mo­daba a ello: «De­cía que un ros­tro a ve­ces se vuelve mu­cho más bo­nito por un lu­nar». Esta cons­tan­cia en dar al­gún giro a sus pen­sa­mien­tos, al­gún «lunar», a la ma­nera fran­cesa — «se di­ría casi que na­ció en­tre no­so­t­ros», nota el tra­duc­tor Jean Ma­rin de Ker­vi­llars — es la marca úl­tima de su per­so­na­li­dad, el re­chazo con­fe­sado de dejar que el aleja­miento de la capital aniquile al ar­tis­ta. Y des­pués de ha­ber des­crito tan a me­nudo ese aleja­miento como una es­pe­cie de muer­te, ter­mina por en­con­trar Roma a ori­llas del Mar Ne­gro, con­cluyen­do: «el país donde la suerte me ha co­locado debe ocupar el lugar de Roma. Mi musa des­di­chada se con­tenta con este tea­tro […]: tal es el be­nep­lácito de un Dios po­de­ro­so.»6Más re­sig­nado que re­suel­to, no llegó a ins­cribir en el din­tel de su puer­ta, como hará Hugo, EXI­LIUM VITA EST (EL EXI­LIO ES LA VIDA o LA VIDA ES UN EXI­LIO).

Mappemonde mettant en évidence la Roumanie et l’Italie.

《悲歌集》与《黑海书简》,或黑海之滨的罗马

译自法文

从前,在奥古斯都统治时期,有一个人可以说是备受眷顾:普布利乌斯·奥维狄乌斯·纳索(Publius Ovidius Naso),即奥维德。作为拉丁诗歌黄金时代的时髦诗人,爱情的吟唱者(lusor amorum),他那轻快的笔触征服了罗马,他作诗的才能堪称奇迹:“我试图用散文写作,但词语自然而然地符合韵律,以至于我写的都成了诗句”。财富、出身、杰出的朋友、毗邻卡皮托利山的宅邸,这位罗马骑士一无所缺,享受着前所未有的安稳舒适的生活。

然而,公元8年的一个早晨,当罗马醒来时,一个不祥的消息传遍街头:缪斯的宠儿,时年五旬,刚刚在帝国护卫队的押送下离开。不是去某个宜人海滨的金色退隐之地,而是被流放(relegatio,指定居住)1relegatio(指定居住)虽然类似于exilium(流放),但在法律上有所区别:它不会导致失去公民身份或没收财产。奥维德在这两点上都得到了赦免,他小心地指出,他的同时代人称他为流放者是不当的:quippe relegatus, non exul, dicor in illo(说的不是我被流放,而只是被驱逐)。但为什么要遵守一个他只是为了荣誉而做的区分呢?他自己已经摆脱了它:a patria fugi victus et exul ego(我被击败和逃亡,我看到自己被流放出我的祖国);exul eram(我在流放中)。到托米斯2现罗马尼亚的康斯坦察。,那是帝国极限边缘的一个冰冷小镇,位于黑海荒凉的岸边。3在最后一次向卡皮托利山致敬时,流放者说出了这些告别词,歌德在自己离开永恒之城时也将采用:“居住在这座离我家如此近的庄严神庙中的伟大诸神,我的眼睛再也看不到你们了;[…]我必须离开的你们,[…]我恳求你们,请解除凯撒对我的仇恨;这是我离开时向你们请求的唯一恩惠。告诉那位神圣的人是什么错误诱惑了我,让他知道我的过失从来不是罪行”。

失宠之谜

是什么原因导致了这次未经审判、仅凭奥古斯都一人意志的流放,这位君主又为何要剥夺罗马和他的宫廷一位如此伟大的诗人,将他囚禁在盖塔人的土地上?这是人们不知道也将永远不会知道的。奥维德提到了carmen et error(一首诗和一个过失),神秘地低语道:

啊!为什么我看到了不该看的东西?为什么我的眼睛变得有罪?最终,为什么由于我的不慎,我知道了我永远不该知道的事情?

奥维德。《奥维德流放期间的哀歌[第一卷,悲歌集]》(Les Élégies d’Ovide pendant son exil [t. I, Élégies des Tristes]),让·马兰·德·凯尔维拉尔译自拉丁文。巴黎:德乌里父子出版社,1723年。

如果十年前出版的《爱的艺术》是carmen或官方借口,那么真正的error或过失仍然是一个封存在诗人坟墓中的谜团:

奥维德的罪行无疑是在屋大维家族中看到了某些可耻的事情[…]。学者们没有确定他是否看到了奥古斯都与一个年轻男孩[…];或者他是否看到了某个骑士在皇后利维娅的怀抱中,奥古斯都娶了她时她已怀有他人的孩子;或者他是否看到了奥古斯都皇帝与他的女儿或孙女在一起;或者最后,他是否看到了奥古斯都皇帝在做更糟的事情,torva tuentibus hircis[在山羊凶恶的目光下]。

伏尔泰。《伏尔泰全集,第45B卷,[…]论奥维德,论苏格拉底[…]》(Œuvres complètes de Voltaire, vol. 45B, […] D’Ovide, de Socrate […])。牛津:伏尔泰基金会,2010年。

因此,让我们忘记那些试图不惜一切代价猜测一个两千年秘密的人们提出的众多而奇特的假设。只需知道,在流放的痛苦中,在孤独的泪水中,奥维德别无他法,只能求助于他的诗歌,并将其全部用来讨好一位他惹怒了的皇帝。“诸神有时会被感化”,他对自己说。由此诞生了《悲歌集》(Tristia4被拒绝的形式:
《悲歌五书》(Les Cinq Livres des Tristes)。
《悲歌五书》(Tristium libri quinque (V))。
《论悲歌五书》(De Tristibus libri quinque (V))。
和《黑海书简》(Epistulæ ex Ponto5被拒绝的形式:
《黑海信札》(Lettres du Pont)。
《写于黑海省的哀歌》(Élégies écrites dans la province de Pont)。
《写于黑海省的四书信札》(Les Quatre Livres d’épîtres écrites dans la province de Pont)。
《黑海信札》(Ponticæ epistolæ)。
《黑海四书》(De Ponto libri quatuor (IV))。

永恒冬天编年史:托米斯的戏剧

奥维德流放期间的哀歌是一个远离亲人、远离他曾经是最可爱代表的文明的人的日记;是写给他的妻子、留在罗马的朋友们以及他徒然等待宽恕的无情权力的漫长哀歌。托米斯在其中呈现为“充满苦涩的土地”,总是被永恒冬天的风和冰雹击打,甚至葡萄酒“被寒冷石化”,凝结成必须用斧头切开的冰块。诗人在那里感到自己是绝对的异乡人;一个在野蛮的词语和盖塔人可怕的叫喊声中忘记如何说拉丁语的囚徒:

他们用一种共同的语言相互交谈;但我只能通过手势和符号让人理解;我在这里被视为野蛮人,[这些]无礼的盖塔人嘲笑拉丁词汇。

奥维德。《奥维德流放期间的哀歌[第一卷,悲歌集]》(Les Élégies d’Ovide pendant son exil [t. I, Élégies des Tristes]),让·马兰·德·凯尔维拉尔译自拉丁文。巴黎:德乌里父子出版社,1723年。

面对逆境

奥维德从哪里汲取了承受如此残酷逆境所需的勇气?从写作中:

[如果您]问我在这里做什么,我会告诉您我从事的研究表面上用处不大,但对我来说仍有其用处;即使它们只能让我忘记不幸,那也不是小小的好处:如果通过耕耘如此贫瘠的土地,我至少能收获一些果实,那就太幸运了。

奥维德。《奥维德流放期间的哀歌,第二卷,黑海哀歌》(Les Élégies d’Ovide pendant son exil, t. II, Élégies pontiques),让·马兰·德·凯尔维拉尔译自拉丁文。巴黎:德乌里出版社,1726年。

此外,这位昔日的罗马花花公子并没有完全消失:优雅、精心雕琢的特征、比坚实更巧妙的比较依然存在,有时甚至过度。昆体良已经判断他不太关心自己的不幸,而是amator ingenii sui(爱慕自己的才华)。据老塞内加说,奥维德知道“他的诗句中有什么过分的地方”,但他接受了:“他说一个美人痣有时会使面容更加美丽”。这种给思想某种转折、某种“美人痣”的坚持,以法国方式——“人们几乎会说他生在我们中间”,翻译者让·马兰·德·凯尔维拉尔指出——是他个性的最终标志,是公开拒绝让远离首都毁灭艺术家。在如此频繁地将这种远离描述为一种死亡之后,他最终在黑海之滨找到了罗马,总结道:“命运将我安置的地方必须代替罗马。我不幸的缪斯满足于这个剧场[…]:这就是一位强大神灵的意愿。6比顺从更甚于坚决,他没有像雨果那样在门楣上刻上EXILIUM VITA EST(流放即生活或生活是流放)。

Mappemonde mettant en évidence la Roumanie et l’Italie.

The Tristia and the Epis­tu­lae ex Ponto, or Rome on the Shores of the Black Sea

Trans­lated from French

Once upon a time, dur­ing the reign of Au­gus­tus, there lived a man who could be­lieve him­self blessed: Pub­lius Ovid­ius Naso, known as Ovid. A fash­ion­able poet in the golden age of Latin po­et­ry, lu­sor amo­rum (singer of loves), his play­ful pen had con­quered Rome and his fa­cil­ity in verse-mak­ing bor­dered on the prodi­gious: “I tried to write in prose, but the words came to fit the me­ter so per­fectly that what I wrote was verse.” For­tune, birth, il­lus­tri­ous friends, a house ad­join­ing the Capi­tol—noth­ing was lack­ing for this Ro­man knight who en­joyed a life more se­cure and com­fort­able than ev­er.

Yet one morn­ing in the year 8 of our era, when Rome awoke, sin­is­ter news coursed through the streets: the cher­ished child of the mus­es, then fifty years old, had just de­parted un­der im­pe­rial es­cort. Not for some golden re­treat on a clement shore, but for a relegatio (house ar­rest)1The relegatio (house ar­rest), though re­sem­bling exilium (ex­ile), was legally dis­tinct: it en­tailed nei­ther loss of cit­i­zen­ship nor con­fis­ca­tion of prop­er­ty. Ovid, who had been granted mercy on both counts, was care­ful to spec­ify that it was by abuse that his con­tem­po­raries called him an ex­ile: quippe rel­e­ga­tus, non ex­ul, di­cor in illo (it is not said that I am ex­iled, but only rel­e­gat­ed). But what good was ob­serv­ing a dis­tinc­tion he made only as a point of hon­or? He him­self freed him­self from it: a pa­tria fugi vic­tus et exul ego (van­quished and fugi­tive, I see my­self ex­iled from my home­land); exul eram (I was in ex­ile). in Tomis2Pre­sen­t-day Con­stanța in Ro­ma­nia., a glacial town at the ex­treme edge of the em­pire, on the in­hos­pitable shores of the Black Sea.3Bid­ding a fi­nal farewell to the Capi­tol, the ex­ile pro­nounced these adieus that Goethe would make his own at the mo­ment of his de­par­ture from the Eter­nal City: “Great Gods who in­habit this au­gust tem­ple so near to my home, and whom my eyes shall see no more; […] you whom I must leave, […] dis­charge me, I be­seech you, from Cae­sar’s ha­tred; this is the only grace I ask in de­part­ing. Tell that di­vine man what er­ror se­duced me, and make him know that my fault was never a crime”.

The Mystery of His Disgrace

What was the cause of this relegatio with­out tri­al, by Au­gus­tus’s will alone, and what rea­son did this prince have for de­priv­ing Rome and his court of so great a poet to con­fine him among the Getae? This is what we do not know and shall never know. Ovid evokes a car­men et er­ror (a poem and an im­pru­dence), mur­mur­ing enig­mat­i­cal­ly:

Ah! why did I see what I should not have seen? Why have my eyes be­come guilty? Why, fi­nal­ly, through my im­pru­dence, have I come to know what I should never have known?

Ovid. Les Élé­gies d’O­vide pen­dant son exil [t. I, Élé­gies des Tris­tes] (The Ele­gies of Ovid dur­ing his ex­ile [vol. I, Ele­gies of the Tris­ti­a]), trans. from Latin by Jean Marin de Kervil­lars. Paris: d’Houry fils, 1723.

If The Art of Love, pub­lished a decade ear­lier, was the carmen or of­fi­cial pre­text, the error or true fault re­mains an enigma sealed in the po­et’s tomb:

Ovid’s crime was in­con­testably to have seen some­thing shame­ful in Oc­tavius’s fam­ily […]. The learned have not de­cided whether he saw Au­gus­tus with a young boy […]; or whether he saw some equerry in the arms of the em­press Livia, whom Au­gus­tus had mar­ried when preg­nant by an­oth­er; or whether he saw this em­peror Au­gus­tus oc­cu­pied with his daugh­ter or grand­daugh­ter; or fi­nally whether he saw this em­peror Au­gus­tus do­ing some­thing worse, torva tuen­tibus hir­cis [un­der the fierce gaze of goat­s].

Voltaire. Œu­vres com­plètes de Voltaire, vol. 45B, […] D’Ovide, de Socrate […] (Com­plete Works of Voltaire, vol. 45B, […] On Ovid, on Socrates […]). Ox­ford: Voltaire Foun­da­tion, 2010.

Let us there­fore for­get the hy­pothe­ses, as nu­mer­ous as they are strange, of those who wish at any cost to di­vine a se­cret two mil­len­nia old. It suf­fices to know that, in the throes of ex­ile, in the sobs of iso­la­tion, Ovid found no other re­source than his po­et­ry, and that he em­ployed it en­tirely to soften an em­peror whose ran­cor he had in­curred. “The Gods some­times al­low them­selves to be ap­peased,” he told him­self. From this were born the Tristia4Re­jected forms:
The Five Books of Sor­rows.
Tris­tium libri quinque (V).
De Tristibus libri quinque (V).
and the Epis­tu­lae ex Ponto5Re­jected forms:
Let­ters from Pon­tus.
Ele­gies writ­ten in the prov­ince of Pon­tus.
The Four Books of Epis­tles writ­ten in the prov­ince of Pon­tus.
Pon­ti­cae epis­to­lae.
De Ponto libri quatuor (IV).
.

Chronicle of an Eternal Winter: The Drama of Tomis

Ovid’s ele­gies dur­ing his ex­ile are the jour­nal of a man lost far from his own, far from a civ­i­liza­tion of which he was once the most ami­able rep­re­sen­ta­tive; a long lamen­ta­tion ad­dressed to his wife, to his friends re­main­ing in Rome, and to an im­pla­ca­ble power from which he awaits clemency in vain. Tomis presents it­self in the guise of a “land full of bit­ter­ness,” for­ever bat­tered by winds and hail of an eter­nal win­ter, and where even wine, “pet­ri­fied by cold,” freezes into ice that must be cut with an axe. The poet feels him­self an ab­so­lute stranger there; a pris­oner un­learn­ing Latin amid bar­barous words and the fright­ful cries of the Getae:

they con­verse with one an­other in a lan­guage com­mon to them; but I can make my­self un­der­stood only through ges­tures and signs; I pass here for a bar­bar­ian, and [the­se] im­per­ti­nent Getae laugh at Latin words.

Ovid. Les Élé­gies d’O­vide pen­dant son exil [t. I, Élé­gies des Tris­tes] (The Ele­gies of Ovid dur­ing his ex­ile [vol. I, Ele­gies of the Tris­ti­a]), trans. from Latin by Jean Marin de Kervil­lars. Paris: d’Houry fils, 1723.

Facing Adversity

Where did Ovid draw the nec­es­sary courage to bear such cruel ad­ver­si­ty? In writ­ing:

[If you] ques­tion me about what I do here, I will tell you that I oc­cupy my­self with stud­ies ap­par­ently of lit­tle use, and which nev­er­the­less have their util­ity for me; and if they served only to make me for­get my mis­for­tunes, it would not be a medi­ocre ad­van­tage: too happy if, in cul­ti­vat­ing so ster­ile a field, I de­rive from it at least some fruit.

Ovid. Les Élé­gies d’O­vide pen­dant son ex­il, t. II, Élé­gies pon­tiques (The Ele­gies of Ovid dur­ing his ex­ile, vol. II, Pon­tic Elegies), trans. from Latin by Jean Marin de Kervil­lars. Paris: d’Houry, 1726.

More­over, the for­mer Ro­man dandy has not en­tirely dis­ap­peared: el­e­gance, re­fined traits, com­par­isons more in­ge­nious than solid per­sist, some­times to ex­cess. Quin­til­ian al­ready judged him less oc­cu­pied with his own mis­for­tunes than as an am­a­tor in­genii sui (lover of his own ge­nius). Ac­cord­ing to Seneca the El­der, Ovid knew “what was ex­u­ber­ant in his verses,” but ac­com­mo­dated him­self to it: “He said that a face was some­times made much pret­tier by a beauty mark.” This con­stancy in giv­ing some turn to his thoughts, some “beauty mark,” in the French man­ner—“one would al­most say he was born among us,” notes the trans­la­tor Jean Marin de Kervil­lars—is the ul­ti­mate mark of his per­son­al­i­ty, the avowed re­fusal to let dis­tance from the cap­i­tal an­ni­hi­late the artist. And af­ter hav­ing so of­ten de­scribed this re­mote­ness as a kind of death, he ends by find­ing Rome on the shores of the Black Sea, con­clud­ing: “the coun­try where fate has placed me must serve as Rome for me. My un­for­tu­nate muse con­tents her­self with this the­ater […]: such is the good plea­sure of a pow­er­ful God.6More re­signed than re­solved, he did not go so far as to in­scribe on his door­way’s lin­tel, as Hugo would, EX­IL­IUM VITA EST (EX­ILE IS LIFE or LIFE IS AN EX­ILE).

Mappemonde mettant en évidence la Roumanie et l’Italie.

Les Tristes et les Pontiques, ou Rome au bord de la mer Noire

Il était une fois, sous le règne d’Au­gus­te, un homme qui pou­vait se croire com­blé : Pu­blius Ovi­dius Naso, dit Ovide. Poète à la mode dans le beau siècle de la poé­sie la­ti­ne, lu­sor amo­rum (chantre des amours), sa plume ba­dine avait conquis Rome et sa fa­ci­lité à faire des vers te­nait du pro­dige : « je tâ­chais d’écrire en pro­se, mais les mots ve­naient se pla­cer si juste à la me­su­re, que ce que j’écri­vais était des vers ». For­tu­ne, nais­san­ce, amis illus­tres, une mai­son joux­tant le Ca­pi­to­le, rien ne manquait à ce che­va­lier ro­main qui jouis­sait d’une vie plus as­su­rée et plus confor­table que ja­mais.

Pour­tant, un ma­tin de l’an 8 de notre ère, quand Rome s’éveilla, une si­nistre nou­velle par­cou­rut les rues : l’en­fant chéri des mu­ses, alors quinqua­gé­nai­re, ve­nait de par­tir sous es­corte im­pé­riale. Non pour une re­traite do­rée sur quelque ri­vage clé­ment, mais pour une relegatio (as­si­gna­tion à ré­si­den­ce)1La relegatio (as­si­gna­tion à ré­si­den­ce), bien que res­sem­blant à l’exilium (exil), s’en dis­tin­guait ju­ri­dique­ment : elle n’en­traî­nait ni perte de la ci­toyen­neté ni confis­ca­tion des biens. Ovi­de, à qui l’on avait fait grâce sur ces deux chefs, avait soin de pré­ci­ser que c’est par abus que ses contem­po­rains le qua­li­fiaient d’exilé : quippe re­le­ga­tus, non exul, di­cor in illo (il n’est point dit que je sois exi­lé, mais seule­ment re­lé­gué). Mais à quoi bon ob­ser­ver une dis­tinc­tion qu’il ne fai­sait que par point d’hon­neur ? Lui-même s’en est af­fran­chi : a pa­tria fugi vic­tus et exul ego (moi vaincu et fu­gi­tif, je me vois exilé de ma pa­trie) ; exul eram (j’étais en exil). à Tomes2L’ac­tuelle Constanța en Rou­ma­nie., bour­gade gla­ciale à l’ex­trême li­mite de l’em­pi­re, sur les bords in­hos­pi­ta­liers de la mer Noire.3En sa­luant une der­nière fois le Ca­pi­to­le, l’exilé pro­nonça ces adieux que Goethe fera siens au mo­ment de son propre dé­part de la Ville éter­nelle : « Grands Dieux qui ha­bi­tez ce temple au­guste si voi­sin de chez moi, et que mes yeux dé­sor­mais ne ver­ront plus ; […] vous qu’il faut que je quit­te, […] dé­char­gez-moi, je vous sup­plie, de la haine de Cé­sar ; c’est la seule grâce que je vous de­mande en par­tant. Dites à cet homme di­vin quelle er­reur m’a sé­dui­te, et faites-lui connaître que ma faute ne fut ja­mais un crime ».

Le Mystère de la disgrâce

Quelle fut la cause de cette relegatio sans ju­ge­ment, par la seule vo­lonté d’Au­gus­te, et quelle rai­son eut ce prince de pri­ver Rome et sa cour d’un si grand poète pour le confi­ner chez les Gètes ? C’est ce que l’on ignore et que l’on igno­rera toujours. Ovide évoque un car­men et er­ror (un poème et une im­pru­den­ce), mur­mu­rant énig­ma­tique­ment :

« Ah ! pourquoi ai-je vu ce qu’il ne fal­lait pas voir ? Pourquoi mes yeux sont-ils de­ve­nus cou­pables ? Pourquoi en­fin, par mon im­pru­den­ce, ai-je connu ce que je ne de­vais ja­mais connaître ? »

Ovide. Les Élé­gies d’Ovide pen­dant son exil [t. I, Élé­gies des Tris­tes], trad. du la­tin par Jean Ma­rin de Ker­vil­lars. Pa­ris : d’Houry fils, 1723.

Si L’Art d’ai­mer, pu­blié une dé­cen­nie plus tôt, fut le carmen ou le pré­texte of­fi­ciel, l’error ou la faute vé­ri­table de­meure une énigme scel­lée dans la tombe du poète :

« Le crime d’Ovide était in­con­tes­ta­ble­ment d’avoir vu quelque chose de hon­teux dans la fa­mille d’Oc­tave […]. Les doctes n’ont pas dé­cidé s’il avait vu Au­guste avec un jeune garçon […] ; ou s’il avait vu quelque écuyer entre les bras de l’im­pé­ra­trice Li­vie, que cet Au­guste avait épou­sée grosse d’un autre ; ou s’il avait vu cet em­pe­reur Au­guste oc­cupé avec sa fille ou sa pe­tite-fille ; ou en­fin s’il avait vu cet em­pe­reur Au­guste fai­sant quelque chose de pis, torva tuen­ti­bus hir­cis [sous les re­gards torves des boucs]. ».

Vol­taire. Œuvres com­plètes de Vol­tai­re, vol. 45B, […] D’Ovi­de, de So­crate […]. Ox­ford : Vol­taire Foun­da­tion, 2010.

Ou­blions donc les hy­po­thèses aussi nom­breuses qu’étranges de ceux qui veulent à quelque prix que ce soit de­vi­ner un se­cret de deux mil­lé­naires. Il suf­fit de sa­voir que, dans les affres de l’exil, dans les san­glots de l’iso­le­ment, Ovide ne trouva pas d’autre res­source que sa poé­sie, et qu’il l’em­ploya tout en­tière à ama­douer un em­pe­reur dont il s’était at­tiré la ran­cune. « Les Dieux se laissent quelque­fois flé­chir », se di­sait-il. De là naquirent les Tristes (Tristia)4Formes reje­tées :
Les Cinq Livres des Tristes.
Tris­tium li­bri quinque (V).
De Tris­ti­bus li­bri quinque (V).
et les Pontiques (Epis­tulæ ex Ponto)5Formes reje­tées :
Lettres du Pont.
Élé­gies écrites dans la pro­vince de Pont.
Les Quatre Livres d’épîtres écrites dans la pro­vince de Pont.
Pon­ticæ epis­tolæ.
De Ponto li­bri qua­tuor (IV).
.

Chronique d’un hiver éternel : Le Drame de Tomes

Les élé­gies d’Ovide pen­dant son exil sont le jour­nal d’un homme perdu loin des siens, loin d’une ci­vi­li­sa­tion dont il fut na­guère le plus ai­mable re­pré­sen­tant ; une longue dé­plo­ra­tion adres­sée à son épou­se, à ses amis res­tés à Rome et à un pou­voir im­pla­cable dont il at­tend en vain la clé­mence. Tomes s’y pré­sente sous l’as­pect d’une « terre pleine d’amer­tume », toujours bat­tue par les vents et par la grêle d’un hi­ver éter­nel, et où le vin mê­me, « pé­tri­fié par le froid », se fige en glace qu’il faut tran­cher à la hache. Le poète s’y sent un étran­ger ab­solu ; un pri­son­nier désap­pre­nant à par­ler la­tin au mi­lieu de mots bar­bares et d’af­freux cris de Gètes :

« ils s’en­tre­tiennent les uns avec les autres en une langue qui leur est com­mune ; mais moi, je ne puis me faire en­tendre que par des gestes et des signes ; je passe ici pour bar­ba­re, et [ces] Gètes im­per­ti­nents se rient des mots la­tins. »

Ovide. Les Élé­gies d’Ovide pen­dant son exil [t. I, Élé­gies des Tris­tes], trad. du la­tin par Jean Ma­rin de Ker­vil­lars. Pa­ris : d’Houry fils, 1723.

Face à l’adversité

Où Ovide pui­sa-t-il le cou­rage né­ces­saire pour sup­por­ter une ad­ver­sité si cruelle ? Dans l’écri­ture :

« [Si vous me] ques­tion­nez sur ce que je fais ici, je vous di­rai que je m’oc­cupe à des études as­sez peu utiles en ap­pa­ren­ce, et qui néan­moins ont leur uti­lité pour moi ; et quand elles ne ser­vi­raient qu’à me faire ou­blier mes mal­heurs, ce ne se­rait pas un mé­diocre avan­tage : trop heu­reux si, en culti­vant un champ si sté­ri­le, j’en re­tire au moins quelque fruit. »

Ovide. Les Élé­gies d’Ovide pen­dant son exil, t. II, Élé­gies pon­tiques, trad. du la­tin par Jean Ma­rin de Ker­vil­lars. Pa­ris : d’Hou­ry, 1726.

Au res­te, l’an­cien dandy ro­main n’a pas en­tiè­re­ment dis­paru : élé­gan­ce, traits re­cher­chés, com­pa­rai­sons plus in­gé­nieuses que so­lides per­sis­tent, par­fois jusqu’à l’ex­cès. Quin­ti­lien déjà le ju­geait moins oc­cupé de ses propres mal­heurs, qu’ama­tor in­ge­nii sui (a­mou­reux de son propre gé­nie). D’après Sé­nèque le pè­re, Ovide connais­sait « ce qu’il y avait d’exu­bé­rant dans ses vers », mais s’en ac­com­mo­dait : « Il di­sait qu’une fi­gure était par­fois ren­due bien plus jo­lie par un grain de beauté ». Cette constance à don­ner quelque tour à ses pen­sées, quelque « grain de beauté », à la ma­nière française — « on di­rait presque qu’il est né parmi nous », note le tra­duc­teur Jean Ma­rin de Ker­vil­lars — est la marque ul­time de sa per­son­na­li­té, le re­fus avoué de lais­ser l’éloi­gne­ment de la ca­pi­tale anéan­tir l’ar­tiste. Et après avoir si sou­vent dé­crit cet éloi­gne­ment comme une es­pèce de mort, il fi­nit par trou­ver Rome au bord de la mer Noi­re, concluant : « le pays où le sort m’a placé doit me te­nir lieu de Rome. Ma muse in­for­tu­née se contente de ce théâtre […] : tel est le bon plai­sir d’un puis­sant Dieu. »6Plus ré­si­gné que ré­so­lu, il n’alla pas jusqu’à ins­crire sur le lin­teau de sa por­te, comme le fera Hu­go, EXI­LIUM VITA EST (L’EXIL C’EST LA VIE ou LA VIE EST UN EXIL).

Mappemonde mettant en évidence le Japon.

Да кажеш неизказуемото: Хи­ро­ши­ма: летни цветя на Хара Тамики

Пре­ве­дено от френ­ски

Има съ­би­тия в ис­то­ри­ята на чо­ве­чес­т­во­то, ко­ито ся­каш бе­ле­жат гра­ни­цата на то­ва, ко­ето ези­кът може да из­ра­зи. Без­д­ната се от­варя и ду­ми­те, ни­щож­ни, ся­каш от­с­тъп­ват пред ужа­са. Хи­ро­шима е една от тези без­д­ни. И все пак, из­п­ра­вени пред не­из­ка­зу­е­мо­то, ня­кои са по­чув­с­т­вали им­пе­ра­тив­ния дълг да сви­де­тел­с­т­ват, не за да обяс­нят, а за да не поз­во­лят на мъл­ча­ни­ето да до­върши де­лото на раз­ру­ше­ни­е­то. В пър­вите ре­дици на тези бди­тели стои Хара Та­мики (1905-1951), оце­лял, чи­ито раз­ка­зи, съб­рани под заг­ла­ви­ето Хи­ро­ши­ма: летни цветя, пред­с­тав­ля­ват един от ос­но­во­по­ла­га­щите ак­тове на то­ва, ко­ето кри­ти­ката ще на­рече „ли­те­ра­тура на атом­ната бом­ба“ (genbaku bungaku)1„Ли­те­ра­ту­рата на атом­ната бом­ба“ обоз­на­чава про­из­ве­де­ни­я­та, ро­дени от трав­мата на 1945 г. Но­сена от оце­лели като Хара Та­мики и Оота Йо­о­ко, този жанр дълго време е бил „съ­ден като вто­рос­те­пе­нен, ло­ка­лен, до­ку­мен­та­лен“ от ли­те­ра­тур­ните сре­ди. Си­лата му се със­тои именно в опита му да из­следва „гра­ни­ците на ези­ка, не­го­вите ко­ле­ба­ния, липси“ пред ужаса и ед­нов­ре­менно с това да се стреми да ги ком­пен­си­ра, както под­чер­тава Кат­рин Пен­ге.
От­х­вър­лени фор­ми:
Ли­те­ра­тура на ато­ма.
Gembaku bungaku.
. Три­ло­гия на „един свят, който не спира да гори2Forest, Philippe, „Quelques fleurs pour Hara Tamiki“ (Ня­колко цветя за Хара Та­ми­ки), цит. съч., про­из­ве­де­ни­ето — със­та­вено от Пре­лю­дия към уни­що­же­ни­ето (Kaimetsu no jokyoku), Летни цветя (Natsu no hana) и Руини (Haikyo kara) — раз­казва в три вре­мена за пре­ди, по време и след.

Писане на експлозията

Сти­лът на Хара не е този на ов­ла­дя­ното пи­са­не, а „спус­кане в крех­ката пси­хика на един от­чаян чо­век“, из­п­ра­вен пред ужасно обе­зоб­ра­зе­ни, почти не­раз­поз­на­ва­еми пей­за­жи, къ­дето му се струва не­въз­можно да от­к­рие сле­дите от жи­вота си та­къв, ка­къвто е бил само ня­колко мига по-ра­но. Не­го­вото раз­къ­сано пи­са­не, ко­ето не пред­лага ни­какви ори­ен­ти­ри, има за де­кор един също така уни­що­жен град, „из­чез­нал без следа — ос­вен един вид пло­сък пласт от от­лом­ки, пе­пел, из­к­ри­ве­ни, про­би­ти, ра­зя­дени неща“, ако из­пол­з­ваме ду­мите на Ро­бер Ги­йен, пър­вият фран­цу­зин на мяс­то­то. Върху това платно на опус­то­ше­ни­ето Хара про­жек­тира ту „пар­цали от пре­къс­нати съ­щес­т­ву­ва­ния“, ту фраг­менти от спо­ме­ни, за­пъл­ващи праз­ни­ните на една раз­къ­сана ре­ал­ност.

Тази сти­лис­тична де­кон­с­т­рук­ция дос­тига своя апо­гей, ко­гато в по­е­тич­ните вмък­ва­ния Хара въз­п­ри­ема осо­бена форма на япон­с­кия език — ка­та­ка­на, обик­но­вено за­па­зена за чужди ду­ми, ся­каш оби­чай­ният език е ста­нал нес­по­со­бен:

Ис­к­рящи от­ломки
/ прос­ти­рат се в об­ши­рен пей­заж
Светла пе­пел
Кои са тези из­го­рени тела с ого­лена плът?
Стра­нен ри­тъм на мър­тви чо­вешки тела
Съ­щес­т­вува ли всичко то­ва?
Можа ли всичко това да съ­щес­т­ву­ва?
Един миг и ос­тава ожу­лен свят

Hara, Tamiki, Hiroshima : fleurs d’été : récits (Хи­ро­ши­ма: летни цве­тя: раз­ка­зи), прев. от япон­ски Brigitte Allioux, Karine Chesneau и Rose-Marie Makino-Fayolle, Arles: Actes Sud, по­ре­дица „Babel“, 2007.

До­като Ха­ра, вътре в пещ­та, из­жи­вя­ваше това дан­тов­ско зре­ли­ще, сма­я­ните ин­те­лек­ту­алци в дру­гия край на света се опит­ваха да ос­мис­лят съ­би­ти­е­то. На 8 ав­густ 1945 г. Ал­бер Камю пише в Combat: „ме­ха­нич­ната ци­ви­ли­за­ция то­ку-що дос­тигна сво­ята пос­ледна сте­пен на ди­ва­чес­т­во. В по­вече или по-малко близко бъ­деще ще трябва да се из­бира между ко­лек­тив­ното са­мо­у­бийс­тво и ин­те­ли­ген­т­ното из­пол­з­ване на на­уч­ните за­во­е­ва­ния. Меж­дув­ре­менно поз­во­лено е да се мис­ли, че има из­вес­тна неп­ри­лич­ност да се праз­нува така едно от­к­ри­тие, ко­ето се пос­тавя преди всичко в ус­луга на най-ст­раш­ната ярост на раз­ру­ше­ни­е­то, на ко­ято чо­ве­кът е дал из­раз3Ре­дак­ци­он­ната ста­тия на Камю е пуб­ли­ку­вана на първа стра­ница на вес­т­ник Combat само два дни след бом­бар­ди­ров­ката и преди тази на На­га­са­ки. Тя пред­лага точна про­ти­во­по­лож­ност на ре­ак­ци­ята на го­ляма част от пре­са­та, като Le Monde, който озаг­ла­вява съ­щия ден „На­учна ре­во­лю­ци­я“. Про­ти­во­пос­та­вяйки се на ен­ту­си­азма на епо­ха­та, Камю се ут­вър­ж­дава като един от най-бър­зите и най-про­ни­ца­тел­ните умове в мо­мента на нас­тъп­ва­нето на яд­ре­ната ера.. Хара не фи­ло­соф­с­т­ва, той по­каз­ва; и то­ва, ко­ето по­каз­ва, е именно тази „ярост на раз­ру­ше­ни­ето“, за­бита като ос­т­рие в са­мата плът на хо­ра­та.

Няколко цветя върху най-обширната гробница

Цен­т­рал­ният раз­каз, Летни цветя, се от­к­рива с ин­ти­мен тра­ур: „Из­ля­зох в града и ку­пих цве­тя, за­щото бях ре­шил да отида на гроба на жена си“. За Хара краят на света вече бе за­поч­нал го­дина по-ра­но. Той бе за­гу­бил съп­ру­гата си Са­дае — най-скъ­пия за сър­цето му чо­век — и с нея най-чис­тите нас­лади на този жи­вот. Ка­тас­т­ро­фата от 6 ав­густ 1945 г. сле­до­ва­телно не е раз­рив, въз­ник­нал от ни­що­то, а чу­до­вищ­ното усил­ване на лична дра­ма, ко­ято се смесва с та­зи, ко­лек­тив­на­та, на жер­т­вите на атом­ната бомба и па­ра­док­сално в крайна сметка става при­чина за съ­щес­т­ву­ва­не, не­от­лож­ност да се ка­же. „„Трябва да ос­тавя всичко това за­пи­са­но“, ка­зах си на себе си“, да­вайки си ку­раж да жи­вее още ня­колко го­ди­ни. Не­го­вото пи­сане вече не е само ри­да­ние сред ру­и­ни­те; то се прев­ръща в ме­мо­риал на Хи­ро­ши­ма, ня­колко цве­тя, по­ло­жени за веч­ността върху най-об­шир­ната гроб­ни­ца; в акт на съп­ро­тива също срещу мъл­ча­ни­я­та, били те на­ло­жени от цен­зу­рата на аме­ри­кан­с­ките оку­па­ци­онни сили4След ка­пи­ту­ла­ци­ята от 1945 г. аме­ри­кан­с­ките оку­па­ци­онни власти въ­веж­дат Press Code, който заб­ра­нява в про­дъл­же­ние на ня­колко го­дини раз­п­рос­т­ра­не­ни­ето на твърде су­рова ин­фор­ма­ция и сви­де­тел­с­тва за ефек­тите от бом­бар­ди­ров­ки­те, за­ба­вяйки така пуб­ли­ку­ва­нето на много про­из­ве­де­ния, вклю­чи­телно тези на Ха­ра. „Да стра­даш в мъл­ча­ние, сле­до­ва­телно“, обоб­щава пси­хо­лож­ката Найла Ши­диак в кни­гата си L’Écriture qui guérit (Пи­са­не­то, ко­ето ле­ку­ва), ко­ято пос­ве­щава цяла глава на Ха­ра., или ро­дени от дис­к­ри­ми­на­ци­ята срещу „а­то­ми­зи­ра­ни­те“ (hibakusha), чи­ито бе­лези по­раж­даха страх и от­х­вър­ля­не.

Мълчание на мъртвите, мълчание на Бога

Но тази ми­сия, ко­ято го под­дър­жаше жив, в крайна сметка го смаз­ва. През 1951 г. той под­писва про­щална бе­леж­ка, прес­лед­ван от приз­рака на нова Хи­ро­шима с на­ча­лото на Ко­рейс­ката вой­на: „Време е сега да из­чезна в не­ви­ди­мо­то, във веч­ността от­въд“. Малко след това се хвърля под влак. Пос­лед­ният му жест, както ще на­пише но­бе­ло­вият ла­у­реат Оое Кен­за­бу­ро, е пос­ле­ден вик на про­тест „срещу сля­пата глу­пост на чо­веш­кия род“.

Ко­гато гла­со­вете на сви­де­те­лите зам­лък­ват, па­метта се под­с­ло­нява в пред­ме­ти­те, ко­ито прес­тъп­ле­ни­ето е ос­та­вило след себе си. Де­се­ти­ле­тия по-късно именно с тази ма­те­ри­ална па­мет се сблъс­ква све­ще­ни­кът Ми­шел Куоа при по­се­ще­ни­ето си в му­зея на атом­ната бом­ба. Той е по­ра­зен от глед­ката на „ча­сов­ни­ци, ма­ха­ла, бу­дил­ници“, чи­ито стрелки са за­ви­наги зам­ръз­нали на 8:15: „Вре­мето е спряло“. Този по­ра­зи­те­лен об­раз е може би най-точ­ната ме­та­фора за уси­ли­ето на Хара да крис­та­ли­зира съд­бов­ния миг. Съ­щият този об­раз ще вдъх­нови на Куоа ла­пи­дарна по­ема в съ­вър­шен ре­зо­нанс с Хи­ро­ши­ма: летни цветя:

Пре­къс­нат, за­ли­чен на­род
/ прах
/ сянка
/ нощ
/ нищо
Мъл­ча­ние на мър­т­вите
Мъл­ча­ние на Бога

Защо мъл­чи­те, мър­т­ви? Ис­кам да чуя гласа ви!
Викайте!
Крещете!
Ка­жете ни, че е нес­п­ра­вед­ли­во!
Ка­жете ни, че сме лу­ди! […]
НОЩ Е НАД ХИ­РО­ШИМА

Quoist, Michel, À cœur ouvert (С от­во­рено сър­це), Paris: Les Éditions ouvrières, 1981.

Mappemonde mettant en évidence le Japon.

Το αφήγημα του απερίγραπτου: Χιροσίμα: καλοκαι­ρινά λου­λού­δια του Χάρα Ταμίκι

Μεταφρασμένο από τα γαλ­λικά

Υπάρ­χουν γεγονότα στην ιστορία των αν­θρώπων που φαί­νεται να σημαδεύ­ουν το όριο αυ­τού που η γλώσσα μπορεί να εκ­φράσει. Η άβυσ­σος ανοί­γει, και οι λέξεις, γελοί­ες, φαί­νεται να υποχωρούν μπροστά στη φρίκη. Η Χιροσίμα εί­ναι μία από αυ­τές τις αβύσ­σους. Ωστόσο, μπροστά στο απερίγραπτο, κάποιοι ένιω­σαν το επιτακτικό καθήκον να καταθέσουν μαρ­τυρία, όχι για να εξηγήσουν, αλλά για να μην αφήσουν τη σιωπή να ολοκληρώσει το έργο της καταστροφής. Στην πρώτη γραμμή αυ­τών των φυλάκων στέκεται ο Χάρα Ταμίκι (1905-1951), επιζών, του οποίου οι αφηγήσεις που συγκεντρώθηκαν υπό τον τίτλο Χιροσίμα: καλοκαι­ρινά λου­λού­δια αποτελούν μία από τις ιδρυτικές πράξεις αυ­τού που η κριτική θα ονομάσει «λογοτεχνία της ατομικής βόμ­βας» (genbaku bungaku)1Η «λογοτεχνία της ατομικής βόμ­βας» υποδηλώνει τα έργα που γεν­νήθηκαν από το τραύμα του 1945. Υποστηριζόμενο από επιζώντες όπως ο Χάρα Ταμίκι και η Ότα Γιόκο, αυτό το εί­δος για πολύ καιρό «κρίθηκε δευ­τερεύ­ον, τοπικό, ντοκου­μεντερίστικο» από τους λογοτεχνικούς κύκλους. Η δύναμή του έγκει­ται ακριβώς στην προσπάθειά του να διε­ρωτηθεί για «τα όρια της γλώσ­σας, τις αβεβαιότητές της, τις ελ­λεί­ψεις της» μπροστά στη φρίκη και να προσπαθήσει ταυ­τόχρονα να τις αναπληρώσει, όπως υπογραμ­μίζει η Catherine Pinguet.
Απορ­ριφθεί­σες μορ­φές:
Λογοτεχνία του ατόμου.
Gembaku bungaku.
. Τριλογία «ενός κόσμου που δεν σταματά να καί­γεται»2Forest, Philippe, «Quelques fleurs pour Hara Tamiki» (Μερικά λου­λού­δια για τον Χάρα Ταμίκι), άρ­θρο που αναφέρ­θηκε., το έργο — που αποτελεί­ται από τα Προοί­μιο στην καταστροφή (Kaimetsu no jokyoku), Καλοκαι­ρινά λου­λού­δια (Natsu no hana) και Ερείπια (Haikyo kara) — αφηγεί­ται, σε τρεις χρόνους, το πριν, το κατά τη διάρ­κεια και το μετά.

Μια γραφή της έκρηξης

Το ύφος του Χάρα δεν εί­ναι αυτό μιας ελεγ­χόμενης γραφής, αλλά μια «κάθοδος στην εύ­θραυ­στη ψυχή ενός απελ­πισμένου αν­θρώπου» που αντιμετωπίζει φρικτά κατεστραμ­μένα τοπία, σχεδόν αγνώριστα, όπου του φαί­νεται αδύνατο να ξαναβρεί τα ίχνη της ζωής του όπως ήταν λίγες στιγ­μές πριν. Η δια­λυμένη γραφή του, που δεν προσφέρει κανένα σημείο αναφοράς, έχει ως σκηνικό μια πόλη που εί­ναι η ίδια εξαφανισμένη, «εξαφανισμένη χωρίς να αφήσει ίχνη — εκτός από ένα εί­δος επίπεδης στρώσης από ερεί­πια, στάχτες, στραβωμένα, σκισμένα, δια­βρωμένα πράγ­ματα» για να επαναλάβουμε τα λόγια του Ρομπέρ Γκιγιάν, του πρώτου Γάλ­λου στον τόπο. Σε αυ­τόν τον καμβά ερήμωσης ο Χάρα προβάλ­λει άλ­λοτε «κου­ρέλια δια­κοπτόμενων υπάρ­ξεων», άλ­λοτε θραύ­σματα μνήμης που έρ­χονται να γεμίσουν τα κενά μιας σχισμένης πραγ­ματικότητας.

Αυτή η υφολογική αποδόμηση φτάνει στο αποκορύφωμά της όταν, στις ποι­ητικές παρεμ­βολές, ο Χάρα υιο­θετεί μια ιδιαί­τερη μορφή της ια­πωνικής — τα κατακάνα που συνήθως προορίζονται για ξένες λέξεις, σαν η συνηθισμένη γλώσσα να είχε γίνει ανίκανη:

«Λαμπερά συντρίμ­μια
/ απλώνονται σε ένα απέραντο τοπίο
Διαυ­γείς στάχτες
Ποια εί­ναι αυτά τα καμένα σώματα με τις γυμνές σάρ­κες;
Παράξενος ρυθ­μός των σωμάτων νεκρών αν­θρώπων
Υπήρ­ξαν όλα αυ­τά;
Μπόρεσαν όλα αυτά να υπάρ­ξουν;
Μια στιγμή και μένει ένας γδαρ­μένος κόσμος»

Hara, Tamiki, Hiroshima : fleurs d’été : récits (Χιροσίμα: καλοκαι­ρινά λου­λού­δια: αφηγήσει­ς), μτ­φρ. από τα ια­πωνικά από τις Brigitte Allioux, Karine Chesneau και Rose-Marie Makino-Fayolle, Arles: Actes Sud, σειρά «Babel», 2007.

Ενώ ο Χάρα, μέσα στην κάμινο, υφίστατο αυτό το δαντικό θέαμα, οι σαστισμένοι δια­νοού­μενοι, στην άλλη άκρη του κόσμου, προσπαθού­σαν να σκεφτούν το γεγονός. Στις 8 Αυ­γού­στου 1945, ο Αλ­μπέρ Καμύ έγραφε στην Combat: «ο μηχανικός πολιτισμός μόλις έφτασε στον τελευ­ταίο βαθμό αγριότητας. Θα πρέπει να δια­λέξου­με, σε ένα περισ­σότερο ή λιγότερο κοντινό μέλ­λον, μεταξύ της συλ­λογικής αυ­τοκτονίας ή της έξυπνης χρήσης των επιστημονικών κατακτήσεων. Εν τω μεταξύ, επιτρέπεται να σκεφτούμε ότι υπάρ­χει κάποια αναί­δεια στο να εορ­τάζουμε έτσι μια ανακάλυψη που τίθεται πρώτα στην υπηρεσία της πιο τρομερής μανίας καταστροφής που ο άν­θρωπος έχει επιδεί­ξει»3Το κύριο άρ­θρο του Καμύ δημοσιεύ­τηκε στην πρώτη σελίδα της εφημερίδας Combat μόλις δύο ημέρες μετά τον βομ­βαρ­δισμό και πριν από αυ­τόν του Ναγκασάκι. Προσφέρει το ακριβές αντίθετο της αντίδρασης ενός μεγάλου μέρους του τύπου, όπως η Le Monde που τίτλωσε την ίδια ημέρα «Μια επιστημονική επανάσταση». Πηγαί­νοντας ενάντια στους εν­θου­σια­σμούς της εποχής, ο Καμύ επιβάλ­λεται ως μία από τις πιο γρήγορες και διαυ­γείς νοη­μοσύνες τη στιγμή της έλευ­σης της πυρηνικής εποχής.. Ο Χάρα δεν φιλοσοφεί, δεί­χνει· και αυτό που δεί­χνει εί­ναι ακριβώς αυτή η «μανία καταστροφής» καρ­φωμένη σαν λεπίδα στη σάρκα των ίδιων των αν­θρώπων.

Μερικά λουλούδια στον πιο απέραντο τάφο

Η κεντρική αφήγηση, Καλοκαι­ρινά λου­λού­δια, ανοί­γει με ένα προσωπικό πέν­θος: «Βγήκα στην πόλη και αγόρασα λου­λού­δια, γιατί είχα αποφασίσει να πάω στον τάφο της γυναί­κας μου». Για τον Χάρα, το τέλος του κόσμου είχε ήδη αρ­χίσει ένα χρόνο πριν. Είχε χάσει τη γυναίκα του, τη Σανταέ — το πιο αγαπημένο του πρόσωπο — και, μαζί της, τις πιο αγνές απολαύ­σεις αυ­τής της ζωής. Η καταστροφή της 6ης Αυ­γού­στου 1945 δεν εί­ναι λοι­πόν μια ρήξη που ξεπετάγεται από το τίποτα, αλλά η τερατώδης ενίσχυση ενός προσωπικού δράματος, που αναμει­γνύεται με αυ­τό, το συλ­λογικό, των θυμάτων της ατομικής βόμ­βας και καταλήγει παραδόξως να γίνει ένας λόγος ύπαρ­ξης, μια επεί­γουσα ανάγκη να ει­πωθεί. «“Πρέπει να αφήσω όλα αυτά γραπτά”, είπα μέσα μου», δίνοντας στον εαυτό του το κου­ράγιο να ζήσει μερικά χρόνια ακόμα. Η γραφή του δεν εί­ναι πια απλώς ένας θρήνος ανάμεσα στα ερεί­πια· μετατρέπεται σε ένα μνημείο της Χιροσίμα, μερικά λου­λού­δια τοποθετημένα για την αιω­νιότητα στον πιο απέραντο τάφο· σε μια πράξη αντίστασης επίσης ενάντια στις σιω­πές, είτε επιβάλ­λονται από τη λογοκρισία των αμερικανικών δυνάμεων κατοχής4Μετά την παράδοση του 1945, οι αμερικανικές αρ­χές κατοχής θέσπισαν έναν Κώδικα Τύπου που απαγόρευε για αρ­κετά χρόνια τη διάδοση πληροφοριών και μαρ­τυριών πολύ ωμών σχετικά με τα αποτελέσματα των βομ­βαρ­δισμών, καθυστερώντας έτσι τη δημοσίευση πολ­λών έρ­γων, συμπεριλαμ­βανομένων αυ­τών του Χάρα. «Να υποφέρεις σιω­πηλά, λοι­πόν», συνοψίζει η ψυχολόγος Nayla Chidiac στο βιβλίο της L’Écriture qui guérit (Η γραφή που θεραπεύ­ει), που αφιε­ρώνει ένα ολόκληρο κεφάλαιο στον Χάρα., είτε γεν­νιού­νται από τη διάκριση εναντίον των «ατομικοποι­ημένων» (hibakusha), των οποίων τα στίγ­ματα γεν­νού­σαν φόβο και απόρ­ριψη.

Σιωπή των νεκρών, σιωπή του Θεού

Αλλά αυτή η αποστολή που τον κρατούσε στη ζωή κατέληξε να τον συντρίψει. Το 1951, υπογράφει ένα αποχαι­ρετιστήριο σημεί­ωμα, στοι­χειω­μένος από το φάντασμα μιας νέας Χιροσίμα με το ξέσπασμα του πολέμου της Κορέας: «Εί­ναι και­ρός τώρα για μένα να εξαφανιστώ στο αόρατο, στην αιω­νιότητα πέρα». Λίγο μετά, ρίχνεται κάτω από ένα τρένο. Η τελευ­ταία του χει­ρονομία, όπως θα γράψει ο βραβευ­μένος με Νόμπελ Όε Κεν­ζαμπου­ρό, ήταν μια τελευ­ταία κραυγή δια­μαρ­τυρίας «ενάντια στην τυφλή ηλιθιότητα του αν­θρώπινου γένους».

Όταν οι φωνές των μαρ­τύρων σιω­πούν, η μνήμη καταφεύ­γει στα αντικεί­μενα που το έγκλημα άφησε πίσω του. Δεκαετίες αρ­γότερα, με αυτή την υλική μνήμη έρ­χεται αντιμέτωπος ο ιε­ρέας Μισέλ Κουάστ κατά την επίσκεψή του στο μου­σείο της ατομικής βόμ­βας. Εκεί τον εντυπωσιάζει η θέα «ρολογιών, εκ­κρεμών, ξυπνητηριών», με τους δεί­κτες τους για πάντα παγωμένους στις 8:15: «Ο χρόνος εί­ναι σε αναστολή». Αυτή η συγκλονιστική ει­κόνα εί­ναι ίσως η πιο ακριβής μεταφορά της προσπάθειας του Χάρα να αποκρυσταλ­λώσει τη μοι­ραία στιγ­μή. Εί­ναι η ίδια ει­κόνα που θα εμπνεύ­σει στον Κουάστ ένα λιτό ποί­ημα σε τέλεια αρ­μονία με το Χιροσίμα: καλοκαι­ρινά λου­λού­δια:

«Λαός δια­κοπείς, σβησμένος
/ σκόνη
/ σκιά
/ νύχτα
/ τίποτα
Σιωπή των νεκρών
Σιωπή του Θεού

Γιατί σιω­πάτε, οι νεκροί; Θέλω να ακούσω τη φωνή σας!
Φωνάξτε!
Ουρλιάξτε!
Πείτε μας ότι εί­ναι άδικο!
Πείτε μας ότι εί­μαστε τρελοί! […]
ΝΥΧΤΑ ΠΕΦΤΕΙ ΣΤΗ ΧΙΡΟΣΙΜΑ»

Quoist, Michel, À cœur ouvert (Με ανοι­χτή καρ­διά), Παρίσι: Les Éditions ouvrières, 1981.

Mappemonde mettant en évidence le Japon.

অব্যক্তকে বলা : হারা তামিকির হিরোশিমা : গ্রীষ্মের ফুল

ফরাসি থেকে অনূদিত

মানব ইতিহাসে এমন কিছু ঘটনা আছে যা ভাষার প্রকাশ ক্ষমতার সীমা চিহ্নিত করে বলে মনে হয়। অতল গহ্বর উন্মোচিত হয়, আর শব্দগুলো, তুচ্ছ হয়ে, ভয়াবহতার সামনে পিছু হটতে থাকে। হিরোশিমা সেই অতল গহ্বরগুলোর একটি। তবুও, অব্যক্তের মুখোমুখি, কেউ কেউ সাক্ষ্য দেওয়ার অপরিহার্য দায়িত্ব অনুভব করেছিলেন, ব্যাখ্যা করার জন্য নয়, বরং নীরবতাকে ধ্বংসের কাজ সম্পূর্ণ করতে না দেওয়ার জন্য। এই প্রহরীদের প্রথম সারিতে দাঁড়িয়ে আছেন হারা তামিকি (১৯০৫-১৯৫১), একজন জীবিত সাক্ষী, যাঁর হিরোশিমা : গ্রীষ্মের ফুল শিরোনামে সংকলিত কাহিনীগুলো সমালোচকরা যাকে “পারমাণবিক বোমার সাহিত্য” (গেনবাকু বুঙ্গাকু)1“পারমাণবিক বোমার সাহিত্য” ১৯৪৫ সালের আঘাত থেকে জন্ম নেওয়া রচনাগুলিকে বোঝায়। হারা তামিকি এবং ওতা ইয়োকোর মতো জীবিত সাক্ষীদের দ্বারা বাহিত, এই ধরনটি দীর্ঘকাল ধরে সাহিত্যিক মহল দ্বারা “গৌণ, স্থানীয়, তথ্যমূলক” হিসাবে বিবেচিত হয়েছিল। এর শক্তি নিহিত রয়েছে ভয়াবহতার মুখে “ভাষার সীমা, এর অনিশ্চয়তা, এর অভাব” নিয়ে প্রশ্ন করার প্রচেষ্টায় এবং একই সময়ে সেগুলি পূরণ করার চেষ্টায়, যেমন ক্যাথরিন পিঙ্গে উল্লেখ করেছেন।
প্রত্যাখ্যাত ফর্ম:
পরমাণুর সাহিত্য।
গেনবাকু বুঙ্গাকু
বলে অভিহিত করেছেন তার অন্যতম প্রতিষ্ঠামূলক রচনা। “যে পৃথিবী জ্বলতে থেকে শেষ হয় না2Forest, Philippe, « Quelques fleurs pour Hara Tamiki » (হারা তামিকির জন্য কিছু ফুল), op. cit. তার ত্রিলজি, এই রচনা — ধ্বংসের প্রস্তাবনা (কাইমেৎসু নো জোকিওকু), গ্রীষ্মের ফুল (নাৎসু নো হানা) এবং ধ্বংসাবশেষ (হাইকিও কারা) নিয়ে গঠিত — তিনটি কালে পূর্ব, বর্তমান এবং পরবর্তী বর্ণনা করে।

বিস্ফোরণের লেখনী

হারার শৈলী নিয়ন্ত্রিত লেখনীর নয়, বরং ভয়ানকভাবে বিকৃত, প্রায় অচেনা দৃশ্যপটের মুখোমুখি “একজন হতাশ মানুষের ভঙ্গুর মনের অভ্যন্তরে অবতরণ”, যেখানে কয়েক মুহূর্ত আগের জীবনের চিহ্ন খুঁজে পাওয়া তার পক্ষে অসম্ভব মনে হয়। তার বিচ্ছিন্ন লেখনী, যা কোনো নির্দেশক প্রদান করে না, তার পটভূমিতে রয়েছে একটি ধ্বংসপ্রাপ্ত শহর, “কোনো চিহ্ন না রেখে অদৃশ্য হয়ে গেছে — ধ্বংসস্তূপ, ছাই, বাঁকানো, ফাটা, ক্ষয়প্রাপ্ত জিনিসের এক ধরনের সমতল স্তর ছাড়া” ঘটনাস্থলে প্রথম ফরাসি রবার্ট গিয়ঁর ভাষায়। এই বিষাদের পটভূমিতে হারা কখনও “বাধাপ্রাপ্ত অস্তিত্বের টুকরো”, কখনও ছিন্ন বাস্তবতার শূন্যতা পূরণ করতে স্মৃতির খণ্ডাংশ প্রক্ষেপণ করেন।

এই শৈলীগত বিনির্মাণ চরমে পৌঁছায় যখন, কাব্যিক সন্নিবেশে, হারা জাপানি ভাষার একটি বিশেষ রূপ গ্রহণ করেন — কাতাকানা যা সাধারণত বিদেশি শব্দের জন্য সংরক্ষিত, যেন প্রচলিত ভাষা অক্ষম হয়ে পড়েছে:

ঝকঝকে ধ্বংসাবশেষ
/ বিস্তৃত দৃশ্যপটে প্রসারিত
স্বচ্ছ ছাই
কাঁচা মাংস সহ এই দগ্ধ দেহগুলো কার?
মৃত মানুষের দেহের অদ্ভুত ছন্দ
এ সব কি অস্তিত্ব ছিল?
এ সব কি অস্তিত্ব থাকতে পারত?
এক মুহূর্ত এবং রয়ে যায় একটি ছিন্নভিন্ন পৃথিবী

Hara, Tamiki, Hiroshima : fleurs d’été : récits (হিরোশিমা : গ্রীষ্মের ফুল : কাহিনী), জাপানি থেকে অনুবাদ Brigitte Allioux, Karine Chesneau এবং Rose-Marie Makino-Fayolle, Arles : Actes Sud, সংগ্রহ « Babel », ২০০৭।

যখন হারা, অগ্নিকুণ্ডের অভ্যন্তরে, এই নারকীয় দৃশ্য সহ্য করছিলেন, পৃথিবীর অপর প্রান্তে স্তম্ভিত বুদ্ধিজীবীরা ঘটনাটি বোঝার চেষ্টা করছিলেন। ১৯৪৫ সালের ৮ আগস্ট, আলবের্ কাম্যু কঁবা পত্রিকায় লিখেছিলেন: “যান্ত্রিক সভ্যতা তার বর্বরতার শেষ পর্যায়ে পৌঁছে গেছে। নিকট বা দূর ভবিষ্যতে সম্মিলিত আত্মহত্যা অথবা বৈজ্ঞানিক বিজয়ের বুদ্ধিমান ব্যবহারের মধ্যে বেছে নিতে হবে। ইতিমধ্যে, এভাবে এমন একটি আবিষ্কার উদযাপন করায় কিছুটা অশোভনতা আছে বলে মনে করা যায় যা প্রথমে মানুষের প্রদর্শিত সবচেয়ে ভয়ঙ্কর ধ্বংসাত্মক ক্রোধের সেবায় নিয়োজিত3কাম্যুর সম্পাদকীয় বোমাবর্ষণের মাত্র দুই দিন পরে এবং নাগাসাকির আগে কঁবা পত্রিকার প্রথম পৃষ্ঠায় প্রকাশিত হয়েছিল। এটি সংবাদপত্রের একটি বড় অংশের প্রতিক্রিয়ার সম্পূর্ণ বিপরীত প্রস্তাব করে, যেমন লো মন্দ একই দিন “একটি বৈজ্ঞানিক বিপ্লব” শিরোনামে প্রকাশ করেছিল। যুগের উৎসাহের বিরুদ্ধে গিয়ে, কাম্যু পারমাণবিক যুগের আবির্ভাবের মুহূর্তে সবচেয়ে দ্রুত এবং সবচেয়ে স্পষ্ট বুদ্ধিমত্তার একজন হিসেবে নিজেকে প্রতিষ্ঠিত করেন।। হারা দার্শনিক চিন্তা করেন না, তিনি দেখান; আর তিনি যা দেখান, তা হলো মানুষের মাংসে বিদ্ধ ছুরির মতো এই “ধ্বংসাত্মক ক্রোধ”।

সবচেয়ে বিশাল সমাধির উপর কিছু ফুল

কেন্দ্রীয় কাহিনী, গ্রীষ্মের ফুল, একটি অন্তরঙ্গ শোক দিয়ে শুরু হয়: “আমি শহরে বের হলাম এবং ফুল কিনলাম, কারণ আমি আমার স্ত্রীর সমাধিতে যাওয়ার সিদ্ধান্ত নিয়েছিলাম”। হারার জন্য, পৃথিবীর শেষ এক বছর আগেই শুরু হয়েছিল। তিনি তার স্ত্রী সাদাএকে হারিয়েছিলেন — তার হৃদয়ের সবচেয়ে প্রিয় ব্যক্তিকে — এবং তার সাথে, এই জীবনের সবচেয়ে বিশুদ্ধ আনন্দ। ১৯৪৫ সালের ৬ আগস্টের বিপর্যয় তাই শূন্য থেকে উদ্ভূত কোনো বিচ্ছেদ নয়, বরং একটি ব্যক্তিগত ট্র্যাজেডির দানবীয় বিবর্ধন, যা পারমাণবিক বোমার শিকারদের সম্মিলিত ট্র্যাজেডির সাথে মিশে যায় এবং শেষ পর্যন্ত বিরোধাভাসপূর্ণভাবে একটি অস্তিত্বের কারণ, বলার একটি জরুরী প্রয়োজন হয়ে ওঠে। “’আমাকে এসব লিখে রাখতে হবে’, আমি নিজেকে বললাম”, আরও কয়েক বছর বেঁচে থাকার সাহস দিয়ে। তার লেখনী আর কেবল ধ্বংসস্তূপের মাঝে একটি বিলাপ নয়; এটি হিরোশিমার একটি স্মৃতিসৌধে রূপান্তরিত হয়, চিরকালের জন্য সবচেয়ে বিশাল সমাধির উপর রাখা কিছু ফুল; আমেরিকান দখলদার বাহিনীর সেন্সরশিপ4১৯৪৫ সালের আত্মসমর্পণের পর, আমেরিকান দখলদার কর্তৃপক্ষ একটি প্রেস কোড স্থাপন করে যা বোমাবর্ষণের প্রভাব সম্পর্কে অতি নির্মম তথ্য এবং সাক্ষ্যের প্রচার কয়েক বছর নিষিদ্ধ করে, এইভাবে হারার রচনা সহ অনেক রচনার প্রকাশনা বিলম্বিত করে। “নীরবে কষ্ট সহ্য করা, তাহলে”, মনোবিজ্ঞানী নায়লা চিদিয়াক তার L’Écriture qui guérit (যে লেখনী নিরাময় করে) গ্রন্থে সংক্ষেপে বলেছেন, যা হারাকে একটি সম্পূর্ণ অধ্যায় উৎসর্গ করেছে। দ্বারা আরোপিত নীরবতার বিরুদ্ধে, অথবা “পরমাণু আক্রান্ত” (হিবাকুশা) দের প্রতি বৈষম্য থেকে জন্মানো নীরবতার বিরুদ্ধেও একটি প্রতিরোধের কাজ, যাদের দাগ ভয় এবং প্রত্যাখ্যানের জন্ম দিয়েছিল।

মৃতদের নীরবতা, ঈশ্বরের নীরবতা

কিন্তু এই মিশন যা তাকে বাঁচিয়ে রেখেছিল শেষ পর্যন্ত তাকে চূর্ণ করে ফেলে। ১৯৫১ সালে, কোরিয়ার যুদ্ধ শুরুর সাথে নতুন হিরোশিমার ভূত দ্বারা তাড়িত হয়ে তিনি একটি বিদায় পত্র স্বাক্ষর করেন: “এখন আমার অদৃশ্য হওয়ার সময়, অতীতের চিরন্তনতায়”। কিছুদিন পর, তিনি একটি ট্রেনের নিচে ঝাঁপ দেন। নোবেল পুরস্কার বিজয়ী ওএ কেনজাবুরো যেমন লিখবেন, তার চূড়ান্ত কাজটি “মানব জাতির অন্ধ মূর্খতার বিরুদ্ধে” শেষ প্রতিবাদের চিৎকার ছিল।

যখন সাক্ষীদের কণ্ঠস্বর নীরব হয়ে যায়, স্মৃতি অপরাধের পেছনে ফেলে যাওয়া বস্তুগুলিতে আশ্রয় নেয়। কয়েক দশক পরে, পারমাণবিক বোমা জাদুঘর পরিদর্শনের সময় ফাদার মিশেল কোয়া এই বস্তুগত স্মৃতির মুখোমুখি হন। তিনি “ঘড়ি, দেয়াল ঘড়ি, অ্যালার্ম ঘড়ি” দেখে আঘাত পান, তাদের কাঁটা চিরকালের জন্য ৮:১৫ এ স্থির: “সময় স্থগিত”। এই মর্মস্পর্শী চিত্রটি সম্ভবত মর্মান্তিক মুহূর্তকে স্ফটিকায়িত করার জন্য হারার প্রচেষ্টার সবচেয়ে সঠিক রূপক। একই চিত্র কোয়াকে হিরোশিমা : গ্রীষ্মের ফুল এর সাথে নিখুঁত অনুরণনে একটি সংক্ষিপ্ত কবিতা লিখতে অনুপ্রাণিত করবে:

বাধাপ্রাপ্ত জনগণ, মুছে ফেলা
/ ধুলো
/ ছায়া
/ রাত্রি
/ শূন্যতা
মৃতদের নীরবতা
ঈশ্বরের নীরবতা

কেন তোমরা নীরব, মৃতরা? আমি তোমাদের কণ্ঠস্বর শুনতে চাই!
চিৎকার করো!
গর্জন করো!
আমাদের বলো যে এটা অন্যায়!
আমাদের বলো যে আমরা পাগল! […]
হিরোশিমায় রাত নেমেছে

Quoist, Michel, À cœur ouvert (খোলা হৃদয়ে), Paris : Les Éditions ouvrières, ১৯৮১।

Mappemonde mettant en évidence le Japon.

Сказати невимовне: Хіросіма: літні квіти Хара Тамікі

Пере­кладено з французької

В історії людства є події, які, здається, по­значають межу того, що може висловити мова. Від­кривається бе­зо­дня, і слова, жалюгідні, ніби від­ступають перед жахом. Хіросіма — одна з таких бе­зо­день. Проте, зіткнувшись з невимовним, деякі від­чули нагальний обов’язок свідчити, не щоб пояснити, а щоб не до­зволити мовчанню завершити справу руйнува­н­ня. У перших рядах цих вартових стоїть Хара Тамікі (1905-1951), той, хто вижив, чиї оповіда­н­ня, зі­брані під на­звою Хіросіма: літні квіти, становлять один із засадничих актів того, що критика на­зве «літературою атомної бомби» (ґенбаку бунґаку)1«Література атомної бомби» по­значає твори, народжені з травми 1945 року. Створений тими, хто вижив, як Хара Тамікі та Ота Йоко, цей жанр довго був «ви­знаний другорядним, локальним, документальним» літературними колами. Його сила полягає саме в спробі дослідити «межі мови, її випадковості, її браки» перед облич­чям жаху і водночас у зуси­л­лях їх подолати, як під­креслює Катрін Пенге.
Від­кинуті форми:
Література атома.
Ґембаку бунґаку.
. Трилогія «світу, який не пере­стає горіти»2Форе, Філіп, «Quelques fleurs pour Hara Tamiki» (Кілька квітів для Хара Тамікі), цит. ст., твір — що складається з Прелюдії до знище­ння (Каймецу но дзьокьоку), Літніх квітів (Нацу но хана) та Руїн (Хайкьо кара) — роз­повідає у трьох частинах про до, під час та після.

Письмо вибуху

Стиль Хара — це не вивірене письмо, а «спуск у тендітну психіку зневіреної людини», що зіткнулася з жахливо спотвореними, майже невпі­знан­ними пейзажами, де їй здається неможливим зна­йти сліди свого жи­т­тя, яким воно було кілька митей тому. Його роз­членоване письмо, що не пропонує жодних орієнтирів, має декорацією саме знищене місто, «зникле без сліду — хіба що якийсь плоский шар уламків, попелу, скручених, ро­зірваних, роз­’їдених речей», якщо вжити слова Робера Ґійена, першого француза на місці події. На цьому тлі спустоше­ння Хара проектує то «клапті пере­рваних існувань», то фрагменти пам’яті, що заповнюють порожнечі ро­зірваної реальності.

Ця стилістична декон­струкція досягає апогею, коли в поетичних вставках Хара вдається до особливої форми японської мови — катакани, за­звичай при­значеної для іноземних слів, наче звична мова стала не­придатною:

«Блискучі уламки
/ про­стягаються у величезний пейзаж
Світлий попіл
Хто ці спалені тіла з живим м’ясом?
Дивний ритм тіл мертвих людей
Чи все це існувало?
Чи могло все це існувати?
Мить — і лишається здертий світ»

Хара, Тамікі, Hiroshima : fleurs d’été : récits (Хіросіма: літні квіти: оповіда­н­ня), пере­клад з японської Бріжіт Ал­лью, Карін Шесно та Роз-Марі Макіно-Фа­йоль, Арль: Акт Сюд, серія «Вавілон», 2007.

Поки Хара, всередині пекла, за­знавав цього дантівського видовища, приголомшені інтелектуали на іншому кінці світу намагалися осмислити подію. 8 серпня 1945 року Альбер Камю писав у Combat: «механічна цивілізація щойно досягла остан­нього ступеня дикунства. Доведеться вибирати в більш-менш близькому майбутньому між колективним самогубством або ро­зумним викори­ста­н­ням наукових завоювань. А поки що до­зволено думати, що є певна не­при­стойність у тому, щоб так святкувати від­кри­т­тя, яке насамперед служить найстрашнішій люті руйнува­н­ня, яку людина коли-небудь виявляла»3Редакційна ста­ття Камю була опублікована на першій сторінці газети Combat лише через два дні після бомбардува­ння і до бомбардува­ння Нагасакі. Вона пропонує точну протилежність реакції великої частини преси, як-от Le Monde, що того самого дня титрував «Наукова революція». Йдучи проти ентузіазму епохи, Камю по­стає як один із найшвидших і най­проникливіших умів у момент на­ста­ння ядерної ери.. Хара не філософствує, він показує; і те, що він показує, — це саме ця «лють руйнува­ння», встромлена, як лезо, в саму плоть людей.

Кілька квітів на найбільшій з могил

Центральне оповіда­н­ня, Літні квіти, починається з інтимної жалоби: «Я ви­йшов у місто й купив квіти, бо вирішив піти на могилу моєї дружини». Для Хара кінець світу вже почався роком раніше. Він втратив свою дружину, Садае — найдорожчу для його серця людину — і з нею найчистіші радощі цього жи­т­тя. Ката­строфа 6 серпня 1945 року — це не роз­рив, що виник з нічого, а жахливе посиле­ння особистої драми, яка змішується з колективною драмою жертв атомної бомби і, парадоксально, стає причиною бу­т­тя, невід­кладністю висловитися. «“Я повинен залишити все це записаним”, — сказав я сам собі», даючи собі мужність жити ще кілька років. Його письмо — це вже не просто плач серед руїн; воно пере­творюється на меморіал Хіросіми, кілька квітів, покладених на вічність на найбільшу з могил; це також акт опору проти мовча­н­ня, чи то нав’язаного цензурою американських окупаційних сил4Після капітуляції 1945 року американська окупаційна влада за­провадила Пресовий кодекс, який протягом кількох років забороняв пошире­ння занадто від­вертої інформації та свідчень про наслідки бомбардувань, таким чином затримуючи публікацію числен­них творів, зокрема творів Хара. «Отже, страждати в мовчанні», — резюмує психолог Найла Шідьяк у своїй книзі L’Écriture qui guérit (Письмо, що зцілює), яка присвячує цілу главу Хара., чи народженого з дис­кримінації щодо «атомізованих» (хібакуся), чиї стигмати породжували страх і від­торгне­н­ня.

Мовчання мертвих, мовчання Бога

Але ця місія, що під­тримувала його в жит­ті, врешті роз­чавила його. У 1951 році він під­писує прощальне слово, пере­слідуваний примарою нової Хіросіми з початком Корейської війни: «На­став час мені зникнути в невидимому, у вічності по той бік». Не­вдовзі після цього він кидається під потяг. Його остан­ній жест, як напише нобелівський лауреат Ое Кендзабуро, був остан­нім криком протесту «проти сліпої дурості людського роду».

Коли голоси свідків замовкають, пам’ять ховається в предметах, які злочин залишив по собі. Десятилі­т­тями пізніше саме з цією матеріальною пам’я­ттю зіткнувся священик Мішель Куаст під час свого від­відува­ння музею атомної бомби. Його вразило видовище «годин­ників, маятникових годин­ників, будильників», стрілки яких назавжди за­стигли на 8:15: «Час зупинено». Цей вражаючий образ, можливо, є найточнішою метафорою зусиль Хара кри­сталізувати фатальний момент. Саме цей образ надихне Куаста на лапідарну поему в досконалому резонансі з Хіросіма: літні квіти:

«Пере­рваний народ, стертий
/ пил
/ тінь
/ ніч
/ небу­ття
Мовча­ння мертвих
Мовча­ння Бога

Чому ви мовчите, мертві? Я хочу почути ваш голос!
Кричіть!
Волайте!
Скажіть нам, що це не­справедливо!
Скажіть нам, що ми божевільні! […]
НІЧ НАД ХІРОСІМОЮ»

Куаст, Мішель, À cœur ouvert (З від­критим серцем), Париж: Les Éditions ouvrières, 1981.

Mappemonde mettant en évidence le Japon.

บอกสิ่งที่บอกไม่ได้ : ฮิโรชิมะ : ดอกไม้แห่งฤดูร้อน ของฮาระ ทามิกิ

แปลจากภาษาฝรั่งเศส

มีเหตุการณ์บางอย่างในประวัติศาสตร์มนุษย์ที่ดูเหมือนจะเป็นขีดจำกัดของสิ่งที่ภาษาสามารถแสดงออกได้ หลุมอเวจีเปิดออก และคำพูดที่ดูไร้ค่าดูเหมือนจะถอยหนีต่อหน้าความน่าสะพรึงกลัว ฮิโรชิมะคือหนึ่งในหลุมอเวจีเหล่านี้ กระนั้น เมื่อเผชิญหน้ากับสิ่งที่บอกเล่าไม่ได้ บางคนรู้สึกถึงหน้าที่อันเร่งด่วนที่จะต้องเป็นพยาน ไม่ใช่เพื่ออธิบาย แต่เพื่อไม่ให้ความเงียบมาทำให้การทำลายล้างสมบูรณ์ ในแถวหน้าของผู้เฝ้าระวังเหล่านี้คือฮาระ ทามิกิ (1905-1951) ผู้รอดชีวิต ผู้ซึ่งเรื่องเล่าที่รวบรวมภายใต้ชื่อ ฮิโรชิมะ : ดอกไม้แห่งฤดูร้อน ถือเป็นหนึ่งในผลงานก่อตั้งของสิ่งที่นักวิจารณ์เรียกว่า « วรรณกรรมระเบิดปรมาณู » (genbaku bungaku)1« วรรณกรรมระเบิดปรมาณู » หมายถึงผลงานที่เกิดจากความบอบช้ำทางจิตใจของปี 1945 ซึ่งนำโดยผู้รอดชีวิตอย่างฮาระ ทามิกิและโอตะ โยโกะ แนวนี้ถูก « ตัดสินว่าเป็นรอง เป็นท้องถิ่น เป็นสารคดี » โดยแวดวงวรรณกรรมมาเป็นเวลานาน พลังของมันอยู่ที่ความพยายามตั้งคำถามกับ « ขีดจำกัดของภาษา ความไม่แน่นอน ความขาดตกบกพร่อง » เมื่อเผชิญกับความน่าสะพรึงกลัวและพยายามชดเชยมันในเวลาเดียวกัน ดังที่คาเธอรีน แปงเก้ต์ชี้ให้เห็น
รูปแบบที่ปฏิเสธ :
วรรณกรรมอะตอม.
Gembaku bungaku.
ไตรภาคของ « โลกที่ไม่หยุดลุกไหม้ »2Forest, Philippe, « Quelques fleurs pour Hara Tamiki » (ดอกไม้สองสามดอกสำหรับฮาระ ทามิกิ), บทความอ้างอิง. ผลงานนี้ — ประกอบด้วย บทนำสู่การทำลายล้าง (Kaimetsu no jokyoku) ดอกไม้แห่งฤดูร้อน (Natsu no hana) และ ซากปรักหักพัง (Haikyo kara) — บอกเล่าในสามช่วงเวลา ก่อน ระหว่าง และหลัง

การเขียนแห่งการระเบิด

รูปแบบการเขียนของฮาระไม่ใช่การเขียนที่ควบคุมได้ แต่เป็น « การลงไปสู่จิตใจที่เปราะบางของชายผู้สิ้นหวัง » ที่เผชิญหน้ากับภูมิทัศน์ที่ถูกทำลายอย่างน่าสะพรึงกลัว แทบจำไม่ได้ ที่ซึ่งเขารู้สึกว่าเป็นไปไม่ได้ที่จะหาร่องรอยของชีวิตเขาเหมือนที่เคยเป็นเมื่อไม่กี่ชั่วขณะก่อนหน้า การเขียนที่แตกกระจายของเขา ที่ไม่มีจุดอ้างอิงใดๆ มีฉากหลังเป็นเมืองที่ถูกทำลายล้างเช่นกัน « หายไปโดยไม่ทิ้งร่องรอย — นอกจากชั้นแบนๆ ของซากปรักหักพัง เถ้าถ่าน สิ่งของที่บิดเบี้ยว แตกหัก ถูกกัดกร่อน » ตามคำพูดของโรเบิร์ต กีแยง ชาวฝรั่งเศสคนแรกที่ไปถึงที่เกิดเหตุ บนผืนผ้าใบแห่งความหายนะนี้ ฮาระฉายภาพบ้าง « เศษผ้าของชีวิตที่ถูกขัดจังหวะ » บ้างเป็นชิ้นส่วนของความทรงจำที่มาเติมเต็มช่องว่างของความเป็นจริงที่ถูกฉีกขาด

การรื้อโครงสร้างรูปแบบนี้ถึงจุดสุดยอดเมื่อ ในการแทรกบทกวี ฮาระใช้รูปแบบพิเศษของภาษาญี่ปุ่น — คาตากานะที่ปกติสงวนไว้สำหรับคำต่างประเทศ ราวกับว่าภาษาที่ใช้ทั่วไปกลายเป็นสิ่งที่ไร้ความสามารถ :

« เศษซากระยิบระยับ
/ ทอดยาวเป็นภูมิทัศน์กว้างใหญ่
เถ้าถ่านสว่าง
ร่างที่ถูกเผาเหล่านี้ที่เนื้อหนังเปิดเปื้อนคือใคร ?
จังหวะประหลาดของร่างมนุษย์ที่ตายแล้ว
ทั้งหมดนี้เคยมีอยู่หรือ ?
ทั้งหมดนี้เป็นไปได้หรือที่จะมีอยู่ ?
ชั่วขณะหนึ่งและเหลือโลกที่ถูกถลอกหนัง »

Hara, Tamiki, Hiroshima : fleurs d’été : récits (ฮิโรชิมะ : ดอกไม้แห่งฤดูร้อน : เรื่องเล่า), แปลจากภาษาญี่ปุ่นโดย Brigitte Allioux, Karine Chesneau และ Rose-Marie Makino-Fayolle, Arles : Actes Sud, coll. « Babel », 2007.

ในขณะที่ฮาระ อยู่ภายในเตาเผา ต้องทนกับภาพอันน่าสะพรึงกลัวนี้ ปัญญาชนที่ตกตะลึง ณ อีกฟากหนึ่งของโลก พยายามทำความเข้าใจเหตุการณ์ วันที่ 8 สิงหาคม 1945 อัลแบร์ กามูเขียนใน Combat ว่า : « อารยธรรมเชิงกลไกเพิ่งบรรลุถึงระดับสุดท้ายของความป่าเถื่อน จะต้องเลือกในอนาคตอันใกล้หรือไกลระหว่างการฆ่าตัวตายหมู่หรือการใช้ความก้าวหน้าทางวิทยาศาสตร์อย่างชาญฉลาด ในระหว่างนี้ อนุญาตให้คิดได้ว่ามีความไม่เหมาะสมบางอย่างในการเฉลิมฉลองการค้นพบที่นำตัวเองไปรับใช้พลังแห่งการทำลายล้างที่น่าสะพรึงกลัวที่สุดที่มนุษย์เคยแสดงออกมา »3บทบรรณาธิการของกามูถูกตีพิมพ์ในหน้าแรกของหนังสือพิมพ์ Combat เพียงสองวันหลังการทิ้งระเบิดและก่อนการทิ้งระเบิดนางาซากิ มันเป็นจุดตรงข้ามของปฏิกิริยาของสื่อส่วนใหญ่ เช่น Le Monde ที่พาดหัวในวันเดียวกันว่า « การปฏิวัติทางวิทยาศาสตร์ » ด้วยการต่อต้านความกระตือรือร้นของยุค กามูแสดงตนเป็นหนึ่งในปัญญาที่รวดเร็วและชัดเจนที่สุดในช่วงเวลาแห่งการมาถึงของยุคนิวเคลียร์ ฮาระไม่ได้ปรัชญา เขาแสดงให้เห็น และสิ่งที่เขาแสดงคือ « พลังแห่งการทำลายล้าง » ที่ปักเหมือนใบมีดในเนื้อหนังของมนุษย์

ดอกไม้สองสามดอกบนสุสานที่กว้างใหญ่ที่สุด

เรื่องเล่าหลัก ดอกไม้แห่งฤดูร้อน เปิดด้วยการไว้อาลัยส่วนตัว : « ฉันออกไปในเมืองและซื้อดอกไม้ เพราะฉันตัดสินใจที่จะไปเยี่ยมหลุมศพของภรรยา » สำหรับฮาระ วันสิ้นโลกได้เริ่มต้นแล้วเมื่อหนึ่งปีก่อน เขาสูญเสียภรรยา ซาดาเอะ — คนที่เขารักที่สุดในหัวใจ — และพร้อมกับเธอ ความสุขที่บริสุทธิ์ที่สุดของชีวิตนี้ หายนะวันที่ 6 สิงหาคม 1945 จึงไม่ใช่การแตกหักที่โผล่มาจากความว่างเปล่า แต่เป็นการขยายอย่างน่าสะพรึงกลัวของโศกนาฏกรรมส่วนตัว ที่ผสมผสานกับโศกนาฏกรรมร่วมของเหยื่อระเบิดปรมาณูและในที่สุดกลายเป็นเหตุผลของการมีอยู่อย่างขัดแย้ง ความเร่งด่วนที่จะต้องพูด « “ฉันต้องเขียนทั้งหมดนี้ไว้” ฉันบอกกับตัวเอง » ให้ความกล้าหาญที่จะมีชีวิตต่อไปอีกสองสามปี การเขียนของเขาไม่ใช่เพียงบทคร่ำครวญท่ามกลางซากปรักหักพัง มันกลายเป็นอนุสรณ์แห่งฮิโรชิมะ ดอกไม้สองสามดอกที่วางไว้ชั่วนิรันดร์บนสุสานที่กว้างใหญ่ที่สุด เป็นการต่อต้านความเงียบด้วย ไม่ว่าจะถูกกำหนดโดยการเซ็นเซอร์ของกองกำลังยึดครองอเมริกัน4หลังการยอมจำนนในปี 1945 เจ้าหน้าที่ยึดครองอเมริกันจัดทำ Press Code ที่ห้ามการเผยแพร่ข้อมูลและคำพยานที่ดิบเกินไปเกี่ยวกับผลของการทิ้งระเบิดเป็นเวลาหลายปี ทำให้การตีพิมพ์ผลงานจำนวนมากล่าช้า รวมทั้งผลงานของฮาระ « ทุกข์ทรมานในความเงียบ จึง » นักจิตวิทยา นายลา ชิดิอัค สรุปในหนังสือของเธอ L’Écriture qui guérit (การเขียนที่รักษา) ซึ่งอุทิศบทหนึ่งทั้งหมดให้กับฮาระ หรือเกิดจากการเลือกปฏิบัติต่อ « ผู้ถูกปรมาณู » (hibakusha) ที่รอยแผลเป็นก่อให้เกิดความกลัวและการปฏิเสธ

ความเงียบของคนตาย ความเงียบของพระเจ้า

แต่ภารกิจที่ทำให้เขามีชีวิตอยู่นี้ในที่สุดก็บดขยี้เขา ในปี 1951 เขาเขียนคำอำลา หลอนด้วยภาพฮิโรชิมะใหม่กับการปะทุของสงครามเกาหลี : « ถึงเวลาแล้วที่ฉันจะหายไปในสิ่งที่มองไม่เห็น ในนิรันดร์ที่อยู่เหนือขึ้นไป » ไม่นานหลังจากนั้น เขากระโดดให้รถไฟชน การกระทำสุดท้ายของเขา ดังที่โออเอะ เคนซาบูโร ผู้ได้รับรางวัลโนเบลจะเขียน เป็นเสียงร้องประท้วงครั้งสุดท้าย « ต่อความโง่เขลาอันมืดบอดของเผ่าพันธุ์มนุษย์ »

เมื่อเสียงของพยานเงียบลง ความทรงจำหลบซ่อนในวัตถุที่อาชญากรรมทิ้งไว้เบื้องหลัง หลายทศวรรษต่อมา บาทหลวงมิเชล กัวส์ต้องเผชิญหน้ากับความทรงจำทางวัตถุนี้ระหว่างการเยี่ยมชมพิพิธภัณฑ์ระเบิดปรมาณู เขาถูกกระทบด้วยภาพของ « นาฬิกาแขวน นาฬิกาลูกตุ้ม นาฬิกาปลุก » เข็มของพวกมันหยุดนิ่งตลอดกาลที่ 8:15 น. : « เวลาถูกระงับ » ภาพที่น่าประทับใจนี้อาจเป็นอุปมาที่เหมาะสมที่สุดของความพยายามของฮาระที่จะตกผลึกช่วงเวลาแห่งชะตากรรม ภาพเดียวกันนี้เองที่เป็นแรงบันดาลใจให้กัวส์ประพันธ์บทกวีสั้นๆ ที่สอดคล้องอย่างสมบูรณ์กับ ฮิโรชิมะ : ดอกไม้แห่งฤดูร้อน :

« ประชาชนที่ถูกขัดจังหวะ ถูกลบ
/ ฝุ่น
/ เงา
/ ราตรี
/ ความว่างเปล่า
ความเงียบของคนตาย
ความเงียบของพระเจ้า

ทำไมพวกท่านถึงนิ่งเงียบ คนตายเอ๋ย ? ฉันอยากได้ยินเสียงของท่าน !
จงร้อง !
จงกรีดร้อง !
บอกเราว่ามันไม่ยุติธรรม !
บอกเราว่าเราบ้า ! […]
มันมืดมิดเหนือฮิโรชิมะ »

Quoist, Michel, À cœur ouvert (ด้วยหัวใจเปิด), Paris : Les Éditions ouvrières, 1981.

Mappemonde mettant en évidence le Japon.

Říci nevyslovitelné: Letní květy od Hary Tamikiho

Pře­loženo z fran­couz­štiny

Jsou udá­losti v dě­ji­nách lid­stva, které jako by vy­zna­čovaly hranici to­ho, co může jazyk vy­já­d­řit. Pro­past se otevírá a slova, směšná, jako by ustu­po­vala před hrů­zou. Hi­rošima je jednou z těchto pro­pas­tí. Přesto ně­kteří po­ciťovali naléhavou po­vinnost svěd­čit tváří v tvář ne­vy­slovi­telné­mu, ne aby vy­svět­lova­li, ale aby ne­dovo­lili ti­chu dokon­čit dílo zká­zy. V první řadě těchto strážců stojí Hara Ta­miki (1905-1951), přeživší, je­hož po­vídky shro­máž­děné pod ná­zvem Letní květy před­stavují je­den ze za­klá­da­jí­cích aktů to­ho, co kri­tika na­zvala „li­te­ra­tu­rou ato­mové bom­by“ (genbaku bungaku)1„Li­te­ra­tura ato­mové bom­by“ ozna­čuje díla zro­zená z trau­matu roku 1945. Ne­sená přeživšími jako Hara Ta­miki a Óta Jóko, tento žánr byl dlouho „po­važován za okrajový, lokální, doku­men­tární“ li­te­rárními kruhy. Jeho síla spo­čívá právě v jeho pokusu zpo­chybnit „hranice jazyka, jeho na­ho­di­los­ti, jeho ne­do­statky“ tváří v tvář hrůze a zá­roveň se snažit je na­pravit, jak zdů­razňuje Cathe­rine Pinguet.
Od­mítnuté for­my:
Li­te­ra­tura ato­mu.
Gem­baku bungaku.
. Tri­logie „svě­ta, který ne­pře­stává ho­řet2Fo­rest, Phi­lippe, „Quelques fle­urs pour Hara Ta­miki“ (Něko­lik květů pro Haru Ta­miki­ho), cit. čl., dílo — složené z Pre­lu­dium ke zkáze (Kai­metsu no jokyoku), Letní květy (Natsu no hana) a Z ruin (Haikyo kara) — vy­práví ve třech ča­sech o tom, co bylo před, bě­hem a po.

Psaní výbuchu

Ha­rův styl není stylem zvládnu­tého psaní, ale „se­stu­pem do křehké psy­chiky zoufalého muže“ kon­fron­tovaného s dě­sivě zni­čený­mi, téměř ne­roz­po­zna­telnými kra­ji­na­mi, kde se mu zdá ne­možné na­jít stopy svého živo­ta, jak byl ještě před něko­lika okamžiky. Jeho roz­bitý způ­sob psaní, který nena­bízí žádné ori­en­tační bo­dy, má za ku­lisu samo zni­čené měs­to, „zmizelé beze stopy — kromě ja­kési plo­ché vrstvy tro­sek, po­pe­la, zkrou­cených, pro­ražených, ro­ze­žraných věcí“, abychom po­u­žili slova Ro­berta Guilla­i­na, prvního Fran­couze na mís­tě. Na tomto plátně zpus­tošení pro­mítá Hara stří­davě „cáry pře­ru­šených exis­tencí“, stří­davě frag­menty paměti vy­plňu­jící prázdnoty roz­tr­hané re­a­li­ty.

Tato sty­lis­tická de­kon­strukce do­sahuje vr­cho­lu, když Hara v po­e­tických vlož­kách při­jímá zvláštní formu japon­štiny — ka­takanu obvykle vy­hrazenou cizím slovům, jako by obvyklý jazyk byl ne­schopný:

Třpy­tící se trosky
/ roz­pro­stí­rají se v roz­lehlé kra­jině
Světlý po­pel
Kdo jsou ta spá­lená těla s ma­sem od­řeným doživa?
Po­divný ryt­mus těl mrtvých lidí
Exis­tovalo to všech­no?
Mohlo to všechno exis­tovat?
Okamžik a zbývá od­řený svět

Ha­ra, Ta­miki, Hi­roshima : fle­urs d’été : ré­cits (Hi­roši­ma: letní květy: po­vídky), přel. z japon­štiny Brigitte Al­li­oux, Ka­rine Chesneau a Ro­se-Ma­rie Ma­ki­no-Fayolle, Ar­les : Ac­tes Sud, sb. „Babel“, 2007.

Za­tímco Hara uvnitř výhně pod­stu­po­val tuto dan­tov­skou po­dívanou, ohro­mení in­te­lek­tuá­lové na druhém konci světa se pokou­šeli udá­lost pro­mys­let. 8. srpna 1945 psal Al­bert Ca­mus v Combat: „me­chanická civi­lizace právě do­sáhla svého po­sledního stupně divokos­ti. V blízké či vzdá­lenější bu­doucnosti bude nutno vo­lit mezi ko­lek­tivní se­bevraž­dou nebo in­te­ligent­ním vy­u­ži­tím vě­deckých ob­jevů. Za­tím je dovo­leno mys­let, že je v tom ja­kási ne­slušnost takto oslavovat ob­jev, který se nejprve dává do slu­žeb nej­strašnější zuři­vosti ni­čení, ja­kou člověk pro­kázal3Ca­mu­sův úvodník byl pu­b­li­kován na ti­tulní straně deníku Combat pouhé dva dny po bom­bar­dování a před bom­bar­dováním Na­ga­sa­ki. Na­bízí přesný opak re­akce velké části tis­ku, jako Le Monde, který téhož dne ti­tul­koval „Vě­decká revo­lu­ce“. Tím, že šel proti do­bovému nadšení, se Ca­mus pro­sazuje jako jedna z nejpo­ho­tovějších a nej­jasno­zři­vějších in­te­ligencí v okamžiku ná­stupu ja­derné éry.. Hara nefi­lo­zofuje, ukazuje; a to, co ukazuje, je právě tato „zuři­vost ni­čení“ za­bodnutá jako čepel do samého masa li­dí.

Několik květů na nejrozlehlejším z hrobů

Ústřední po­vídka, Letní květy, se otevírá in­timním smutkem: „Vy­šel jsem do města a kou­pil květy, pro­tože jsem se roz­hodl jít na hrob své ženy“. Pro Haru za­čal ko­nec světa už o rok dříve. Ztra­til svou ženu Sa­dae — osobu nej­dražší jeho srdci — a s ní nej­čistší rozkoše to­hoto živo­ta. Ka­ta­strofa ze 6. srpna 1945 tedy není trh­li­nou vy­no­ři­vší se z ni­co­ty, ale mon­stróz­ním ze­sí­lením osobního dra­ma­tu, které se mísí s ko­lek­tivním dra­ma­tem obětí ato­mové bomby a pa­ra­doxně se na­ko­nec stává dů­vo­dem bytí, naléhavostí ří­ci. „‚Mu­sím to všechno za­ne­chat pí­semně,’ řekl jsem si sám pro sebe“, do­dávaje si od­vahu žít ještě něko­lik let. Jeho psaní už není jen nářkem upro­střed ruin; pro­měňuje se v památ­ník Hi­roši­my, něko­lik květů po­ložených navěky na nej­roz­leh­lejším z hrobů; také v akt odporu proti ml­čení, ať už vnu­cenému cenzu­rou ame­rických oku­pačních sil4Po kapi­tulaci v roce 1945 ame­rické oku­pační úřady za­vedly Press Co­de, který na něko­lik let za­kázal ší­ření pří­liš sy­rových infor­mací a svě­dec­tví o účin­cích bom­bar­dování, čímž od­dá­lil pu­b­likaci mnoha děl, včetně Ha­rových. „Trpět v ti­chos­ti, tedy“, shrnuje psy­cho­ložka Nayla Chi­diac ve své knize L’Écri­ture qui guérit (Psaní, které lé­čí), která věnuje ce­lou kapi­tolu Ha­rovi., nebo zro­zenému z dis­kri­mi­nace vůči „a­to­mizovaným“ (hibakusha), je­jichž stig­mata vy­vo­lávala strach a od­mí­tání.

Ticho mrtvých, ticho Boha

Ale toto po­slání, které ho udržovalo při živo­tě, ho na­ko­nec roz­dr­ti­lo. V roce 1951 po­de­pi­suje slova na roz­lou­čenou, pro­ná­sle­dován pří­zra­kem nové Hi­rošimy s vy­puknu­tím ko­rej­ské války: „Nyní je čas, abych zmizel v ne­vi­di­telném, ve věčnosti za ním“. Krátce poté se vrhá pod vlak. Jeho po­slední ges­to, jak na­píše no­si­tel No­be­lovy ceny Óe Kenzaburó, bylo po­sledním vý­kři­kem pro­testu „proti slepé hlouposti lid­ského rodu“.

Když hlasy svědků umlknou, paměť se uchyluje do před­mě­tů, které zlo­čin za­ne­chal za se­bou. O de­se­ti­letí poz­ději je to tato hmotná paměť, s níž se kon­fron­tuje kněz Mi­chel Quo­ist při své ná­vštěvě mu­zea ato­mové bom­by. Je za­sažen po­hle­dem na „ho­di­ny, kyva­dlové ho­di­ny, bu­díky“, je­jichž ru­čičky navždy za­mrzly na 8:15: „Čas je po­za­sta­ven“. Tento úchvatný ob­raz je možná nejpřesnější me­tafo­rou Ha­rovy snahy krys­ta­lizovat osu­dový okamžik. Je to ten­týž ob­raz, který in­spi­ruje Quo­ista k lapi­dární básni v doko­nalém souladu s Let­ními květy:

Pře­ru­šený, vy­mazaný lid
/ prach
/ stín
/ noc
/ ni­cota
Ti­cho mrtvých
Ti­cho Boha

Proč ml­čí­te, mrt­ví? Chci sly­šet váš hlas!
Křičte!
Řvěte!
Řekněte nám, že je to ne­spraved­livé!
Řekněte nám, že jsme bláz­ni! […]
JE NOC NAD HI­ROŠI­MOU

Quo­ist, Mi­chel, À cœur ou­vert (S otevřeným srd­cem), Pa­říž : Les Édi­ti­ons ou­vrières, 1981.